سرانجام پس از کشمکش بسیار که نزدیک بود به دور تازه ای از مُشت زنی میان جناح های گوناگون رژیم بینجامد و صحنه ی دیگری از تقوای مقلّدین و عظمت "اسلام" را برای جهانیان به نمایش گذارد، «بنده خدایی» دیگر۱ به نام «علی آبادی» را که جای هر دو پایش هنوز در «سازمان تربیت بدنی» و ورزش جمهوری اسلامی برجای مانده به سرپرستی وزارت نفت گماشتند.
در دوره ی شاه گوربگور شده، وزارت نفت به خاطر بزرگی اش نسبت به سایر وزارتخانه ها و بیش از آن به دلیل داد و ستدهای پشت پرده ای که میان شرکت های بزرگ نفتی و بلندپایه ترین کارگزاران این وزارتخانه انجام می پذیرفت، «دولتی در دولت» نامیده و شناخته می شد. در دوره ی جمهوری اسلامی نیز هیچ دگرگونی بنیادین در این وزارتخانه انجام نگرفت و درِ آن کمابیش بر روی همان پاشنه چرخید که پیش تر می چرخید؛ تنها کارمندان آن کمی پشمالوتر شدند و هرچه رتبه شان بالاتر رفت، جای سوختگی میان پیشانی شان تیره تر و ژرف تر شد و صد البته نشان شیر و خورشید و شمشیر نیز جای خود را به خرچنگی گرد و قلمبه با شاخک هایی بسان شمشیر ذوالفقار سپرد. سایر کارها چون پیمانکاری های بزرگ و بستن قراردادهای نان و آبدار با شرکت های بزرگ نفتی مانند «شل» (انگلیسی ـ هلندی) همچنان به جای خود ماند و جای شرکت های بزرگ نفتی ایالات متحده را شرکت «توتال» (فرانسوی) و برخی شرکت های کوچک تر مانند «استات اویل» نروژی پر نمودند. نورچشمی های آقایان و آقازادگان و در راس همه شان آقازاده ی حجت الاسلام ام الفساد والمفسدین در بستن قراردادها «سهم شیر» را بردند و شمار بی شماری ریزه خواران نیز در این میان بی اجر و پاداش نماندند؛ گرچه برخی از آن نمک نشناسان که سرشان بی کلاه مانده یا به اندازه ی کافی سبیل شان چرب نشده بود، دله دزدی های پشت پرده را به کمک رسانه های اروپایی که زبان درازتری داشتند، لو دادند و چندتایی از آقازاده ها را واداشتند تا موقتا هم که شده به دانشگاه های «آکسفورد» و جاهای دیگر پناه برند تا شاید آبها از آسیاب بیفتد و به گفته ی اروپایی ها ساحل امن شود. قراردادها و سهم های پنج درصدی شرکت های نفتی آنچنان نان و آبدار بود که حتا کارچاق کن ها و جوش دهندگان دست دوم و سوم اینگونه قراردادها از آن راه شرکت های کوچک خدمات نفتی راه انداختند و برخی هایشان هم با همان سرمایه ی "اندکی" که در این بده بستان ها به جیب زده بودند (در ادبیات ما چیزی به نام سهم روباه داریم؟) در همان هنگام که «گفتگوی تمدن ها» با شدت هرچه بیش تر، حتا در «چتم هاوس»، جریان داشت، بخت را یار دانسته به «ینگه دنیا» کوچ نمودند:
«خدایا شکر! خودت می دانی که ما به اندک روزی از سوی تو رضا هستیم!»
اکنون، پس از آن گیر و دارها که حتا پای جن های مسلمان و کافر را به میدان کارزار باز نموده، برگماری این «بنده خدا»ی تازه به سرپرستی آن وزارتخانه، تنها یک معنی می تواند داشته باشد:
آتش بس میان جناح های گوناگون مقلّدین «اسلام پناه» و آشتی (مصالحه) برای حفظ یکپارچگی و آبروی "اسلام"!
در اینجا بخشی از رهنمودهای مقام مُعَظَّم «نماینده ی خدا در ایران» به مقلّدین «خاص»۲ را به نقل از جنّی کافر که دیشب هنگام خواب بر من ظاهر شد، می آورم. درست و نادرست آن بر گردنِ آن جن است:
... مومنین باید یاد بگیرند که «خط قرمز»های یکدیگر را باز هم ببش تر رعایت کنند و از پرده دری که هیچ سودی برای هیچکس دربر ندارد و فقط بهانه به دست دشمنان اسلام می دهد، خودداری ورزند. هیچ مومنی نباید آبروی برادر دینی خود را سر چیزهایی پیش پا افتاده، ببرد! برادران دینی باید دریابند که این کار چه معصیت بزرگی داشته و افزون بر زیان اُخروی، «اعوذ بالله» خُسران دنیوی نیز در پی داشته و گناهی کبیره به شمار می رود! مبادا مسلمانی، مسلمانی دیگر را که سال ها در آنجا [وزارت نفت] به رتق و فتق امور سرگرم بوده و چرخ مملکت را می چرخانده به کارهای خلاف متهم نماید و وحدت «اُمت واحده» را برهم زند. حالا چه کسی بهتر از این «بنده خدا» برای سرپرستی «وزارت نفت» که «با پیت های چهار لیتری در دوران قبل از انقلاب در صف های نفت»۳ می ایستاده و قدر عافیت را نیک می داند! تا انشاء الله سر از ته و توی کارها در آورد و چند پیتی نفت پر کند، نوبتش نیز به سر رسیده است. خدا اَرحم الرّاحمین است و کارها انشاء الله «کما فی السابق» بر وفق مراد پیش خواهد رفت! من این چیزها را نمی توانم برای عوام النّاس بگویم که خدای نکرده، ذهن شان مشوّب شود. شما برادران دینی باید از این جن های مسلمان و کافر بیاموزید که با هم در صلح و صفا به سر می برند و حقوق یکدیگر را رعایت می کنند. هیچگاه دیده اید یا در جایی خوانده اید که خدای ناکرده آبروی همدیگر را بریزند و ذهن عوام النّاس را بر سر چند (میلیون) دلار که بوی گند نفت هم می دهد، مشوّب کنند؟! شما باید انشاء الله آبروی اسلام عزیز را حفظ کنید. می دانم که همه ی شما در راه اسلام و مسلمین زحمت می کشید و البته بی مایه فطیر است. خداوند ربّ العالمین، انشاء الله همه برادران را اجر عظیم عنایت فرماید. الهی آمین.
ب. الف. بزرگمهر ۲۶ خرداد ۱۳۹۰
(از کاربرد زبان تازی لابلای پارسی پوزش می خواهم!)
http://www.behzadbozorgmehr.com/2011/06/blog-post_8964.html
پانوشت:
۱ ـ پیش از این نیز «بنده خدایی» در مقام وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران، چند سالی بر سر کار بود. وی که در کنار خود چندین "وزیر امور خارجه" ی دیگر در کارهای گوناگون، از آن مشاور عالیمقام منقلی کنار رهبر گرفته تا مامور گفتگوهای اتمی و دیگران را با بردباری می شکیبید و تا پیش از برکناری اش از آن مقام یادش نبود بنده ی خداست، بسی پیش از طرح درهم آمیزی وزارتخانه های گوناگون، وزارتخانه های امور خارجه و جهانگردی را با هم درآمیخت و همراه اهل و عیال گِردِ جهان را گشت!
۲ ـ در برابر عوام
۳ ـ «... خبرنگاری از توکلی پرسید شما منتقد حضور علی آبادی به عنوان سرپرست در وزارت نفت هستید؛ چرا به رغم داشتن سابقه نفتی انتقاد دارید[؟] ... توکلی در جواب گفت:
آقای علی آبادی اعلام می کنند من در سال ۵۴ در ساخت مخزن نفت در کن مشارکت داشته ام پس می توانم وزیر نفت شوم. اگر ما این مشارکت را به عنوان یک سابقه نفتی در نظر بگیریم، تمام بچه هایی که با پیت های چهار لیتری در دوران قبل از انقلاب در صف های نفت می ایستادند اکنون می توانند از آن کار خود به عنوان یک سابقه نفتی یاد کرده و وزیر نفت شوند.» (http://www.dadna.ir/)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر