«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ تیر ۸, شنبه

نه این آقا چپ بود و نه آن های دیگر که صورتک چپ بر چهره زده بودند!


جوانی است که از نوشته هایش پیداست با آنکه ضرب ملاقه ی "آشپز" را پشت دستش (و شاید جاهای دیگرش!) چشیده، همچنان پنهانی هم شده دستی در "آش" رژیم جمهوری اسلامی دارد و گاه ناخنکی به آن می زند؛ تصویری از آن آخوند نیرنگباز را درج کرده و نوشته است:
«آقا بهشتی هم از ما بود و چپ بود (یا بهتر بگوییم ما از امت بهشتی هستیم).
سخنرانی شهید بهشتی در سمینار تعاونی:
باید با تمام توانمان جلو سلطه سرمایه‌داری را بگیریم»

از «گوگل پلاس»

می نویسم:
کجایش چپ بود؟! حتا چشم هایش هم چپ نبود! آن هنگام را نیز شما بگمانم ندیده ای و هنوز دوران کودکی را می گذرانده ای. اینگونه شعارها در میان آن ها مُد بود؛ از ترس نیروهای چپ و بویژه پیشینه و ریشه های حزب توده ایران در ژرفای اجتماع و از همه مهم تر خواست های انقلابی توده ها که در میدان بودند؛ بسیاری از آخوندهایی که پیش تر با ساواک همکاری کرده بودند و پرونده هایشان را پس از آن سوزاندند و از میان بردند نیز در ظاهر گاه از این شعارها می دادند؛ آماج همگی شان بیرون آوردن این شعارها ـ حتا اگر به شکلی موقت هم شده ـ از دست چپ ها بود.

با آغاز جنگ صددام و امپریالیست ها برعلیه کشورمان که برای همه ی آن ها و بویژه بازاریان «حبیب خدا و خرما»، نعمت بود، همه شان نفسی به آسودگی کشیدند؛ به بهانه ی جنگ نفس ها را بریدند، بهترین و فداکارترین جوانان مسلمان را به جبهه ها فرستاده یا در پشت جبهه سر به نیست کردند؛ کالاها را در دوران جنگ و نخست وزیری همان مردک (یا حسین، میرحسین!) احتکار نموده، سودهای افسانه ای بردند و خون مردم انقلابی را در شیشه کردند؛ حزب توده ایران را به بهانه ی دروغین قصد کودتا بر ضد رژیم، غیرقانونی نمودند و بهترین رهبرانش را کشتند و ... تا به امروز کارشان را پی گرفتند.

نه داداش جان! نه این آقا چپ بود و نه کم و بیش هیچکدام از آن های دیگر که صورتک چپ بر چهره زده بودند و نه رهبر نادان و نابکار کنونی که هنوز گاهی خود را انقلابی جا می زند. همه ی آن ها با هم، گام بگام، انقلابی بزرگ و توده ای را به شکست کشاندند تا برای نگهبانی از بیضه های شان که با «بیضه اسلام» نیز یکی نیست، برای تعامل با «شیطان بزرگ» به مرکز دوزخ نیز بروند.  

اُمّت بهشتش هم تا یکی از آنجا نیاید و با زبان خودش تعریف نکند، باور نمی کنم. آن چیزهایی هم که در قرآن درباره ی «بهشت» آمده، بیش از آنکه آسمانی باشد، زمینی است:
جایی در کشور سریلانکای کنونی و پیرامون آن!

ب. الف. بزرگمهر    هشتم تیر ماه ۱۳۹۲

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!