«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ تیر ۲۱, جمعه

عشق، کار پُردلان و پهلوانست ای پسر


عقل، بندِ ره روان و عاشقانست ای پسر
بند بشکن، ره عیان اندر عیانست ای پسر

عقل، بند و دل فریب و تن غرور و جان حجاب
راه از این جمله گرانی‌ها نهانست ای پسر

چون ز عقل و جان و دل برخاستی، بیرون شدی
این یقین و این عیان هم در گمانست ای پسر

مرد کو از خود نرفتست او نه مردست ای پسر
عشق کان از جان نباشد، آفسانست ای پسر

سینه ی خود را هدف کن پیشِ تیرِ حکمِ او
هین که تیرِ حکمِ او اندر کمانست ای پسر

سینه‌ای کز زخم تیرِ جذبه ی او خسته شد
بر جبین و چهره ی او صد نشانست ای پسر

گر روی بر آسمانِ هفتمین، ادریس وار
عشقِ جانان، سخت نیکو نردبانست ای پسر

هر طرف که کاروانی نازنازان می‌رود
عشق را بنگر که قبله کاروانست ای پسر

سایه افکندست عشقش همچو دامی بر زمین
عشقِ چون صیاد او بر آسمانست ای پسر

عشق را از من مپرس، از کس مپرس، از عشق پرس
عشق در گفتن، چو ابر درفشانست ای پسر

ترجمانیِ من و صد چون مَنَش محتاج نیست
در حقایق، عشق خود را ترجمانست ای پسر

عشق، کار خفتگان و نازکانِ نرم نیست
عشق، کار پُردلان و پهلوانست ای پسر

هر کی او مر عاشقان و صادقان را بنده شد
خسرو و شاهنشه و صاحبقرانست ای پسر

این جهانِ پرفسون از عشق تا نفریبدت
کاین جهانِ بی‌وفا از تو جهانست ای پسر

بیت‌های این غزل، گر شد دراز از وصل‌ها
پرده دیگر شد، ولی معنی همانست ای پسر

هین! دهان بربند و خامش کن از این پس چون صدف

کاین زبانت در حقیقت خصم جانست ای پسر
مولانا جلال الدین محمد بلخی، دیوان شمس (غزلیات)

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!