«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ تیر ۲, یکشنبه

صدای اعتراض یکپارچه مان را چون مشتی کوبنده بر سر رژیم فرومایه فرود آوریم!


افشین اُسانلو را به آن زندان جابجا کرده بودند؛ در حالی که بیش از چند ماه از پایان محکومیتش نمانده بود به شکلی رمزآلود در پی سکته ی قلبی جان می سپارد. این، نخستین مورد در آن زندان نیست؛ و اگر در بر این پاشنه بچرخد، واپسین بار نیز نخواهد بود.

تنی چند از زندانیان سیاسی در این باره، بیانیه ای داده اند که چنین می آغازد:
«روسای محترم قوای قضاییه، مقننه و رئیس جمهور منتخب

با سلام و تحیت

چنانچه مستحضر هستید ...»

... و من دو تن از آن ها را در حالی که ریش شان می جُنبد و دهان شان را گرد کرده اند به پندار می آورم که نامه را این رو و آن رو می کنند و سپس دندان هایشان را نشان می دهند!

چیزی دندانگیر برای آن ها نیست و در اندیشه می شوم که سلام و تَحیّت که این یکی باز هم به آرشِ درود و سلام و نیایش است، چرا؟! و اگر مستحضر نبودند، چه؟! مگر آن یکی که رییس زندان های کشور نیز هست، مستحضر بود؟ نه! تنها مرگ آن زندانی سیاسی را به استحضار رساند و بس!

این نامه که آن زندانیان سیاسی با نوشتن آن، یکبار دیگر از جان خود مایه گذاشته اند به هیچ روی بسنده نیست! بجای پرداختن به گفتگو و ستیزه هایی پیش پا افتاده، یگانه شویم و صدای اعتراض یکپارچه مان را چون مشتی کوبنده بر سر رژیم فرومایه و تبهکار فرود آوریم!

همه ی زندانیان سیاسی باید از زندان ها آزاد شوند!

ب. الف. بزرگمهر  دوم تیر ماه ۱۳۹۲

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!