آقا شاعر هستند و چنین سروده اند:
«چه عصر دلپذیری
بیا
کنار یاد من بنشین
قهوه بخوریم و شعر بخوانیم»
بیا
کنار یاد من بنشین
قهوه بخوریم و شعر بخوانیم»
... گرچه من از پانوشت ها و به به و چه چه دختر خانم ها
دریافتم که این سروده ای است. دختر
خانمی، نوشته است:
«من عاشق این لحظه هستم. قهوه بخوریم و شعر بخوانیم/ فوق
العاده رمانتیک و زیبا!»
و دختر خانمی دیگر:
و دختر خانمی دیگر:
«ای خوب من!
به یادت هر لحظه می سرایم
بهترین ترانه ها را»
به یادت هر لحظه می سرایم
بهترین ترانه ها را»
دوباره به "سروده" چشم می دوزم. بیگمان، من آدم
بی ذوقی هستم یا شاید هم پیر و خرفت شده ام؟! نمی دانم؛ به هر رو، آن دیگری که در
من است، لنگه (مصرع) ای بر این سروده افزود. ناخواسته، اینگونه از آب در آمد:
...
بند تنبان گشوده و
عاشقانه سروده سراییم
...
ب. الف. بزرگمهر ۱۳ تیر ماه ۱۳۹۲
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر