زنده یاد استاد فریدون مشیری
زیر حباب سبز صنوبرها
همراه با ترنم خواب آور نسیم
از بوسه ای پر عطش آب و آفتاب
در لحظه ای که
شاید
یک مستی مقدس
یک جذبه
یک خلوص
خورشید و خاک و آب و نسیم و درخت را
در بر گرفته بود
موجود ناشناخته ای درضمیر آب
یا روی دامن خزه ای در لعاب برگ
یا در شکاف سنگی
در عمق چشمه ای
از عالمی که هیچ نشان در جهان نداشت
پا در جهان گذاشت
جان بود نبض بود نفس بود
قلبش به خون سبز طبیعت نمی تپید
نبضش به خون سرخ تر از لاله می جهید
افراشت روی خاک لوای حیات را
آن اوج آن خلوص
هنگام آفرینش یک شعر
در من هزار مرتبه تکرار می شود
آن سوی کائنات
زیر حباب روشن احساس
از جام ناشناخته ای مست می شوند
در بیکرانه ها
پیوند می دهد
چون تاج آفتاب پدیدار می شود
با تار و پود پاک تر از آب
چنین و چنان شود
در قرنهای دور
در بستر نوازش یک ساحل غریبزیر حباب سبز صنوبرها
همراه با ترنم خواب آور نسیم
از بوسه ای پر عطش آب و آفتاب
در لحظه ای که
شاید
یک مستی مقدس
یک جذبه
یک خلوص
خورشید و خاک و آب و نسیم و درخت را
در بر گرفته بود
موجود ناشناخته ای درضمیر آب
یا روی دامن خزه ای در لعاب برگ
یا در شکاف سنگی
در عمق چشمه ای
از عالمی که هیچ نشان در جهان نداشت
پا در جهان گذاشت
فرزند آفتاب و زمین و نسیم و آب
یک ذره بود اماجان بود نبض بود نفس بود
قلبش به خون سبز طبیعت نمی تپید
نبضش به خون سرخ تر از لاله می جهید
فرزند آفتاب و زمین و نسیم و آب
در قرنهای دورافراشت روی خاک لوای حیات را
تا قرنهای بعد
آرد به زیر پر
همه کائنات را
آن مستی مقدس
آن لحظه های پر شده از جذبه های پاکآن اوج آن خلوص
هنگام آفرینش یک شعر
در من هزار مرتبه تکرار می شود
ذرات جان من
در بستر تخیل گسترده تا افقآن سوی کائنات
زیر حباب روشن احساس
از جام ناشناخته ای مست می شوند
دست خیال من
انبوه واژه های شناور را
در بیکرانه ها
پیوند می دهد
آنگاه شعر من
از مشرق محبتچون تاج آفتاب پدیدار می شود
این است شعر من
با خون تابناک تر از صبحبا تار و پود پاک تر از آب
این است کودک من و هرگز نگویمش
در قرنهای بعدچنین و چنان شود
باشد طنین تپش های جان او
با جان دردمندی همداستان شود
فریدون مشیری
سروده و عنوان آن از «گوگل پلاس» برگرفته شده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر