«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ خرداد ۱۶, پنجشنبه

... دلی بی غم کجا جویم که در عالم نمی‌بینم


دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمی‌بینم
دلی بی غم کجا جویم که در عالم نمی‌بینم

دمی با همدمی خرم ز جانم بر نمی‌آید
دمم با جان برآید چون که یک همدم نمی‌بینم!

مرا رازی ست اندر دل به خون دیده پرورده
ولیکن با که گویم راز؟ چون محرم نمی‌بینم

قناعت می‌کنم با درد، چون درمان نمی‌یابم
تحمل می‌کنم با زخم، چون مرهم نمی‌بینم

خوشا و خرّما آن دل که هست از عشق بیگانه
که من تا آشنا گشتم، دل خرم نمی‌بینم

نم چشم، آبروی من ببرد از بس که می‌گریم
چرا گریم؟ کز آن حاصل برون از نم نمی‌بینم

کنون دم درکش ای سعدی که کار از دست بیرون شد

به امید دمی با دوست وان دم هم نمی‌بینم!

سعدی شیرازی، دیوان سروده ها، غزل ها

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!