این همه هیاهو برای چیست؟!
پرسشی درست!
اشتباه نشود؛ با آنکه به محدودیت نقش
فرد در تاریخ باوری علمی دارم؛ نقش آدمی چون هاشمی رفسنجانی را در تاریخ از مشروطیت
به این سو، پلیدتر از هر به اصطلاح سیاستمدار دیگری می دانم؛ نقشی که هنوز سویه های
گوناگون آن خوب روشن و بدرستی کاویده نشده است. به هر رو، این هم یکی دیگر از ویژگی
های «ولایت امام زمان» است که کسی که صلاحیتش را برای ریاست جمهوری (نه چیزی بیش
از کارپرداز نظام و با دست بالا ده یازده درصد نیرو در هرم پیچیده ی ولایت مطلقه ی
فقیه) رد نموده اند، به اصطلاح «مصلحت نظام» را رهبری می کند؛ گرچه بویژه در چند
ساله ی کنونی آن نهاد را باید «شورای مصلحت نظام با شیطان بزرگ» نامید و دلیل پا
به میدان نهادن «عالیجناب» نیز چیزی بیش از گرفتن پایوری (تضمین) از «شیطان بزرگ»
و پیگیری بازهم گسترده تر سیاست ایران برانداز سرمایه داری نولیبرال در کشورمان
نبوده و نیست؛ سیاستی که خود به عنوان "سردار اقتصادی" پایه گذار آن بود
و پس از وی نیز بی کم و کاست از سوی دیگر همتایانش در جامه ی ریاست جمهوری و بویژه
در دوره ی میمون مهرورز فضایی پی گرفته شده است. دنباله ی ماجرا و هیاهوهایی که هر
از گاهی به مناسبت کارگزاری «سگ زرد» یا «شغال» پی گرفته می شود برای سرگرم نمودن
مردم و نمایشی ریشخندآمیز از گونه ای «دمکراسی درهای گردان» است که جاافتاده ترین
نمونه ی آن را در ایالات متحد می بینیم. به همین پرسش درست، اگر نیک نگریسته و
درباره ی آن کمی باریک اندیشی شود، گستره و ژرفای پوشالی بودن این نمایش های ریشخندآمیز
را نشان می دهد.
آنچه از روشنفکران ایران می توان انتظار
داشت، با نادیده گرفتن جنبه های طبقاتی جُستار ـ که براستی آن ها را نباید نادیده
گرفت! ـ برخوردی هوشمندانه تر به اوضاعی است که واپسگرایان فرمانروای کشورمان در
همدستی بسیار نزدیک با امپریالیست های یانکی و اروپای باختری برای توده های مردم میهن
مان فراهم نموده و روزانه (توجه کنید: روزانه!) حجم بزرگی از سرمایه ی ملی ایران
را در گردش سرمایه ی مالی امپریالیستی به سود خود بکار می اندازند؛ سهم پادوها و
پااندازان و کارچاق کن هایشان در جمهوری تبهکار اسلامی، گرچه بخودی خود، رقم های
درشتی است؛ ولی در برابر آنچه آن ها از سرزمین مان دشت می کنند، بسیار ناچیز و
اندک است. دلیل روشن آن هم، اگر بازهم از درگیرشدن در بازی های نمایشی سطحی کاسته و
به ژرفای جُستار بیش تر باریک شویم، پیگیری و اجرای موبموی سیاست نولیبرال سرمایه
داری امپریالیستی در کشورمان است که اقتصاد ملی ایران را که پیش از آن هم بسیار
سست و نارسا بود، بازهم بیش تر پاشانده و آن را به یدک کش اقتصاد امپریالیستی بدل
نموده است و تا هنگامی که در کشورمان راه رشدی با سمتگیری سوسیالیستی که یکی از
مهم ترین خواست های انقلاب بهمن ۵۷ نیز بوده، در پیش گرفته نشود، اوضاع کشورمان هر
روز بدتر از پیش شده و بیم تکه پاره شدن آن می رود. این را پیش بینی علمی می گوید.
نکته ی مهم نیز در همینجاست؛ زیرا از حاکمیتی تبهکار و دزد و نوکر سرمایه و سرمایه
داران، انتظار در پیش گرفتن چنین راه رشدی مانند آن است که تکه ای گوشت را به دست
«گربه ی مرتضا اکبر»* سپرده و از وی بخواهیم
تا برای مردم ایران، خورش قیمه فراهم کند. «گربه ی مرتضا اکبر»، گوشت را خواهد پذیرفت
و با «گربه های مرتضا اوباما» ی دیگر در آنسوی اقیانوس تکه پاره نموده و تا پایان
خواهند خورد و با کمال شرمساری ناچارم این را بگویم ـ و این تنها نمونه ای نمادین
برای دریافت بهتر جُستار است! ـ و به ملت
ایران خواهد گفت:
الاغ مگر خورش قیمه می خورد؟! الاغ بهتر
است همان کاه و علف خود را بچرد!
ب. الف. بزرگمهر ۳۱ اردی بهشت ماه ۱۳۹۲
* بر وزن «گربه ی مرتضا علی»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر