«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ شهریور ۴, دوشنبه

کلیشه ی خودی و ناخودی نیز سرانجام فرو خواهد ریخت؛ زودتر، بهتر!


نوشته ای است با عنوان «کلیشه فرو می ریزد»:
«به خاطر همین اسناد ناگهان منتشر شده آرشیوهای ملی امریکا و انگلیس است که می گوییم علوم سیاسی به دلیل تقاطع و تداخل با مسائل امنیتی و استراتژیک، ذاتا ابتر است. شما هر قدر هم که داده و قدرت تحلیل داشته باشی باز هم باید فرضی را برای عدم اطلاع از داده های امنیتی در نظر بگیری و از طرح تحلیل قطعی و کلیشه ای پرهیز کنی؛ چراکه سیاست در اتاق های فکر دولتمردان، سهامداران، کمپانی های تسلیحاتی و.. بیشتر شکل می گیرد تا در سطح جامعه مدنی، روشنفکران، رسانه ها، احزاب و ...

از طرف دیگر از دست کتاب های مرسوم روابط بین الملل و حقوق بین الملل هم کاری برنمی‌آید. به عنوان مثال شروع حوادث اخیر جهان عرب(چه اسمش را بگذاریم بیداری اسلامی، چه بهار عربی، چه بیداری انسانی، چه انقلاب عربی و...) را چه کسی و چه کتابی پیش بینی می کرد؟ سرنوشت غمبارشان را که؟

این همه کتاب های دانشگاهی و غیردانشگاهی و پایان نامه های درسی درباره اخوان المسلمین از اساس بی معنا می نمایند. تا به حال تاریخ اخوان المسلمین - و یا بهتر بگوییم اخوان المسلمینی که در تصور ما بوده - تدریس می شده و ما حالا با اخوانی مواجه هستیم که در اولین ظهور عملی در مسند قدرت(انتخابات مصر) هم کنش های سکولار از خود نشان می دهد و هم کنش های سلفی. با سلفی ها ائتلاف می کند و از سوی دیگر تلاش می کند دل سکولارها را به دست بیاورد.

از سوی دیگر همان اخوان با ایرانی که رهبرش(آقای خامنه ای) مترجم برخی آثار موسس اخوان المسلمین (حسن البنا) است، سر سازش ندارد و بازی همپیمانان را بر هم می زند. به جای اعلام جنگ با اسرائیل، به سوریه اعلام جنگ می دهد. همچنین رهبر تونس(راشدالغنوشی) درباره نهضت امام خمینی کتاب نوشته و کتابش به فارسی ترجمه شده، پس ما از او انتظار وحدت با ایران داریم. اما به محض آنکه حزب متبوعش به قدرت می رسد؛ تونس اولین میزبان اپوزیسیون سوریه می شود و در آنجا برای محور مقاومت و ایران شاخ و شانه می کشند.

کلیپ ها و کتاب ها
گاهی کلیپ های یوتیوب بیشتر از کتاب های یونیورسیتی روشنگری می کنند! همین سوریه را در نظر بگیرید. تحلیل های مرسوم به شما می گوید که قطر طرفدار اخوان المسلمین است و در جنگ 22 روزه هم هوادار حماس بوده (حتی سیدحسن نصرالله هم در سخنرانی روز عاشورای چند سال قبل از حمایت قطر در جنگ 33 روزه لبنان تشکر کرد)، اما ناگهان کلیپی از پادشاه قطر و همسرش در اسرائیل منتشر می شود که برای افتتاح شهرکی اسرائیلی رفته اند. شهرکی که با پول قطر ساخته شده به نشانه صلح دوستی!

تصور دیگر شما از سلفی ها، اسلام افراطیست، اما شواهد متعدد از مفاسد اخلاقی آنها را در کلیپ های یوتیوب شان می بینید. از طرف دیگر اپوزیسیون سوریه(حتی سکولارها) ادعای مخالفت با اسرائیل و مستقل بودن دارند، اما ناگهان کلیپ های مصاحبت خانم بسمه قضمانی از رهبران سکولار شورای ملی سوریه با سران اسرائیل منتشر می شود و روایت های رسمی را بر هم می زند.

بدین سان کلیشه فرو می ریزد. علوم سیاسی علم روزآمد است و روزنامه نگارها به آن واقف ترند تا اساتید کلیشه گو و تاریخ دان و اندیشه خوان! یا باید در میدان حاضر باشی و شرایط را رو به روز رصد کنی یا به جرگه مورخین تاریخ معاصر بپیوندی!

ایضا علوم سیاسی علم مسائل پنهان است. توافقات پشت پرده و معادلات امنیتی/نظامی/اقتصادی سهم بیشتری در سرنوشت ملت ها و دولت ها دارند تا قواعد رسمی از جمله «حقوق بین الملل». فلذا دیپلمات ها (حتی اگر پزشک اطفال، فیزیکدان یا ریاضیدان باشند) به علوم سیاسی عالم ترند تا اساتید روابط بین الملل و حقوق بین الملل. اساتید اندیشه سیاسی هم که اصلا در باغ نیستند. برای آنها هنوز عصر روشنگری، رنسانس و انقلاب فرانسه مطرح است و حتی قبل از آن: مجادله افلاطون/ارسطو، سنت آگوستین/آکوئیناس، هابز/ماکیاولی، روسو/لاک، کنت/مارکس، دورکیم/زیمل، پارسونز/دارندورف و...
وقتی کلیشه های علوم سیاسی تحت تأثیر تضاد منافع قدرت ها و نقش آفرینی معادلات امنیتی/ نظامی/ اقتصادی فرو می ریزد، تکلیف آرمانها هم از اساس معلوم است. مفاهیم انتزاعی و تخیلی مثل «دموکراسی»، «حقوق بشر»، «توسعه متوازن و جهان شمول»، «عدالت» و... جایشان در موزه های کشورهای توسعه یافته، کتاب های کشورهای در حال توسعه و رسانه های کشورهای توسعه نیافته است.

کلیشه فروریخته. یا باید مثل میشل فوکو ماموریت خبرنگاری از لوموند گرفت و به تهران آمد تا بتوان تحولات ایران ۵۷ را از نزدیک تحلیل کرد، یا آنکه از دانشکده به اینترنت پناه ببری. گاهی یوتیوب بیشتر از یونیورسیتی به شما کمک می کند.»

برگرفته از «گوگل پلاس»

می نویسم:
آقای ...

همه ی این ها که نوشته ای نشاندهنده ی این است که دانش های اجتماعی برخلاف دانش های دقیقه (فیزیک، شیمی، ریاضی و ...) در چارچوب اندیشگی طبقات و لایه های اجتماعی فرمانروا نوشته شده و می شوند و بگونه ای فشرده طبقاتی هستند. در دوران ما که سرمایه داری سامانه ی چیره و اصلی کم و بیش در همه جای جهان است، دانش های اجتماعی که در جهان قلمرو آن در دبستان ها و دبیرستان ها و دانشگاه های آن آموزانده می شود، به سود این سامانه که دستکم از دهه های پایانی سده ی نوزدهم ترسایی به این سو دیگر سامانه ای رو به پیشرفت و به سود جامعه آدمیان نیست و نشانه های انگلی شدن خود را با پیدایش انحصارات به نمایش گذاشته ، واقعیت های بسیاری را دگردیسه نموده و همچنان می نماید. یکی از این واقعیت های مهم تاریخی، شکل گیری و گسترش سازمان پلید اخوان المسلمین با سرمایه و راهنمایی سرویس های جاسوسی انگلیس است. در اینجا به چون و چرای آن نمی پردازم؛ ولی چنانچه هرکسی از این گفته شگفت زده می شود یا آن را نادرست می پندارد، تنها کافی است برای مدت کوتاهی هم که شده به پژوهش جدی در این باره بپردازد تا سرنخ های لازم را بدست آورد.

در کشور خودمان با انقلاب شکوهمند بهمن ۵۷ که یکی از انقلاب های پردامنه و خلقی در تاریخ آدمی است، این امکان فراهم آمد که نیروهای انقلابی مسلمان دست در دست سایر نیروهای انقلابی و در تارک همه ی آن ها حزب پرافتخار توده ایران بنای سامانه ای توده ای و خلقی زیر پرچم اسلام برپا نمایند. حزب توده ایران با شناخت دقیق همین ماهیت خلقی و انقلابی بود که در رای گیری «جمهوری اسلامی، آری یا نه»، با همه ی کاستی هایی که با چپاندن برخی به اصطلاح احکام اسلامی ناسازگار به کوشش آدم های مشکوکی چون حسن آیت و بازماندگان دار و دسته ی مظفر بقایی در پیش نویس سندهای آن پدید آمده بود، به جمهوری اسلامی رای مثبت داد. چنین رویکرد درست و انقلابی حزبی که بخش عمده ای از پیشرفت های تاریخ کنونی ایران با کار و کوشش آن گره خورده با آنکه از سوی بسیاری از گروه های کوچک و بزرگ چپ رو و چپ نما سیاه نمایی شد و نیروهای راست و بویژه اسلام پناهان، آن را گونه ای همراهی فریبکارانه و به گفته ی نادرست آن ها «تاکتیک» بشمار آوردند، به پیشرفت روندانقلابی کمک های شایانی نمود و کینه ی بیش از پیش نیروهای راست و فراراست را که بخش عمده ای از آن ها پوستینی از اسلام بر سر کشیده بودند، برانگیخت؛ "اسلام"ی که از سوی آقای خمینی با عنوان «اسلام امریکایی» نشانه گذاری شد.

 شوربختانه، با توطئه هایی که حتا از دوره ی پیش از انقلاب جریان داشت و با خودی و ناخودی نمودن نیروها و آفرینش ناسازگاری میان این نیروها چنان امکانی که حاکمیتی انقلایی به سود توده های کار و زحمت زیر پرچم اسلام پدیدار شود، از دست رفت و کار به آنجا رسید که ضدانقلابیونی از قماش «انجمن حجتیه» رفته رفته همه ی کارها را بدست گرفتند و چنین اوضاعی را پدید آوردند که بخش عمده ای از مردم ایران از آن رنج می برند و کشور در آستانه ی خطرهای جدی تری نیز قرار گرفته است.

انتقاد باید سازنده باشد و از آن بتوان نتیجه گیری نمود؛ انتقاد نمی تواند تنها جنبه ی کوبنده داشته و بگونه ای در میان نهاده شود که به گفته ی آن زبانزد پرآوازه: «از آن سوی بام بر زمین پرتاب شوی»!

زبانم لال! بینگاریم هم اکنون مورد یورش نظامی همه جانبه ی امپریالیستی قرار بگیریم. می دانید بزرگ ترین نقطه ضعف در کجاست؟ از دید من، بخش عمده ای از حاکمیت و دولت (کم و بیش همه ی آن!) که غمی جز گرفتن پایوری (تضمین) از «شیطان بزرگ» ندارد و همچنان از دوره ی رفسنجانی پلید به این سو، سیاست ایران بربادده نولیبرالیسم سرمایه داری را با شدت به پیش می برد: سیاستی دیکته شده از سوی «صندوق بین المللی پول» و «بانک جهانی»؛ دو بنیاد نیرومند اقتصاد سرمایه داری امپریالیستی در جهان! پیشبرد چنین سیاست خائنانه ای به درازای بیش از سه دهه است که اقتصاد و در نتیجه سیاست حاکمیت فرومایه ی جمهوری اسلامی را دربست به ارابه ی کشورهای امپریالیستی بسته است.

ما حتا اگر نیرومندترین ارتش را در دست داشته باشیم با چنین حاکمیت و دولتی در شرایط رویداد ناگهانی جنگ، بی درنگ زمینگیر خواهیم شد. نکته ی دیگر و شاید مهم ترین نکته در دوران کنونی، شکاندن دیوارهای ساختگی خودی و ناخودی میان نیروهای انقلابی و پیشرفتخواه با باورهای گوناگون دینی و مذهبی و حتا غیرمذهبی است. چنین گامی، اگر هم اکنون انجام پذیرد بسیار بهتر از فردایی است که چون کشور کم و بیش تکه پاره ی لبنان دیده ایم و می بینیم. همانگونه که به گمان بسیار می دانی، در پاسخ به واپسین چنگ اندازی گسترده ی اسراییل به خاک آن کشور، نیروهای حزب کمونیست لبنان و بسیاری از نیروهای مسیحی چپ و پیشرفتخواه دست در دست نیروهای «حزب الله» آن کشور که به هیچ روی از روی همانندی نام با گروه های نابکار و لات و لوتی که ریر این نام در کشورمان بسیار تبهکاری به انجام رسانده و می رسانند، سنجش پذیر نیستند، ارتش اسراییل را شکست سختی دادند. این است نیروی سترگ توده ای و همکاری نیروهای برخاسته از مردم که حتا با همه ی درازا و پهنای کوچک آن، کاری کارستان کردند.

ب. الف. بزرگمهر   چهارم شهریور ماه ۱۳۹۲

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!