به نوشته ی زیر باریک شوید؛ از کسی است که خود آموزش حوزوی دارد؛ پیشینه ی تدریس در دانشکده ی ادبیات دانشگاه تهران داشته و هم اکنون رییس کتابخانه مجلس شورای به اصطلاح اسلامی است (یا شاید تا چندی پیش بوده است!). برای دانش و آخوند دلقکی به نام محسن قرائتی که سال ها از بودجه ی عمومی و پول نفت، کیسه ای پُر و پیمان انباشته و نادانی خود را با "خوشمزگی" هایی که اگر کمی به آنها باریک شوید، جز گستاخی و کوچک شمردن شنوندگان و توده های مردم چیزی بیش نیست، متاسف است! گفته هایی که از سخنرانی آن دلقک برگرفته به اندازه ای بسنده نادانی نامبرده را به نمایش می گذارد. اگر نویسنده که خود نیمچه آخوندی است، برای سطح دانش آن مردک دلقک متاسف است، توده های میلیونی مردم ایران از اینکه چنین آدم های نادان و فرومایه ای بر کشورشان فرمان می رانند، شرمسار، پشیمان و سرافکنده هستند.
اگر این مردم، گزینه ای بهتر چون جبهه ی سیاسی گسترده ای دربرگیرنده ی نیروهای پیشرو (چه مسلمان یا ارمنی یا بیدین، چه کرد یا عرب، ترک یا فارس!) در سوی خود داشتند یا خطر چنگ اندازی نیروهای امپریالیستی در کمین نبود، بی هیچ گمان و گفتگو، این حاکمیت را از سر تا پا بسی پیش از این روفته و خیانتکاران و تبهکاران و دزدان و نابکاران را به سزای کردارشان رسانده بودند.
اکنون، وضع بدینگونه است:
هر روز که حاکمیت رژیم فرسوده و پوسیده ی جمهوری اسلامی بیشتر به درازا کشد، زیان های بس بزرگ تری برای کشورمان به بار خواهد آورد؛ زیان هایی تا آن اندازه سترگ که شاید دیگر نشانی از کشوری به نام ایران بر پهنه ی جهان برجای نمانَد. نمونه های کوچک و بزرگی از این زیان ها را تاکنون گواه بوده ایم که تنها مشت هایی نمونه ی خروار و سرهایی از سرِ بزرگِ زیرِ لحاف بوده اند. هر روز که می گذرد، ننگ شکست های افزون تر و خوار شدن ایران و ایرانی بگونه ای شتابنده افزایش می یابد. جایی و هنگامی برای گام به گام حرکت کردن، نمانده است. تاریخ، سرنگونی این رژیم پوسیده، تبهکار و ضدملی را در دستور کار خویش نهاده و شتاب امپریالیست ها نیز با همه ی شکیبایی و عملکرد بسیار زیرکانه و باریک بینانه ی خود نیز از همین روست! اگر این نکته را هم اکنون درنیابیم، به بازی «موش و گربه» ی امپریالیست ها با این رژیم پیوسته ایم. آماج اهریمنی شان بخوبی روشن است: بیجان نمودن هرچه بیش تر "موش" نیمه جان و برانگیختن توده ی مردمی گرسنه و بی سر و سامان که کورکورانه پا به میدان نهاده به هر دیوانه سری و برادرکشی تن در دهند. آنگاه کارزاری به گستره ای فراتر از مرزهای ایران زمین برای اهریمنان آماده خواهد بود. هنگامی که «نقطه ی سربسری»١ فرا رسد و تخم کین و نفرت و برادرکشی و تسویه حساب های تاریخی همه جا سر برآورد، دیگر کار از کار گذشته است.
با چنین اوضاع و رهبرانی که افزون بر دیگر آلودگی های نهان و آشکارشان به بیمایگی در گرداندن کشور نیز آراسته و گفته ی امام خویش را که «... توانایی اداره یک نانوایی را هم ندارند.»٢ با کردار خود بخوبی سبز کرده اند، کار زارتر از آن خواهد بود که به پندار می آید.
گفته ی آخوند دلقک٣ که نمونه هایی چون او در میان این صنف مفتخوار و شکمباره بسیار است، یادآور سخنان و عملکرد «خلیفه عُمر» و «تیمور لنگ» است؛ این یک با اشاره به سوره ای در قرآن، هرچه هنرمند و نویسنده و کاربَلَد بود به جرم آنکه در آغاز آفرینش هیچکدام از این هنرها و کارها هستی نداشته و بنابراین به آنها نیازی نیست، زیر دیوار دژی بلند در نیشابور نهاد و دیوار دژ را بر سرشان آوار نمود و آن دیگری به این بهانه که در قرآن همه چیز هست و دیگر نیازی به هیچ کتاب دیگر نیست، دستور داد تا کوهی از بهترین و ارزشمندترین کتاب های باستانی ایران و از آن میان کتاب های دانشگاه باستانی جُندی شاپور ایران را به امواج رودخانه ها سپرده یا به آتش بکشند؛٤ کتاب ها و نام های دانشمندانی که از برخی از آنها جز نامی در گوشه ای از کتاب های تاریخی بیش برجای نمانده است.
مرگ بر همه ی مفتخواران و زالوهایی که کشورمان را به باد داده و می دهند!
سرنگون باد رژیم تبهکار و ضدایرانی جمهوری اسلامی!
ب. الف. بزرگمهر ٢١ امرداد ماه ١٣٩١
http://www.behzadbozorgmehr.com/2012/08/blog-post_9538.html
پانوشت:
١ ـ این اصطلاح اقتصادی را در اینجا به مانشی دیگر بکار برده ام:
زمانی که نیروهای دشمن با محاسبه ی توان همه ی نیروهای سیاسی، اجتماعی ـ اقتصادی و سرانجام نظامیِ درون و پیرامون ایران از آنچنان چربشی برخوردار باشند که فروپاشی پرشتاب را با کم ترین هزینه و ریسک پذیری، بر کشور و میهن مان گرانبار نمایند!
٢ ـ «جناب آقای موسوی، آنانکه در مقابل شما ایستادهاند، توانایی اداره یک نانوایی را هم ندارند.» برگرفته از گفته ی روح الله خمینی رو به موسوی نخست وزیر وقت ایران، هنگامی که با کارشکنی ها و کینه ورزی های فراوان نیروهای "خودی" و از آن میان و شاید در راس همه، رییس جمهور وقت و «ولی فقیه» نادان، دروغگو و فریبکار کنونی ایران روبرو شده بود!
٣ ـ این بخش از گفته های وی را در متن زیر برجسته نمایش داده ام.
٤ ـ «گفته اند که وقتی سعد بن ابی وقّاص بر مدائن دست یافت در آنجا کتاب های بسیار دید. نامه به عمر بن خطّاب نوشت و در باب این کتاب ها دستوری خواست. عمر در پاسخ نوشت که آن همه را به آب افکن که اگر آنچه در آن کتاب ها هست، سبب راهنمایی است خداوند برای ما قرآن فرستاده است که از آنها راه نماینده تر است و اگر در آن کتاب ها جز مایه ی گمراهی نیست، خداوند ما را از شرّ آنها در امان داشته است. از این سبب، آن همه کتاب ها را در آب یا آتش افکندند» (ابن خلدون، مقدمه چاپ مصر، ص ٦ ـ ٢٨۵، برگرفته از کتاب «دو قرن سکوت»، چاپ نهم، سخن، تهران، ١٣۷٨، نوشته ی زنده یاد عبدالحسین زرین کوب)
||||||||||
برای علم و آقای قرائتی متاسفم!
اخیرا آقای حجت الاسلام قرائتی مطالبی در میان کتابداران در باره کتابخوانی و ماهیت علم مفید مضر و بی فایده بیان کرده اند که باید از آن اظهار تأسف کرد. اظهار تأسف برای مردمی که در دنیای علم و دانش فعلی، به توصیه ایشان باید با کنار گذاشتن هر نوع مطالعه ای، فقط قرآن بخوانند.
در مطالبی که آقای قرائتی در میان کتابداران بیان کرده، چنان شأن علم و عالم و دانش با استدلال های سست و بی پایه کوچک شده که آدمی با مرور بر آن می تواند به عمق فاجعهای که در تمدن اسلامی برای عقب ماندگی ما رخ داده پی ببرد.
مقدمتا باید عرض کنم که یکی از دشواریهای ما در این تمدن اسلامی، و یکی از اصلی ترین علل عقب ماندگی ما همین تعریف نادرست از علم است که سبب شده ما مسلمانان دانش و دانایی را جز در حوزه متون دینی کنار گذاشته، به بهانه خواندن قرآن و با استناد به برخی از استدلالهای بظاهر دینی اما در باطن ضد علم، علوم طبیعی و ریاضی را خوار کنیم.
شگفت آن که اکنون هم پس از آن که پانصد سال است غرب با تصرف حوزه علم و دانش دنیا را تحت سلطه خود در آورده، یک مربی دینی، با موقعیت و محبوبیتی که به خاطر مثل ها و داستانهایش دارد، دوباره به بیان آموزه هایی پرداخته است که اگر ما به آنها عمل کنیم ما را به دوره انحطاط بر می گرداند. البته روشن است که خواندن قرآن به عنوان کتاب هدایت توصیه ای است قرآنی و دینی، اما آیا همه متفکران مسلمان، حتی در امر هدایت دینی، تنها به خواندن قرآن تمسک کرده اند؟ جای حدیث کجاست؟ جای تأمل و تفکر کجاست؟ جای این همه فقه و حقوق کجاست؟ جای این همه تاریخ اسلام کجاست؟
بنده البته از آقای قرائتی و امثال ایشان که وقت و فرصت سیما و صدا را غالبا گرفتهاند، انتظاری ندارم، از کسانی انتظار دارم که تصور می کنند ایشان باید در باره هر چیزی اظهار نظر کند و الزاما باید پخش شود.
عجله نکنید و از آنچه عرض کردم، تعجب نکنید. اگر مطالبی که در فارس و خبرآنلاین از قول ایشان نقل شده درست باشد، مرور بر آنها میتواند خوانندگان محترم را با عمق این نگاه نادرست آشنا سازد.
در متن خبر آمده است:ایشان در ادامه خطاب به کتابداران حاضر در جمع گفت:«من شما را نمیشناسم ولی میدانم حقوقتان کم است دوم اینکه آدمهای خوبی هم هستید، سوم اینکه گزینش هم شدهاید، اما زیر همین سقف از شما میخواهم نذر کنید یک دوره کامل تفسیر قرآن را مطالعه کنید. شما به هیچ کتابی نیاز ندارید و قرآن برای شما کافی است. من ٣٣ ال در صدا و سیما هر پنجشنبه برنامه داشتم و یک شب هم این برنامه تعطیل نشده است هیچ کتابی هم مطالعه نمیکنم اگر شما تفسیر قرآن را بخوانید بینیاز میشوید، هر چه که بخواهید در قرآن هست»
از مطالب بعدی معلوم می شود که مقصود ایشان فقط دانش دینی نیست، بلکه همه دانشهاست. حتی روزنامه خوانی و دانستن این که ارتفاع هیمالیا چه قدر است و در دوره سلجوقی چه گذشته است. تازه اگر مقصودشان همان علم دینی هم بود، که نیست، باید گفت، ایشان چندان قرآن گرا شده اند که به حدیث اهل بیت هم توجهی نکردهاند. اما واقعیت آن است که از مجموع خبر چنین بر می آید که مقصود ایشان کلیت علم و دانش است.
اکنون باید از ایشان پرسید:اگر همه چیز در قرآن هست و مقصود از همه چیز، همه دانش های بشری است که آدمی باید با مطالعه تجارب و تحقیقات گذشته و حال بشر به دست آورد، پس این دنیای عریض و طویل علم و دانش از طب و نجوم و محصولات آن دانش در صنعت و علم و فن چیست؟
هزار سال، ایشان و اسلافشان و اسلاف بنده همگی سوار الاغ و اسب و قاطر و شتر می شدند و یک ماه طول می کشید تا به مشهد بروند، اکنون بلیطی گرفته، سوار هواپیما شده، هواپیمایی که محصول چند هزار سال دانش بشر است، و ساعتی بعد در فرودگاه مشهد پیاده می شوند. پس این هم علم پزشکی و پیشرفت و دانش طب چیست؟ ایا همه این علوم در قرآن هست؟
مقصود ایشان خطاب به کتابدارانی که وظیفه شان راهنمایی دیگران به خواندن کتاب است، در این که فقط قرآن بخوانید، با چه مقصودی ابراز شده است؟
جالب است که ایشان در همان سخنرانی، به کتابهای درسی مدارس که اساس پیشرفت علم در مدارس ماست، ایراد گرفته و بسیاری از مطالب را بی فایده و حتی مضر می دانند. ایشان در همین جمع کتابدار که باید راهنمای کودکان و جوانان ما برای مطالعه انواع کتابها در هر نوع دانش و دانستنی باشند گفته است:
خیلی از اطلاعاتی که در کتابهای دانشگاهی و کتابهای مدارس آمده است لغو و بیهوده است مثلا به بچههای ما چه ربطی دارد که کوه هیمالیا چند متر است، به شما چه، پدرت بالای کوه هیمالیا رفته؟ مادرت بالای کوه هیمالیا رفته؟ خودت میخواهی بروی؟ یا اینکه تاریخ سلجوقیان چه ربطی به بچه ما دارد.»
خیلی از اطلاعاتی که در کتابهای دانشگاهی و کتابهای مدارس آمده است لغو و بیهوده است مثلا به بچههای ما چه ربطی دارد که کوه هیمالیا چند متر است، به شما چه، پدرت بالای کوه هیمالیا رفته؟ مادرت بالای کوه هیمالیا رفته؟ خودت میخواهی بروی؟ یا اینکه تاریخ سلجوقیان چه ربطی به بچه ما دارد.»
راستی این اندازه تاریخ و جغرافیا بی ارزش است؟ ایشان چه تعریفی از علم دارند؟ این همه تلاش در جغرافیا و دانش نقشه کشی، و اندازه گیری های دقیق، کشف راه های مهم دریایی و سفرهای دور و دراز بر اساس آن کشفیات که ایشان آنها را علم بی فایده و یا حتی مضر و وقت گیر برای دانش آموز می دانند، همه پرت و پلاست و باید از کتابهای درسی حذف شود؟ آیا غرب جز از راه همین کشفیات بر جهان تسلط یافته است؟ و هزار پرسش واضح دیگر برای بشر که ما هنوز اندر خم یک کوچه آن مانده ایم.
عجیب است که حضرت قرائتی در همین سخنرانی مدعی می شوند که همین قرآن را تا بحال کسی درست نفهمیده است و فقط عده اندکی که لابد خود ایشان هم از آنهاست آن را خوب درک کرده است.
عبارت ایشان چنین است:
من قصد دارم درباره مهمترین کتاب یعنی قرآن صحبت کنم. به جرأت میتوانم بگویم که کسی تاکنون قرآن را نفهمیده است به جز اهل بیت و افراد بسیار اندکی.
من قصد دارم درباره مهمترین کتاب یعنی قرآن صحبت کنم. به جرأت میتوانم بگویم که کسی تاکنون قرآن را نفهمیده است به جز اهل بیت و افراد بسیار اندکی.
آخرین افاضه ایشان این است که:
من در یک سال یک ساعت هم روزنامه نمیخوانم، کمبود هم ندارم. خلاصه اخبار کافی است.
من در یک سال یک ساعت هم روزنامه نمیخوانم، کمبود هم ندارم. خلاصه اخبار کافی است.
بنابرین یک دنیا آدم در این دنیا که در کار نشر و پخش و تدوین و ترویج علم از طریق روزنامه ها هستند آدم های بیکاره اند.
اگر این روش در ترویج مفهوم در میان ما جاری باشد، مطمئن باید باشیم که هرچه زودتر باید سفره و علم و دانش را برچیده و مثل برخی از سلفی ها فقط به حفظ کردن قرآن و حدیث بپردازیم و باب عقل و علم ودانش را ببنیدیم.
در پایان باید عرض کنم آنچه برای بنده جالب است این که، در کشوری که رهبری آن دو دهه است به طور مکرر روی علم و دانش تکیه می کند و به دنبال پیشرفت کشور از راه توسعه دانشگاه ها و علم و پژوهش است و بارها در سال برای دیدار با استادان و دانشجویان نخبه وقت می گذارد و دهها سخنرانی در ترویج علم دارد، چنین مطالبی ابراز می شود.
از دیگر افتخارات ایشان در آن سخنرانی این است:من ٣٠ ال معاون وزیر بودم، اما کاری به وزیرها نداشتهام. اصلا بعضی وزیرها آمدند و رفتند و من ندیدمشان. مثلا آقای فرشیدی چند سال وزیر بود و من یک بار هم ندیدمش.
در باره اهمیت علم و دانش هم در قرآن این افاضه ایشان جای تأمل دارد:
وی در ادامه با شمردن مثالهایی از قرآن گفت:«مثلا در یکی از آیات قرآن آمده است بدترین صدا، صدای خر است حالا اگر شما این را به یک نفر در کانادا یا آمریکا نشان دهید میگوید این بود دین شما که میگوید صدای خر بدترین صدا است؟ اما همین خودش یک پروژه علمی است. شما بزرگترین دکترهای اعصاب را دعوت کنید تا بر روی تأثیر صدای همه موجودات روی اعصاب انسان آزمایش کنند و آنگاه نظر بدهید.»
وی در ادامه با شمردن مثالهایی از قرآن گفت:«مثلا در یکی از آیات قرآن آمده است بدترین صدا، صدای خر است حالا اگر شما این را به یک نفر در کانادا یا آمریکا نشان دهید میگوید این بود دین شما که میگوید صدای خر بدترین صدا است؟ اما همین خودش یک پروژه علمی است. شما بزرگترین دکترهای اعصاب را دعوت کنید تا بر روی تأثیر صدای همه موجودات روی اعصاب انسان آزمایش کنند و آنگاه نظر بدهید.»
رسول جعفریان
برگرفته از:
برجسته نمایی متن از اینجانب است. ب. الف. بزرگمهر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر