«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ خرداد ۱۳, دوشنبه

زنده باد رشته خشکار!


تصویری است از یک بشقاب و سه تا رشته خشکار و کنارش نوشته است:
«پس از سالها امروز رشته خشکار پیدا کردم؛ شما هم بفرمایید!» (از «گوگل پلاس»)

خوب! یک مهمانی اینترنتی و ایرانی هم جان به جانش کنی، تعارف خود را دارد؛ نشانه ای نیرومند از فرهنگ مهمان نوازانه ی کهن ایرانی که هنوز هم با همه ی کمبودها و نداری ها، نشانه های بسیاری از آن برجای مانده است! ولی، برای من تنها همین می ماند که به مصداق: پولدارها خودِ کباب؛ تنگدستان بویِ کباب، کمی به تصویر رشته خشکارها خیره شوم! بالاخره هرچه باشد، او با سه رشته خشکارش در برابر من، آدم توانگری است.
                                                                             
می نویسم:
به به! من هم خیلی دوست دارم؛ گرچه برای «قندی» ها که منم جزء شان هستم، چندان خوب نیست. ولی خواهرم از ایران و خود رشت بار زده آورده و گفته ده تا برایم کنار گذاشته ... باید ششصد کیلومتر بروم، بگیرمشان. می بینی؟ به خاطر رشته خشکار می روم دیدن خواهرم! درست مانند آن زلزله زده هایی که سال ها پیش رفته بودیم کمک شان. پیرزنی که روی خرابه ی خانه شان نشسته و همه ی اعضای خانواده اش را از دست داده بود، گریه می کرد؛ اینگونه که شب همان روز یکی از همراهان تعریف کرده بود. رفیقم کوشیده بود تا پیرزن بیچاره را آرام کند! و او گفته بود:
برای آن ها (اگر درست یادم باشد، پسرش، دخترش و دامادش و نوه اش) آن اندازه ناراحت نیست که برای گاو شیرده اش ناراحت است که زیر آوار مانده و مرده ... چون تنها دستمایه ی زندگیش بوده ... واقعیتی که با همه ی دردناکی اش، یک واقعیت ساده است: نخست شکم را باید سیر کنی و سپس نوبت سایر چیزهاست!

زنده باد رشته خشکار!

یادم رفت:
نوش جان! به گفته ی همان ها که درستش می کنند:
«تِرا گوشت ببه، پوست ببه، استخوان!»

ب. الف. بزرگمهر   ۱۲ خرداد ماه ۱۳۹۲

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!