«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ شهریور ۳۰, شنبه

به بهانه زاد روز شاعر ماهتاب و امید

زنده یاد استاد فریدون مشیری

در قرنهای دور
در بستر نوازش یک ساحل غریب
زیر حباب سبز صنوبرها
همراه با ترنم خواب آور نسیم
از بوسه ای پر عطش آب و آفتاب
در لحظه ای که
شاید
یک مستی مقدس
یک جذبه
یک خلوص
خورشید و خاک و آب و نسیم و درخت را
در بر گرفته بود
موجود ناشناخته ای درضمیر آب
یا روی دامن خزه ای در لعاب برگ
یا در شکاف سنگی
در عمق چشمه ای
از عالمی که هیچ نشان در جهان نداشت
پا در جهان گذاشت

فرزند آفتاب و زمین و نسیم و آب
یک ذره بود اما
جان بود نبض بود نفس بود
قلبش به خون سبز طبیعت نمی تپید
نبضش به خون سرخ تر از لاله می جهید

فرزند آفتاب و زمین و نسیم و آب
در قرنهای دور
افراشت روی خاک لوای حیات را
تا قرنهای بعد
آرد به زیر پر
همه کائنات را

آن مستی مقدس
آن لحظه های پر شده از جذبه های پاک
آن اوج آن خلوص
هنگام آفرینش یک شعر
در من هزار مرتبه تکرار می شود

ذرات جان من
در بستر تخیل گسترده تا افق
آن سوی کائنات
زیر حباب روشن احساس
از جام ناشناخته ای مست می شوند

دست خیال من
انبوه واژه های شناور را
در بیکرانه ها
پیوند می دهد

آنگاه شعر من
از مشرق محبت
چون تاج آفتاب پدیدار می شود

این است شعر من
با خون تابناک تر از صبح
با تار و پود پاک تر از آب

این است کودک من و هرگز نگویمش
در قرنهای بعد
چنین و چنان شود

باشد طنین تپش های جان او
با جان دردمندی همداستان شود

فریدون مشیری

سروده و عنوان آن از «گوگل پلاس» برگرفته شده است.

 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!