«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ خرداد ۱۵, چهارشنبه

گند و پلشتی که به هیچ رو پنهان کردنی نیست؛ نه زیر عبا و نه هیچ جای دیگر!


از پلیدی ها و پلشتی های دم و دستگاه دیوانسالاری کشور نوشته است:
«مدیریت عدالتخواهانه به سبک امام صادقی ها؟
وقتی می گویند دور و بر جلیلی امام صادقی ها هستند من می ترسم، چون با مدیریت شان از نزدیک آشنا هستم.مخصوصا آن آقای وزیر و آن آقای معاون وزیر که در نشست انتخاباتی جلیلی هم حاضر بودند. بیخود نیست به دانشگاه امام صادق می گویند: «دانشگاه میز مدیریت».
پاییز سال ۹۰ پستی در وزارت علوم از طرفی یکی از دوستان دوران دانشجویی به من پیشنهاد شد که مربوط به کار مطبوعاتی خودم بود و لذا پذیرفتم. البته مشاهدات من از فساد اداری و مالی و تلاش ناکام برای اصلاحات در بروکراسی آن وزارتخانه، خیلی زود مرا به استعفا واداشت، چون دیدم نمی توانم اصلاحات مد نطر خودم را اعمال کنم و ننگ همکاری با این دولت و با این آقایان برایم می ماند (چون آنها هیچ کدام سوابق فرهنگی و دانشجویی نداشتند و لذا در برخی پست ها از فعالان سابق دانشجویی استفاده می کردند تا گاف هایشان را جبران کند. ضمن اینکه با این کارشان و نیز با اعطای بورس تحصیلی دکترا به فعالان دانشجویی، آنها را جیره خوار خود می کردند تا تشکلهای دانشجویی از آنها انتقاد نکنند).

البته استعفایم ابتدا پذیرفته نشد ولی با اصرار مجدد من و پایان همکاری، به انجام رسید.
آنجا چه دیدم؟
ـ معاون وزیری را دیدم که برادر خانم خودش را در دفترش مشغول کرده و در شرایطی که صدها نفر نیروی جوان ولی باسابقه «قراردادی» و «پیمانی» منتظر ارتقای وضعیت استخدامی خود هستند، با اعمال نفوذ، برادر خانم خویش را به عنوان نیروی «رسمی» استخدام می کند.
ـ با چشمان خودم دیدم که معاون وزیر، دو تن از دانشجویان همشهری خود در دانشگاه امام صادق را ابتدا به عنوان کارشناس و سپس به عنوان مدیرکل منصوب کرده. در حالی که هیچ کدام از این دو سوابق فعالیت دانشجویی و فرهنگی در دانشگاه ندارند، حالا باید بر فعالیت های فرهنگی و سیاسی دانشگاه ها نظارت و مدیریت کنند! (بی خود نیست که دانشگاه ها پادگانی شده و مسئول سپاه فلان شهرستان هم در فعالیت های تشکلهای دانشگاه دخالت می کنند)
ـ دانشجوی کارشناسی ارشد امام صادق در شرایطی به عنوان مدیرکل منصوب شده که سابقه مدیریتی ندارد. و البته به عنوان مدیرکل وزارتی، حقوقی می گیرد که بالاتر از حقوق نمایندگان مجلس است.
ـ هر دوی این آقایان دوستان همکلاسی خود را در وزارتخانه استخدام کرده اند در حالی که همه دانشجو هستند و تا ظهر سر کلاس می روند و بعد از ظهر تازه به وزارتخانه می آیند.
ـ هردوی این مدیرکل و همه دوستانشان بورس دکترای علوم انسانی در بهترین دانشگاه های داخل کشور شده اند. برخی از آنها هم بورس خارج از کشور شده و بعد از مدتی از ایران رفتند. اساسا ما با پدیده «بورس کارمندی» مواجهیم، بدین معنا که هرکس کارمند وزارت علوم شده، بورس دکترا هم هست!
ـ آقای «د» (یکی از این دو مدیرکل) به دلیل مشکلات آموزشی، از دوره دکترای دانشگاه تربیت مدرس اخراج شده بود اما با اعمال نفوذ معاون وزیر، دوباره به دانشگاه برگشت.
ـ آقای «د» بلافاصله پس از گذراندن دکترا، عضو هیئت علمی همان دانشگاه شد.
ـ آقای «د» بلافاصله پس از عضویت در هیئت علمی، مدیر گروه علوم سیاسی شد.
ـ آقای «د» همزمان با عضویت در هیئت علمی و مدیریت گروه، خدمت سربازی را هم در همانجا می گذراند !و...

روزی که من از مسئولیتم استعفا دادم، معاون آقای مدیرکل به من اصرار می کرد که «آقای ... بمان و کار کن! ما دوست داریم امثال شما جوان های انقلابی را بورس دکترا و عضو هیئت علمی هم بکنیم.»

به ایشان گفتم: شرمنده آقای دکتر! من لیسانسم را هم (به خاطر فعالیت های سیاسی، احکام انضباطی و...) به زور گرفتم!

با این شرایط نمی دانم چطور برخی دوستان از تفکر او اقدامات عدالتخانه احمدی نژاد می گویند؟ از دوستانی که فقط در فضای مجازی به سر می برند و از واقعیت های این دولت و این ساختار فاسد خبر ندارند، می پرسم: نیروی احمدی نژاد مگر کسی غیر ازین ها هستند؟ (احوالات برخی وزارتخانه های دیگر را هم کمابیش خبر دارم) کجاست آن تحولات ساختاری و مبارزه با فساد بوروکراتیک؟ کجاست دولت عدالتخواه و مکتبی؟ «گفتمان» آقایان کجاست؟»

از «گوگل پلاس»

برچسته نمایی ها همه جا از خود نویسنده است!

با آنکه نوشته ی وی در «فضای عمومی» درج شده و به آسانی یافتنی است، نام وی را نقطه چین نمودم. عنوان نیز از آنِ من است. ب. الف. بزرگمهر

برایش می نویسم:
درود بر همه ی وجدان های پاک در هرجا که هستند؛ در فرجامِ کار، بارِ بزرگ پیش رو نیز بر دوش همان هاست.

ب. الف. بزرگمهر   ۱۴ خرداد ماه ۱۳۹۲

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!