«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ خرداد ۱۵, چهارشنبه

خداوند با شتاب ما را فرا می خواند و عزراییل فرمان را بی درنگ به اجرا درمی آورد!


به نوشتار زیر کمی باریک شوید! گفتگویی است با کسی که عنوان «آسیب شناس اجتماعی» را یدک می کشد و باید انگاشت که روش آسیب شناسی را در پهنه ی کار خویش خوب فرا گرفته و آنگونه که این روزها مُد شده و نُقل زبان هر ننه قمری که هنوز شناختی درباره ی جُستاری پیدا نکرده به آسیب شناسی آن می پردازد، درباره ی جُستار کار خود نیز خوب می داند. آماری که آن را گواه گرفته به نوبه ی خود، تکان دهنده است:
در سال ۱۳۹۱ در شهر تهران، تنها ۱۵ نفر به مرگ طبیعی چشم از جهان فروبسته اند؛ در برابر آن، ۹۰۰ نفر در پی «شوک»، از میان رفته یا آنگونه که به پارسی خودمان، دریافتنی تر است: «دق مرگ» شده اند! به زبان آماری، اگر نسبت ها را کمی دستکاری کنیم و بجای شمارگان ۱۵، شمارگان ۱۸ بگذاریم، تازه می شود: ۲ درصد مرگ طبیعی در برابر ۹۸ درصد «دق مرگی»!

از دورانی دورتر و پیش از پای گرفتن حاکمیت اهریمنی کنونی، برای دلداری برجای ماندگان و بستگان آدم از دست رفته، گاه گفته می شد:
«خداوند کسانی را که بیش تر دوست دارد، زودتر از جهان ناپایدار (فانی) به آن جهان می برد!» بر این پایه، چنانچه آن آمار را به سطح کشور گسترش دهیم، روشن است که اندازه ی دلبستگی خداوند به ایرانیان از آنچنان افزایش چشمگیری برخوردار شده که کم و بیش همه ی آن ها را (۹۸ نفر از ۱۰۰ نفر) هنوز به خود نیامده و بختی برای اندیشیدن یا آسودگی نیافته، با شتاب به آن جهان فرامی خواند و بیگمان عزراییل نیز فرمان را با داس مرگ خود یا شاید دست ابزاری امروزی تر، بی درنگ به اجرا درمی آورد!

خوب! چه باید گفت، جز آنکه این هم یکی از نعمت هایی است که خداوند بخشاینده ی مهربان در چند دهه ی کنونی بر ما ایرانیان ارزانی داشته است: دق مرگ شدن! آیا جز سپاس به درگاهش، کاری برجای می ماند؟!

بله! بسیار کارها برجای مانده و رویهم تلمبار شده است؛ ولی نخستین و مهم ترین کار که باید بی درنگ به فرجام برسد، به زیرکشیدن و سرنگونی حاکمیتی تبهکار و ضد ایرانی است که چنین سرنوشتی را برای توده های مردم ایران پدید آورده و همچنان آن را در پناه خدا پی می گیرد!

مرگ بر رژیم تبهکار جمهوری اسلامی!

ب. الف. بزرگمهر   ۱۵ خرداد ماه ۱۳۹۲

***

۹۰۰ نفر در تهران دق مرگ شدند؛ تنها ۱۵ نفر بر اثر مرگ طبیعی از جهان رفتند!

یک آسیب شناس اجتماعی گفت: تنها ۱۵ نفر در سال ۹۱ بر اثر مرگ طبیعی از دنیا رفته اند و ۹۰۰ نفر بر اثر شوک از دنیا رفته‌اند.

مهر نوشت: مجید ابهری با بیان اینکه در سال ۹۱ در تهران ۱۵ نفر بر اثر مرگ طبیعی و ۹۰۰ نفر بر اثر شوک از دنیا رفته‌اند، گفت:
در این دنیا مرگ پایان زندگی است و از نگاه ما مسلمانان سر آغاز حیات دوباره است. هر انسان برای چشیدن طعم مرگ باید بهانه‌ای داشته باشد و معمولی‌ترین و عادی ترین دلیل برای فوت مرگ طبیعی است .

وی ادامه داد: مرگ طبیعی یعنی این که یک انسان در زندگی عمر طبیعی خود را به پایان رسانده و از دنیا می‌رود. عمر طبیعی انسان‌ها در کشورهای مختلف متفاوت است در کشور ما از ۸۰ تا ۱۲۰ سال در روزگاری عمر طبیعی بود . اما حالا در شهر بزرگی مثل تهران ...  ۱۵ نفر بر اثر مرگ طبیعی می‌میرند و بقیه بر اثر تصادف ،مسمومیت، سقوط از بلندی و درگیری دفتر عمرشان بسته می شود. جالب توجه است در آمار متوفی بهشت زهرا بیش از ۹۰۰ نفر در اثر شوک از دنیا رفته‌اند.

این آسیب شناس بابیان این که انواع شوک از نظر مفهوم شناسی یعنی دق مرگ شدن گفت:
گرانی و تورم و فشارهای روحی، اضطراب و استرس زندگی ماشینی و اخبار دلهره آفرین، دلایل اصلی دق مرگ شدن یا همان شوک است .

ابهری اضافه کرد: باید اندکی اندیشید که چگونه است که در شهری مانند تهران این قدر عمر طبیعی کوتاه شده و مرگ طبیعی کم.

«خبرگزاری مهر»

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!