نوشته است:
«ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ ﯾﮏ ﺭﻭﺯﯼ ﻫﺴﺖ، ﭼﺮﺗﮑـﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﯽﮔﯿﺮﻧﺪ
ﻭ ﺣﺴﺎﺏ ﻭ ﮐﺘﺎﺏ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺗﻮ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺎﻭﺍﻥ ﺁﻥ ﭼﻪ ﺑﺎ ﻣﻦ ﮐﺮﺩﯼ ﺭﺍ ﺑﺪﻫﯽ! ﻓﻘﻂ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﻢ
ﺗﺎﻭﺍﻥ ﺩﺍﺩﻥ ﺁﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﺗﻮ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺩﺭﺩ امشب ﻣﻦ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ بانو؟!»
از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش اینجانب: ب. الف. بزرگمهر
از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش اینجانب: ب. الف. بزرگمهر
برایش به شوخی می نویسم:
یکی تون باید اون یکی رو کول بگیره از
پل صراط که از مو باریک تره و از تیغ تیزتره رد کنه؛ گرچه برام روشن نیست کدوم یکی
تون اون یکی رو کول خواهد گرفت. از روی داستان زیر از عبید زاکانی می تونید خودتون
روشنش کنید:
«سلطان محمود در مجلس وعظ حاضر بود.
طلحك از عقب او آنجا رفت. چون او برسید، واعظ می گفت كه هركس پسركی را گاییده
باشد، روز قیامت پسرك را برگردن غلامباره ای نشانند تا او را از صراط بگذراند.
سلطان محمود می گریست. طلحك گفت: ای سلطان مگری و دل خوش دار كه تو نیز آنروز
پیاده نمانی.»
ب. الف. بزرگمهر ۱۵ خرداد ماه ۱۳۹۲
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر