«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ تیر ۶, پنجشنبه

دگرگونی هایی تنها در یک نسل!


چقدر جالب و همزمان ترسناکه (البته این دومی که گفتم نشانه های پیری را در بردارد؛ جدی اش نباید گرفت!). پیش ترها خوانده بودم که پیشرفت های فن آوری که آدمی از پایان جنگ جهانی دوم به بعد (تا آن هنگام کم و بیش 50 سال) کرده، همتراز با همه ی پیشرفت فن آوری آدمی از نخستین ابزارهای ساخته شده از سوی «آدم های نخستین» تا آن هنگام بوده است و بیگمان سخن درستی هم بود و نشاندهنده ی اینکه، پیشرفت های فن آوری با شتابی فزاینده بر پایه ی تصاعد هندسی (فرارویی اندازه ای)۱ انجام می گیرد و همچنان پی گرفته می شود. آرش آن را هم اکنون می بینیم و این تازه کم ترین آن هاست. باز هم نشانه ای دیگر از اینکه در چارچوب فلسفی آن: «پایه» (یا «زیربنا» که بخش عمده ای از آن دربرگیرنده ی دگرگونی های فن آورانه است) مُقدّم بر «روبنا» که همه ی ساختارهای فرهنگی و حقوقی و اجتماعی جامعه را دربرمی گیرد، است و به عنوان نمونه، آنگاه که روبنای اجتماعی کهنه شده و دگرگونی های «پایه» را نمی تواند بازتاباند و بندی در راه پیشرفت جامعه می شود، «زیربنا» یا بهتر است گفته شود: «پایه»، آن را می شکند تا روبنای تازه تری درخور زیربنای اجتماعی بسازد که بیگمان نباید آن را بگونه ای فراطبیعی (متافیزیکی) دریافت؛ زیرا روبنای اجتماعی نو بسیاری از آخشیج (عنصر) های کهنه را دربر دارد که آرایشی دیگر گرفته اند و نه آنکه جابجایی مکانیکی نو با کهنه انجام یافته باشد. به هر رو با آنکه «روبنا» نیز به سهم خود بر دگرگونی های «پایه» و کند شدن یا شتاب بخشیدن به آن نقش دارد، همواره در بازه های زمانی از آن واپس می ماند. نمونه اش را بامداد امروز در «گوگل پلاس» دیدم که خرد از سرم ربود. کسی با برگرفتن  گفته ای از کتابی مذهبی «بحارالانوار»، نوشته بود:
«کوفه پس از ظهور حضرت مهدی عليه السلام مرکز حکومت عادلانه و جهانی اسلام و پايتخت دولت او خواهد شد.
امام صادق عليه السلام فرمود: هنگامی که قائم قيام کند،کوفه را پايتخت خود قرار می دهد و مرکز قضاوت او مسجد جامع و مرکز اصلی بيت المال، مسجد سهله می باشد.» و من یاد گفته های پیر خردمندی افتادم که سال هاست جان سپرده و یادم رفت که آن را در یادداشتم در این باره۲ بیاورم. وی برایم گفته بود که چگونه پس از پایان برف روبی پادگان، چهارگوشی را به عنوان نمودار کار انجام یافته به دستور فرمانده شان برجای می گذاشته اند تا شاید به رخ فرماندهان بالاتر پادگان بکشند۳ و من گاهی اندیشناک می شوم که در جهانی که با شتاب فراوان زنگارهای کهنه ی تاریخی را می زداید و از میان می برد، آیا کشورمان همراه با منطقه ای پیرامون آن، همان چهارگوش برف پارونشده ای نیست که به عنوان نموداری از آنچه دیگران به انجام رسانده و ما در آن وامانده ایم، انگشت نمای جهانیان شود؟!     

ب. الف. بزرگمهر    ششم تیر ماه ۱۳۹۲

پانوشت:

۱ ـ واژه ی اندازه (پارسی) همان واژه ی «هندسه» به زبان تازی است که هم دانشش و هم واژه اش از ایران به تازیان رسیده و سپس دوباره به شکلی کژ و کوله (هندسه) به ما برگردانده شده است.

۲ ـ «من که کم کم هوش و خرد از سرم می پرد ...»، ب. الف. بزرگمهر، پنجم تیر ماه ۱۳۹۲

۳ ـ «گاهی با خود می اندیشم چه سرنوشت شگفتی ایرانیان به درازای تاریخ داشته و دارند. ملتی سرفراز که پیامبر اسلام درباره شان چنان به نیکی یاد کرده، ملتی که تنها به عنوان نمونه، نزدیک به پنج هزار ریاضیدان به جهان پیشکش نموده ـ می دانم بسیاری باور نمی کنید؛ ولی حقیقت دارد ـ ، ملتی که مزدک و بابک و مانند آنها را به جهان ارزانی داشته، کمتر دستاوردی برای خود داشته است.
خیلی پیش ترها، هنگامی که پادگان های کم و بیش نوبنیاد ایرانی در دوره قاجارها، بوسیله قزاق ها اداره می شد، در مناطق سردسیر و برفگیر کشور مانند آذرآبادگان، رسم بر این بود که پس از پایان برف روبی زمین و میدان پادگان، چارگوشی کوچک از برف پارونشده را در میان میدان برجای گذارند تا با یاری آن، اندازه کار انجام یافته را به نمایش بگذارند.
آیا، ما ایرانیان، باهمه آنچه که به جهان ارزانی داشته ایم، ناچاریم چون گذشته، چنین حاکمیت های پلیدی را که مانند آن چارگوش برف روفته نشده بر ما گرانبار شده، به دوش کشیم و انگشت نمای دیگر ملت ها و خلق های جهان که بدرازای تاریخ بسیاری چیزها از ما آموخته اند، شویم؟»
از نوشتار: «چگونه سربازان اقتصادی کشور، مدال طلای المپیک را در جذب سرمایه گذاری خارجی ربودند!»، ب. الف. بزرگمهر، هشتم خردادماه ۱۳۸۹


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!