هنگامی که آن آکله١ را دستگیر کرده به زندان بردند، با خود گفتم:
«بی گمان کاسه ای زیر نیم کاسه است و برای برقراری هماوندیِ (رابطه) رسمی با ”شیطان بزرگ“ که سال هاست با وی چک و چانه می زنند به مُحللّی نیازمندند ... و چه کسی بهتر از ”عالیجناب بوقلمون“ ...». البته برای دستیابی به چنین آماجی، دشواری هایی نیز بر سر راه بود و همچنان هست؛ از آن میان، ناخرسندی دزدان خرده پای پیرامون حاکمیت که خواهان سهم بیش ترند یا آنها که به پیشینه ی "درخشان" فرزند دیگر «عالیجناب» در دله دزدی ها و رشوه خواری های درون و بیرون ایران (به عنوان نمونه: رشوه از شرکت نفت نروژ ـ «استات اویل») از نزدیک آگاهند و نق و نوقشان درباره ی حیف و میل بیت المال، گاهی گوش های «مقام مُعظّم رهبری» را می آزارد؛ ولی به هر رو، هر دشواری، راهِ گشایشی دارد و هر گرهی که آسوده باز نشود، «مقام مُعظّم» با دندان خویش خواهند گشود؛ این هم یکی از آن نمونه هاست. ناگفته نماند که "شاهکار" خاوری اسلام پناه نیز کار را تا اندازه ی بسیاری آسان تر کرده است؛ زیرا هنگامی که «بانک ملی» کشوری ثروتمند را بار می زنی و جلوی دیدگان همه اسلام پناهان به کشوری دیگر می بری، دیگر دهان دزدان و رشوه خواران کوچک و میانگین، سبک وزن و میان سنگین را نمی توان بست:
«اگر راست می گویید و ک.ن خودتان گُ.ی نیست، بروید آن ”دانه درشت“٢ ها را دستگیر کنید! ...» و راست هم می گویند؛ زیرا در برابر چنان رقم نجومی، ١۵ میلیون دلار رشوه از شرکت «استات اویل» رقمی ناچیز است و «مقام مُعظّم رهبری» بهتر است با اندرزی همانند دعوت به توبه ی مسوولین دولتی و نهادها و سازمان های مستضعف پرور در ماه رمضان گذشته، سر و تهِ کار را هم آورند و کار را بیش از این کش ندهند که به صلاح "اسلام" و "مسلمین" نیست.
این سخنان را کم و بیش با همین درونمایه، چند روز پیش، بانو عفت مرعشی که سال های آزگار در کنار "سرو" نه جندان بلند قامتی از بهرمانِ رفسنجان٣ سپری کرده و اکنون یادمانده های آن دوران را با رنگ و لعاب انقلابی به کسی دیگر انشاء فرموده و کتاب بیرون داده، بر زبان رانده اند:
«اتهامی كه وجود ندارد را میخواهند تفهیم كنند. به مردم اتهام میزنند، مردم اتهامی ندارند ... اسامی دزدان را در دادگاه با حروفی مانند "چ"، "ر"، "د" و غیره بیان میكنند؛ ولی اسم پسرم، مهدی را در همه جا پر كردهاند و فریاد میزنند.»٤؛ گرچه وی نیک می داند که گواهی های روشن و تایید شده از سوی نهادهای حقوقی، دستِکم درباره ی رشوه خواری آقازاده از شرکت «استات اویل» وجود دارد و تنها بر سر رقم دریافتی وی از آن شرکت، جای چون و چراست!
به این ترتیب، یکبار دیگر ناچارند دست به دامن «مقام مُعظّم رهبری» شوند تا وی چاره ای برای کار بیندیشد. شاید آنچه آن «رهبر مُعظّم» در رایزنی با «عالیجناب بوقلمون»، یارِ غارِ خویش اندیشیده اند به ترتیب زیر باشد:
الف. ما هم فرد ناسزاگو به آن "مائده ی آسمانی" (بر وزنِ آکله) را دستگیر می کنیم و به زندان می اندازیم و هم خود وی را مدت کوتاهی زندانی می کنیم؛ البته نخواهیم گذاشت به هیچکدام شان بد بگذرد؛ هر دو به هر رو خودی هستند و انشاء الله تعالی برای نظام مقدّس اسلامی سودمند! البته «صبیّه» ی حضرتعالی هم باید قول بدهند ـ و در آنجا برادران و خواهران کارآزموده به وی کمک خواهند کرد ـ که چاک دهانشان را ببندند تا حرمت نظام مقدُس را بیش از این پاس دارند! در این میان، البته همه چیز به روال معمول خود پیش می رود و حتا اسب های سوگلی ایشان همچنان می توانند هندوانه های شیرین و آبدار میل نمایند. به این ترتیب، «این به آن در می شود» و «نه سیخ می سوزد؛ نه کباب»! پس از مدتی هم که انشاء الله برخی مسلمینِ مُخلصِ ذوبِ ولایت اندکی آسوده و خرسند شدند و «آب ها از آسیاب افتاد» هر دویشان را به «حول قوه ی الهی، انشاء الله» از زندان بیرون خواهیم آورد؛
ب. در این میان، جنابعالی (رو به سوی «عالیجناب بوقلمون») هم انشاء الله کدورت های گذشته را فراموش نموده، زمینه های سازش و آشتی با «شیطان بزرگ» را هرچه بیش تر فراهم می نمایید (در اینجا، نیش «عالیجناب بوقلمون» ناخودآگاه کمی باز می شود؛ ولی با شتاب خود را جمع و جور می کند!) که از اهمّ واجبات است و چنانچه این امر صورت نگیرد، «بیضه ی اسلام» شاید برای همیشه از پهنه ی گیتی ناپدید شود (در اینجا، هر دو سرها را پایین انداخته، زیر گریه می زنند؛ از آن گریه های سوزناک که تنها صدای هَق هَق آن به گوش می خورد؛ ولی اشک چندانی در کار نیست!). تنها باید سوگند یاد کنید که مانند آن مردک دروغگو و نیرنگباز که سرِ ما را شیره مالید، عمل نکنید. یادتان هست که ما یکی دو سالی پیش از این، وی را با پیامی برای برادرمان «باراک حسین» به آمریکا فرستاده بودیم؟ نمی دانم، آنجا چه گفتند و شنیدند که ما را سنگِ روی یخ کردند و این مردک با همراهی و همدستی دستیار جن گیرش با آنها زد و بندهایی نمود که نزدیک بود ایران را از اسلام عزیز و اسلام را از متخصصین آن محروم نماید.۵ این بار هم که به آنجا رفته، همان راه را در پیش گرفته و برخلاف رای ما از بهبود رابطه با شیطان بزرگ سخن گفته است ... انگار که دستگاه ولایت، ما و شما و روحانیت عزیز، همگی سرِ خر هستیم! اکنون هم ناچاریم تا پایان دوره اش با وی دست به عصا حرکت کنیم و هنوز هم واللهِ نمی دانیم با وی چکار کنیم ... با توزیع مشتی سیب زمینی و پیاز رگِ خواب عوام النّاس را بدست آورده و می ترسیم با کنار نهادنش، فتنه ی تازه ای برپا شود؛
پ. ما همه ی امکانات خود را بکار خواهیم برد که از شما اعاده ی حیثیت شود و انشاء الله تعالی جایگاه پیشین خود را در نظام مقدس اسلامی بازیابید. اینکه درباره ی دستگیری فرزندان خود گفته اید، بچه های شما فرقی با بچه های مردم ندارند، نخستین گام در این راه است. انشاء الله کتاب خاطرات تازه درآمده نیز کمک خواهد نمود تا عوام النّاس با سَروی از بهرمانِ رفسنجان و جانفشانی هایش در راه اسلام و مسلمین بیش تر آشنا شوند؛ و البته از زبان چه کسی بهتر از همسر مُکرّمه جنابعالی (در این هنگام، نیش رهبر مُعظّم کمی باز می شود و چشمانش اندکی می درخشند!)؟!٦
به هر رو، همه ی درها بروی شما گشوده است؛ حتا اگر دوباره بخواهید رییس جمهور شوید نیز همه چیز آماده است. دروازه های اقتصاد مملکت نیز که به حمدالله از همه سو گشاده است ... کسی چه می داند، شاید این بار لقب سردار تعامل سازنده با «شیطان بزرگ» را نیز به دیگر لقب های خود چون «سردار جنگ» و «سردار سازندگی» افزودید؟! انشاء الله، خداوند شما را قرین رحمت و منت خویش قرار دهد ...
