به گزارش زیر کمی باریک شوید. آن را از تارنگاشتی نان به
نرخ روز خور برگرفته ام که به هیچ رو آن را دوست ندارم؛ ولی چاره ای نبود.
خانم «برنجِ دهن سوز» (سوزان رایس) از آن سو می گوید:
«روحانی از اوباما خواست تلفن بزند»
از این سو، «آخوند ریش حنایی»، پس از بازگشت از کشور
«شیطان بزرگ»، بی آنکه بگوید چه کسی درخواست تماس نموده، جمله را از نیمه پایانی
آن پی گرفته، می گوید:
«... آمریکاییها تماس گرفتند که چند دقیقهای را به صورت
تلفنی با آقای اوباما گفتوگو داشته باشم.»؛ نماینده ی اردبیل نیز در این میان بخت
را غنیمت شمرده تا همه این ها را به پای زیرکی و هوشیاری (کیاست) رهبری بگذارد!
این که کدام سوی ماجرا درست می گوید، کم تر اهمیت دارد یا
بهتر بگویم: کوچک ترین اهمیتی ندارد. آنچه سال ها روی داده و همچنان رخ می دهد، خو
دادن مردم به گفتگوها و ستیزه هایی سطحی مانند این است و بیگمان، مانند موردهای
همانند دیگری، آن را آنچنان در پرده ی ابهام نگاه می دارند تا مدتی دیگر باز هم نه
تنها توده های مردم که حتا رسانه ها و روشنفکران را سرِ کار گذاشته و بر سرِ هیچ و
پوچ گرد و خاک به پا کنند. آنچه روشن است، پیگیری نمایش روحوضیِ بازی "برد ـ
برد" «آقایان» با «شیطان بزرگ» است که بخش عمده ی آن، بسیار پیش تر، آن هنگام
که بسته ی شفاهی (که به هیچ رو شفاهی نیست؛ ولی آن را از مردم ایران پنهان می
کنند!) در پنج محور به میان آمده و در پشت پرده به سرانجامی همه جانبه رسیده بود.
نمودها و نشانه های بسیاری گواه آن است که پیش تر در نوشتارهایی به آن ها اشاره نموده
ام و در اینجا بیش تر به آن نمی پردازم.
اکنون، میان پرده ی کوتاهی از این نمایش ـ با نادیده گرفتن
ریشخندآمیز بودن آن ـ که براستی برای هر دو سوی ماجرا سودمند است، برای توده های
مردمی که به اینگونه سطحی نگری سوق داده شده اند، به نمایش در می آید. از آن سو،
«او با آنها» در این میان پرده، در نقش «او با ما» به سیاست ورشکسته ی خود در
سیاست درونی ایالات متحد، رنگ و لعابی تازه می دهد و از این سو، گفتگو با
نمایندگان «شیطان بزرگ» به پای جذبه (کاریزما) و کیاست «آقا بزرگ» و تدبیر و سیاست
«حسن آقا» و یاوه های دیگری اینچنین گذاشته می شود؛ گویی نمایندگان «شیطان بزرگ»
تاکنون کور بوده و تازه دیدگان شان از این همه سیاست و کیاست و ...ست خیره شده
است! ولی، براستی چالش مهم و بنیادین برای کشورمان چیست و آیا هماوندی (رابطه) با
«شیطان بزرگ» یا هر «شیطان» دیگری بخودی خود کاری نادرست است؟ از دید من، بیگمان
چنین نیست و با این «شیطان» و آن «شیطان» و هر کشور دیگری در چارچوب هماوندی های
جهانی در پهنه های گوناگون اقتصادی ـ اجتماعی می توان و باید هماوندی داشت؛ به شرط
آنکه بتوان منافع ملی را پاس داشت و کشور را به سوی پیشرفت و آبادانی راند. نمونه
ی روشن آن، کشور چین است که با نادیده گرفتن گفتگو و ستیزه هایی چون: «کدام
نیروهای طبقاتی و اجتماعی در آنجا دستِ بالا را دارند»، توانسته تا بخش عمده ای از
سرمایه ی کشورهای باخترزمین را حتا به زیان سایر کشورهای نیازمند به این سرمایه
بکار گیرد و به کشور خودمان یا همان «ولایت آقا»، کالاهای بنجل گوناگون و حتا «سنگِ
گورِ روضه خوان!» نیز صادر نماید.
بنابراین و با آنچه آمد، چالش بنیادین بر سر منافع ملی
کشور است و با پیشینه ای که رژیم تبهکار جمهوری اسلامی به درازای بیش از سه دهه از
خود برجای نهاده و میهن و مردمان آن را به تیره روزی و نگونبختی کشانده، این پرسش
پیش می آید که آیا منافع ملی ایران، تنها در چارچوب منافع سرمایه داری
بازرگانی و سوداگر که همه ی هست و نیست میهن مان را به فروش و حتا حراج نهاده، می
گنجد؟ و سایر طبقات و لایه های اجتماعی، جز انگشت به دندان گزیدن، نیایش به درگاه امام
زمان و پروردگار برای رهایی از زندگی دشوار و گاه دریافت اندکی سیب زمینی و پیاز،
سهمی در کشور خود ندارند؟! بیگمان، چنین نیست و در نیز همیشه به روی این پاشنه
نخواهد چرخید.
پیش از این، شاید بیش از یکبار، این سخنان ارزنده ی فیدل
کاسترو را در نوشتارهای گوناگونی یادآوری نموده بودم و در اینجا نیز باز هم به آن اشاره
می کنم. وی در همان سال های نخست پس از انفلاب کوبا گفته بود:
«اگر ما در کوبا سرمایه
های ایالات متحده را ملی نمی کردیم، آنها با اندیشه ها، آرزوها و ایدئولوژی ما
کوچک ترین دشواری نداشتند ... (نقل به مضمون)»۱
اکنون این پرسش به میان می آید که زمینه و درونمایه ی هماوندی
با «شیطان بزرگ» که بسیاری از «آقایان» و کارچاق کن های دو ملیتی «نظام ولایت»۲ برای آن سر و دست می شکنند، چیست؟ و آیا شرایطی
تازه برخلاف روند سی سال گذشته، پدیدار شده که «آقایان» سرِ خرِ سمتگیری اقتصادی ـ
اجتماعی را به سود طبقات و لایه های زحمتکش، همان ها که انقلاب بر دوش آن ها پیروز
شد و «سند دست های پینه بسته شان»۳ بود، کج کرده و می خواهند دستِ دزدان و
چپاولگران اقتصادی را از اقتصاد و سیاست ایران زمین کوتاه نمایند؟! نه! همه چیز
گویای آن است که گام بلند دیگری در راستای روند پیموده شده تاکنون با شتابی بازهم
بیش تر از گذشته به سود بنگاه ها و نهادهای بزرگ امپریالیستی برداشته خواهد شد و
همان سیاست سرمایه داری نولیبرال و کاربست پند و اندرزهای «بانک جهانی» و «صندوق
بین المللی پول»، چون دوره های گذشته از دوران ریاست جمهوری رفسنجانی (بهرمانی) تا
به امروز، همچنان پی گرفته خواهد شد؛ سیاستی که در صورت درنوردیدن مرز انفجار
اجتماعی کنونی، فروپاشی سرزمین را بی هیچ بروبرگرد در پی خواهد داشت. در این باره،
بازگویی آماری تکان دهنده از زبان معاون تازه برگمارشده ی وزارت بهداشت جمهوری
اسلامی به اندازه ای بسنده گویاست:
«طبق آمار، بیست و یک و
یکدهم (۲۱/۱) درصد مردم کشور اختلالات روانی داشتهاند که مطالعات جدید در بین
مردم تهران نشان میدهد که سی و چهار و دو دهم (۳۴/۲) درصد از اختلالات روانی رنج
میبرند ...»۴ برای کسانی که درباره
ی آمارهای اجتماعی، آگاهی کم تری دارند، بد نیست گفته شود که مرز انفجار اجتماعی
در یک برآورد میانگین جهانی، ۳۸ درصد است که بروشنی وضعیت بسیار بیمناک شهر تهران
را نشان می دهد.
درباره ی جُستار مورد گفتگو به یادآوری بخشی از یکی ازنوشتارهایم
بسنده می کنم:
«در شرایطی که برخلاف
خواستهای استقلال جویانه توده های مردم ایران، با ادامه سمتگیری اقتصاد سرمایه داری
و پیروی کورکورانه از سیاست های اقتصادی بانک ها و بنگاه های بزرگ امپریالیستی ـ
اروپایی یا آمریکایی بودن آن تفاوتی در اصل قضیه ندارد ـ و با دستبرد غیر قانونی و
بر خلاف قانون اساسی رهبر بی کفایت، دروغگو و دودوزه باز جمهوری اسلامی در اصل ۴۴ قانون اساسی و
بازگذاشتن بیش از پیش دست سرمایه امپریالیستی و نوکیسگان اسلامی در تاراج منابع ملی،
شیرازه اقتصاد کشور از هم می پاشد، ساده دلی خواهد بود که چنین گفتگوهایی۵ را در راستای
منافع ملی ایران ارزیابی کنیم.
نیروهای امپریالیستی نه تنها کوچکترین دشواری با اسلام
خواهی و اسلام پناهی آقایان ندارند که از آن دلشاد نیز شده و می شوند. آنها چنین
" اسلام"ی را که همانا «اسلام آمریکایی» است، در راستای منافع نامشروع
خود در کشور ما و منطقه خاور میانه و بقیمت نابودی و فلاکت توده های مردم و نیز
ازهم پاشی واحدهای ملی ـ سرزمینی بکار می برند. اینجا سخن بر سر ستیز «ایسم» ها و
ایدئولوژی ها نبوده و نیست. آنچه در درجه نخست، تعیین کننده است، تأمین منافع
اقتصادی بنگاه های بزرگ امپریالیستی می باشد ...»۶
ب. الف. بزرگمهر
ششم مهر ماه ۱۳۹۲
پانوشت:
۱ ـ «وقتی
سیاست و دیانت با هم درمیآمیزد ...»، ب. الف. بزرگمهر، ٣٠ اردیبهشت ۱٣۸۶ خورشیدی،
۲ ـ بسیاری از سران و دست اندرکاران جمهوری اسلامی،
تابعیت های انگلیسی، کانادایی، امریکایی و کشورهای دیگر اروپای باختری دارند!
۳ ـ سخنرانی
علیاکبر سیاری، یکی از معاونین تازه برگمارشده ی وزارت بهداشت جمهوری اسلامی در
نشست این وزارتحانه
۴ ـ از
گفته های بسیار پرآوازه ی روح الله خمینی در دیدار با کشاورزان
۵ ـ منظور گفتگوهای چندین سال پیش رژیم جمهوری اسلامی با نمایندگان «شیطان بزرگ» در عراق است که به بهانه ی چالش های امنیتی کشور همسایه، ولی بیش تر برای گرفتن پایوری (تضمین) بقای «بیضه ی اسلام» پی گرفته می شد و با همه ی خوشرقصی ها و کارچاق کنی های رژیم جمهوری اسلامی به سود نیروهای نظامی «یانکی» به گفته ی یکی از نمایندگان مجلس فرمایشی (بگمانم علاء الدین بروجردی) کم ترین دستاوردی برای آن رژیم تبهکار و کشورمان ایران نداشت.
۶ ـ «وقتی
سیاست و دیانت با هم درمیآمیزد ...»، ب. الف. بزرگمهر، ٣٠ اردیبهشت
۱٣۸۶ خورشیدی
***
رایس: روحانی از اوباما خواست تلفن بزند!
ایران: غیرمنتظره بود!
در حالی که سوزان رایس، مشاور امنیت ملی ایالات متحده، میگوید
تماس تلفنی باراک اوباما و حسن روحانی به پیشنهاد طرف ایرانی انجام شده است، رئیس
جمهور ایران در بازگشت به کشور اظهار داشت که این طرف آمریکایی بود که تماس تلفنی
را برقرار ساخت.
خانم رایس روز جمعه، پنج مهر، ساعاتی پس از این مکالمه تلفنی
تاریخی به شبکه تلویزیونی سیانان گفت: «امروز، آنها [نمایندگان ایران] با ما
تماس گرفتند که بگویند رئیس جمهور روحانی تمایل دارد در مسیر خود [به فرودگاه]
خارج از شهر، گفتوگویی تلفنی با رئیس جمهور اوباما داشته باشد که تا حدی غافلگیرکننده
بود و ما هم توانستیم این تماس را برقرار کنیم.»
آقای روحانی نیز که پس از حضور در مجمع عمومی سازمان ملل
متحد، صبح امروز، شنبه از نیویورک به تهران بازگشت در فرودگاه اظهار داشت: «دیروز،
لحظهای که در حال حرکت به فرودگاه بودیم، آمریکاییها تماس گرفتند که چند دقیقهای
را به صورت تلفنی با آقای اوباما گفتوگو داشته باشم که این مکالمه انجام گرفت.»
گفتوگوی تلفنی حسن روحانی و باراک اوباما نخستین تماس میان
روسای جمهور دو کشور ایران و آمریکا در طول ۳۴ سال حیات جمهوری اسلامی
محسوب میشود که در پی بالا گرفتن مناقشه هستهای ایران انجام شد.
این مکالمه تلفنی حدود ۱۵ دقیقه به طول انجامید که
با واسطه مترجم انجام شد، اما با این حال مشاور امنیت ملی ایالات متحده میگوید همین
«مکالمه کوتاه کافی بود که دو طرف بتوانند پیام خود را به یکدیگر منتقل کنند»
خانم رایس این مکالمه را «محترمانه» و «سازنده» توصیف کرد
و اظهار داشت: «وقتی رهبران دو کشور در ۳۵ سال گذشته هیچ وقت در این سطح با یکدیگر ارتباط
نداشتهاند، بدیهی است که چنین اتفاقی کاملا نامعمول و تازه باشد.»
اما علیرغم این توضیحات بحث درباره این که مکالمه تلفنی
روسای جمهور ایران و آمریکا پیشنهاد کدام طرف بوده است، همچنان ادامه دارد.
خبرگزاری رویترز به نقل از یک منبع نزدیک به حسن روحانی
نوشته است که تماس باراک اوباما «کاملا غیرمنتظره» بوده است.
آقای روحانی نیز چنانچه در گزارش خبرگزاری مهر آمده
ماجرا را تا حدی مبهم گذاشته و تنها گفته است طرف آمریکایی با او تماس گرفته که این
نافی سخنان سوزان رایس نمیتواند باشد.
اما در همین حال یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی ایران
نیز از نقش رهبر جمهوری اسلامی در انجام این مکالمه تلفنی سخن گفته است.
کمالالدین پیرموذن، نماینده اردبیل، روز شنبه به خبرگزاری
دانشجویان ایران، ایسنا، گفت: «تماس تلفنی اوباما با دکتر روحانی در دقیقه ۹۰ با کیاست رهبری
و منش، منطق و تدبیر رییسجمهور [ایران] اتفاق افتاد.»
او سپس تاکید کرد که با توجه به سخنان رهبر جمهوری اسلامی
درباره «نرمش قهرمانانه در دیپلماسی» از حسن روحانی نیز انتظار همین رویکرد میرفت
و این که تماس تلفنی رئیس جمهور آمریکا با جمهوری اسلامی ایران را به فال نیک میگیرد.
آیتالله علی خامنهای اواخر شهریورماه عبارت «نرمش
قهرمانانه در دیپلماسی» را به کار برد که همان زمان احتمال دستیابی به توافق هستهای
میان ایران و غرب را قوت بخشید و اکنون نیز به دیدار وزرای امور خارجه ایران و آمریکا
و مکالمه تلفنی روسای دولت دو کشور پس از ۳۴ سال انجامیده است.
شوربختانه و با پوزش از خوانندگان از شکیبایی بایسته برای
ویرایش این گزارش برخوردار نبودم. ب. الف. بزرگمهر