«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ خرداد ۲۰, دوشنبه

دشواری کار اینجاست که موضع هر دو زخمی است!


نوشته است:
«وقتی من میگم جلیلی داره خودشو جای احمدی نژاد میزنه تا رای جمع کنه یه عده بهشون بر میخوره. آقای جلیلی که توی مسائل هسته ای و سیاست خارجه و اقتصاد و عدالت محوری و این مسائل که با احمدی نژاد مشکل نداره! توی مسائل عقیده ای و تفکری و اینام که گویا مشکل نداره!
پس تو چی با احمدی نژاد فرق داره؟ اگه عین احمدی نژاد هست، چرا باید جبهه پایداری ازش دفاع کنه؟ چرا به صورت واضح توی تلویزیون تفاوتش رو با احمدی نژاد نشون نمیده؟ مگه مدعی نیستند که نه بدل احمدی نژادن و نه بدیلش؟ پس نباید نقاط مثبت احمدی نژاد رو هم داشته باشن.
آقا جان ایشون یا شبیه دکتر هست که پس اون حرف بدل و بدیل بیخوده و همچنین حمایت پایداریا ازشون یا شبیه احمدی نژاد نیست. پس بیاد مرزبندیشو با احمدی نژاد مشخص کنه؛ چرا مبهم کار میکنه؟»

از «گوگل پلاس»

نوشته ی بالا را که به گمان بسیار، از آنِ یکی از طرفداران احمدی نژاد است و اینگونه که به دیده می آید، جز آن «آقای دکتر»، دکتر دیگری نیز نمی شناسد، می خوانم، یاد دوران انقلاب ۵۷ و پس از در رفتن شاه گوربگورشده می افتم که تا بگیر و ببندها آغاز نشده بود، رویهمرفته دوران خوب و خوشی برای همه ی مردم بود. مردمی که زیر چکمه ی خودکامگی شاه له شده بودند و نه از سیاست چیزی سر در می آوردند و نه راه گفتگوی درست با یکدیگر را می دانستند؛ هرجایی که می شد گرد هم آمد، گرد می آمدند و با هم بر سر چالش های پیش روی انقلاب و آینده و بسیاری چیزهای دیگر گفتگو و ستیزه هایی گاه همراه با تلخکامی داشتند؛ یکی از این جاها، جلوی دانشگاه تهران در خیابان انقلاب تهران بود. توی این گفتگوها که در بیش تر آن ها، کار به گفتگو و ستیزه ای دو نفره با گروه شنوندگان پیرامون آن ها می کشید و دستِکمی از ستیزه های فیلسوفان یونان باستان نداشت* هر جا که یکی از آن دو ستیزه کننده ی اصلی کم می آورد، چیزی مانند این می گفت:
«اصلن تو موضعت را روشن کن تا ...» بر همین پایه، کاریکاتوری در یکی از گاهنامه های فکاهی (به گمانم، چلنگر!) درج شده بود که زیر آن نوشته شده بود:
«از بس موضع مان را روشن کردیم، زخم شده!»

پس از آن در دوره ای کم و بیش دوساله، تراز گفتگوها آنچنان بالا رفته بود و شنوندگان پیرامون، آنچنان بجا و به هنگام روند گفتگو و سمت وسوی آن را مهار می کردند که مات می ماندی! اکنون، با این اوضاعی که من (از راه دور!) می بینم، انگار آن روند، دستِکم در مورد برخی ها، راه بازگشت در پیش گرفته و گفتگو و ستیزه به اینجا کشیده که چه کسی ماشین بنز یا پژو یا پراید سوار می شود.

ب. الف. بزرگمهر    ۲۰ خرداد ماه ۱۳۹۲

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!