ب. الف. بزرگمهر نهم مهرماه ١٣٩١
پانوشت:
١ ـ من این واژه که هم میهنان اصفهانی آن را بیشتر به کار می برند را بسیار خوش دارم!
٢ ـ عبارت «دانه درشت» را نیز همین گروه سرهم کرده اند که تا اندازه ای از زشتی و پلیدی کار بکاهند؛ زشت است و با فرهنگ درخشان ما بویژه بخش اسلامی آن نمی خواند که واژه های ناشایستی چون دزد و رشوه خوار بر زبان آوریم!
٣ ـ با الهام از عنوان کتاب «پا به پای سرو، خاطرات و مخاطرات بانو عفت مرعشی»
٤ ـ «آفتاب نیوز»:
۵ ـ منظور «رهبر فرزانه»، فتنه های «اسلام بدون روحانیت» و «اسلام ایرانی» است که هنوز هم از آن بیمناکند!
٦ ـ کنایه ای نیشدار به سنجش "سرو رفسنجان" با «سرو باستانی و مقدّس کاشمر» که به دستور یکی از خلیفه های عباسی از بیخ بریده و چوب و الوار آن را به مرکز خلیفه گری در بغداد بار زدند و بردند و نیز از «روباه پرسیدند: شاهدت کیست؟ گفت: دُمم!»
***
خاطرات همسر هاشمی به چاپخانه رفت/ روزی که «آشیخ اکبر» زرنگی کرد
کتاب «پا به پای سرو، خاطرات و مخاطرات بانو عفت مرعشی» شامل سرگذشت همسر آیتالله هاشمی رفسنجانی به زودی منتشر میشود. در این کتاب رویدادهای مختلف زندگی مشترک آیتالله هاشمی و همسرش در دوران مبارزه به تفصیل بیان شده است.
کتاب «پا به پای سرو» توسط سیدعلی مرعشی به شیوه خاطرهنگاری، تهیه و تنظیم شده است. در این کتاب عفت مرعشی به شرح نحوه آشنایی و ازدواج، هجرت به شهر قم، نحوه گذران زندگی طلبگی، سربازگیری طلاب حوزه علمیه قم، آغاز نهضت امام خمینی و حضور فعال در مبارزات علیه رژیم خودکامه ستمشاهی و هجرت به تهران [درست آن هنگام که بیش تر آخوندها، انقلابی از آب درآمدند] با ذکر جزییات میپردازد و خواننده را با زندگی شخصی خانواده هاشمی رفسنجانی آشنا میکند.
همسر آیت الله هاشمی رفسنجانی در این کتاب، برای نخستین بار روایتی دستِ اول از لایههای درونی روحانیت مبارز و مصائب دوران سخت دستگیری، بازجویی و زندان به خواننده ارائه میکند و خاطرات خود از قیام 15 خرداد ، دوران غربت مبارزان، قیام ١٩ دی قم و ١۷ شهریور تهران و نحوه شکلگیری راهپیماییهای میلیونی سال ١٣۵۷ را به رشته تحریر درمیآورد.
در کتاب «پا به پای سرو» برای اولین بار ماجرای دستگیری عفت مرعشی و همسر شهید مفتح توسط ساواک قم و بازجویی شبانه آنها انتشار مییابد. همچنین ملاقاتهای آیتالله منتظری، شهید مطهری و شهید بهشتی در دورانی که آیتالله هاشمی رفسنجانی در زندان به سر میبرد، در این کتاب آمده است.
کتاب خاطرات عفت مرعشی، نحوه نجات آیتالله هاشمی رفسنجانی از مجازات اعدام و حبس ابد، وساطت داماد آیت الله العظمی سید محسن حکیم و آیات سیداحمد خوانساری، اخوان مرعشی و محمدتقی فلسفی و در موارد مختلف زندان را برای نخستین بار روایت می کند. [اگر آن حرامزاده در نخستین روزهای پیروزی انقلاب، بخش عمده ی اسناد و گواهی های ساواک را سر به نیست نکرده بود، بی گمان چیزهای بسیار دیگری بیرون می آمد و شاید بسیاری از کسانی که پس از آن به جایگاه هایی والا در جمهوری اسلامی دست یافتند و از آن میان «آسیّد علی خامنه ای»، ولی فقیه کنونی این رژیم، دست شان پیش تر از این ها رو می شد!]
این کتاب در ٤٠٠ صفحه قطع رقعی تنظیم و آماده شده است و مراحل فنی را برای چاپ و صحافی در دفتر نشر معارف انقلاب میگذراند.
در بخشی از این کتاب آمده است: بعد از مدتی، ملاقات دیگری دادند. این بار قلبم مطمئنتر بود. ترس ملاقات اول را نداشتم. دلیرتر بودم. زندان همان قزل قلعه بود اما جای ملاقت محل قبلی نبود. او در اتاقی بود که در بلندی قرار داشت و من بچه ها در حیاط و پایین بودیم. چون فاصله زیادتر بود بایستی بلندتر صحبت میکردیم.
استوار ساقی رئیس زندان، بین ما ایستاده بود. به علت ناراحتی که از خبر شکنجه پایش در ملاقات قبل داشتم و نتوانسته بودم اطلاع درستی کسب کنم، اولین سوالی که به ذهنم خطور کرد، این بود که از وضعیت پایش سوال کنم. بلند پرسیدم پایت چطور است؟ پایش را بالا گرفت و جورابش را در آورد و گفت: خوب است. این حرکت اشارهای بود که شکنجه شده است. پایش صدمه دیده و پس از مدت زیادی بهبود یافته بود. استوار ساقی که بین ما ایستاده بود فوری گفت خانم این چه سوالی است که میکنی؟ من نیز تند شدم و گفتم خیال میکنید که کارهای شما پنهان میماند؟ همه میدانند که او را شکنجه کردهاید، پایش آسیب دیده است. از من میپرسند باید جوابی داشته باشم. ملاقات یعنی مطلع شدن از احوال زندانی. آشیخ اکبر هم زرنگی کرد و پایش را مجددا بالا گرفت و گفت: عصبانی نشو ببین که خوب است، می توانم راه بروم. چند قدمی راه رفت من نیز ازاین بابت خوشحال شدم.
دفتر نشر معارف انقلاب فعالیت انتشاراتی خود را از سال ١٣۷٢ آغاز کرده و تاکنون دهها کتاب در زمینه تاریخ معاصر ایران به چاپ رسانده که اغلب آنها درزمان انتشار تا مدت ها درصدرجدول پرفروش ترین کتاب های کشور قرار داشته است.
آخرین کتاب منتشر شده دفتر نشر معارف انقلاب، کتاب بازسازی و سازندگی حاوی کارنامه و خاطرات سال ١٣٦٨ آیتالله هاشمی رفسنجانی است که در اردیبهشت سال جاری به بازار کتاب عرضه شد و چاپ سوم آن هنوز در جدول کتابهای پرفروش قرار دارد.
برگرفته از «خبرگزاری مهر»:
افزوده های درون [ ] از اینجانب است. ب. الف. بزرگمهر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر