آخوند جوانی است از شهر قم که با موتور
خود از روی خط آهنی که هیچگونه حفاظتی ندارد و درست در کنار خانه های مردم قرار
دارد، رد می شود. هنوز چندان سر در کتاب آسمانی نکرده است؛ چهره اش که هنوز از شادابی
دوره ی جوانی برخوردار است و به زردی نگراییده، گواه آن است. یک چیز دیگر نیز روشن
است:
هنوز دستش به ریسمان الهی بند نشده و کسی
چه می داند؛ شاید گونه ای دیگر به امور این جهانی و آن جهانی می نگرد. مگر نه آن
است که:
«این هستی اجتماعی آدم هاست که شعورشان
را تعیین می کند؛ نه برعکس*»؟
ب. الف. بزرگمهر ۲۱ اردی بهشت ماه ۱۳۹۲
* کارل مارکس
پی نوشت:
کسی می نویسد:
«اتفاقا این دستش به ریسمان الهی رسیده که دزد نیست ،ماشین مدل بالا سوار نمیشه،اختلاس نمیکنه و ...»
پاسخ می دهم:
«به این مانش، شاید با شما همداستان
باشم!»
گویا آنچنان کوتاه نوشته ام که منظورم
را درنمی یابد و دوباره می نویسد:
« ببخشید متوجه نشدم ؟! ...»
می نویسم:
«روشن است که منظور من جنبه ی دینداری و
باور مذهبی آدم ها نیست. آن باورها تا جایی که زیانی به دیگری و اجتماع وارد نکند
و دستاویزی برای زراندوزی، تحمیق یا سرکوب دیگران قرار نگیرد، محترم و حتا درباره ی
کسانی که باورهای ژرف مذهبی خود ـ یا هر باور دیگری ـ را در کالبد رفتار و کرداری
آدموار جامه ی عمل می پوشانند، شایسته ی قدردانی و نمونه قرار دادن است. دشواری
کار نیز در جمهوری اسلام پناه کنونی ایران در همینجاست. به همین دلیل هم من عبارت
«ریسمان الهی» را حتا درون این نشانه ها: " " ("ریسمان الهی")
بکار نبرده ام. آیا آنچه نوشتم، برای شما روشن است؟!»
پاسخ می دهد:
«این جمله برام روشن نبود:
به این مانش، شاید با شما همداستان
باشم!
نه نوتتون. بله نظر شما رو قبول دارم»
و می افزاید:
«حالا میشه توضیح بدید این یعنی چی؟ به
این مانش، شاید با شما همداستان باشم!»
می نویسم:
مانش به آرش (معنای) واژه ی «مفهوم» از
ریشه ی تازی است. دانسته و آگاهانه، اینگونه واژه ها را از ریشه ی پارسی بکار می
برم که جایگزین واژه های بیگانه شوند. آماجم نیز «پارسی سره» نویسی نیست و به آن
باور ندارم. زبان پارسی ما پر از واژه های از ریشه سُریانی، یونانی، آرامی، تاتاری،
مغولی، ترکی و ... بویژه تازی (عربی) است که در گیر و دارهای تاریخی، گاه به زور (بویژه در مورد تازی) و بیش تر در روند صلح آمیز داد و ستد میان مردمان با زبان های
گوناگون به زبان پارسی کنونی فراروییده است. از میان همه ی زبان هایی که در بالا نام
بردم، هیچکدام جز زبان تازی (عربی) که به زور به مردم پهنه ی آریانا (ایران بزرگ
گذشته دربرگیرنده ی ایران کنونی، افغانستان، تاجیکستان، قرقیزستان، بخش های بزرگی
از قفقاز، ترکیه و عراق کنونی) گرانبار شده، به واژگان زبان پارسی زیان نرسانیده
است. هم به این دلیل مشخص و هم به انگیزه ای کلی تر، هنگامی که واژه های بسیار زیبایی
چون همین ها که اینجا بکار بردم (آرش، مانش و ...) در زبان پارسی نیمه جانی دارند، چرا نباید
آن ها را بکار ببریم؟ زبان پارسی از نظر تاریخی و نیز از نظر ساختار خود زبانی بس
نیرومند و شاید نیرومندتر از زبان لاتینی است. آن را باید چون گنجینه ای پاس داشت
و خوب بکار برد.
«به این مانش»، یعنی، آنگونه که شما
گفته بودید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر