«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ شهریور ۲۰, چهارشنبه

گزیده ای از دیدگاه های یکی از تاریک اندیش ترین و واپسگراترین آخوندهای تاریخ ایران


«اصل حُریّت، اصل موذی خراب کننده قوانین الهی است؛ زیرا بنای قرآن بر آزاد نبودن قلم و لسان است و با جاری شدن اصل حریت، ملاحده و زنادقه خواهند توانست نشر کلمات کفریه خود را در منابر و لوایح بدهند. یکی از مواد همین ضلالت نامه ای که اسمش را قانون اساسی گذاشته اند، این است که افراد مملکت متساوی الحقوقند؛ در صورتیکه تلفیق اسلام و اصل مساوات از محالات است؛ چرا که بنای اسلام بر تفریق و تفاوت است؛ مانند تفاوت حقوق میان زن و مرد و مُسلم و غیر مُسلم (بخشی از بیانیه شیخ فضل الله نوری به مناسبت انقلاب مشروطیت»

«ماده دیگری که در این ضلالت نامه [«قانون اساسی مشروطه»] است، آزادی قلم و مطبوعات است ... اگر مقصودشان اجرای قانون الهی بود و فایده مشروطیت، حفظ احکام اسلامیه بود، چرا خواستند اساس او را بر مساوات و حریت قرار دهند که هر یک از این دو اصل خراب نماینده رکن قویم قانون الهی است؛ زیرا قوام اسلام به عبودیت است نه بر آزادی و بنای احکام آن به تفریق مجتمعات و جمع مختلفات است؛ نه به مساوات ... مگر نمی‌دانی که لازمه مساوات در حقوق از جمله آن فَرْق ضاله و مضله و طایفه امامیه نَهَج واحد محترم باشند و حال آن که حکم ضال یعنی مرتد به قانون الهی آن است که قتل شان واجب است و زن شان بائن است و مال شان منتقل می‌شود به مُسلمین از وراث شان؛ جنازه آن‌ها احترام ندارد؛ غسل و کفن و صلوة و دفن ندارند. بدنشان نجس است ... اما یهود و نصارا و مجوس حق قصاص ابدا ندارند و دیه آنان هشتصد درهم است. پس اگر مقصود، اجرا قانون الهی بود، مساوات بین کفار و مسلمین نمی‌طلبیدند و این همه اختلافات که در قانون الهی نسبت به اصناف مخلوق دارد، در مقام رفع آن برنمی‌آمدند و مساوات را قانون مملکتی خود نمی‌خواندند ... پس ای کسی که میل داری مساوی با مُسلم باشی، در بلد اسلام تو اسلام قبول نما تا مساوی باشی؛ وَاِلا به حکم خالقِ قهار باید در بلد اسلام خوار و ذلیل باشی. (از «رساله تذکرة الغافل و ارشادالجاهل»، منسوب به شیخ فضل‌الله نوری، کتاب «رسائل مشروطیت» به کوشش غلامحسین زرگری‌نژاد، تهران، کویر، چاپ اول)

«آنچه مخالف اسلام است، قانونیت پیدا نمی کند. ای بیشرف! ای بی غیرت! ببین صاحب شرع برای تو شرف مقرر فرموده و امتیاز داده تو را و تو خودت از خودت سلب امتیاز می کنی و می گویی من باید با مجوس و ارمنی و یهودی برادر و برابر باشم.» (همانجا)

«آزادی قلم و لسان از جهات کثیره منافی با قانون الهی است. اگر نه، تو بگو فایده این آزادی چیست که این کلمه قبیحه را نشر می‌دهی؟ و بنای قرآن این است که آزادی نباشد. اگر فردا یهود و نصاری و مجوس و بابیه آمدند پای منبر و محراب ما، القای شیطنت کردند، نشر کلمه کفریه خود را کردند، ایجاد شبهه کردند و قلوب صافیه مومنین را تضلیل کردند؛ تو می‌خواهی چه کنی؟» (همانجا)

«یکی از مواد آن ضلالت ‌نامه (قانون اساسی مشروطه) این است که افراد مملکت متساوی‌الحقوقند و در این طبع آخر به این عبارت نوشته شده:

”اهالی مملکت ایران در مقابل قانون دولتی متساوی‌الحقوق خواهند بود.“ و این کلمه مساوات، ”شاع و ذاع حتی خرق الاسماع“ و این یکی از ارکان مشروطه است که به اخلال [آن]، مشروطه نمی ماند. نظرم است در وقت تصحیح، در باب این ماده، یکی نفر از اصول هیات معدود بود، گفت به داعی: که این ماده چنان اهمیت دارد که اگر این باشد و همه مواد را تغییر بدهند، دول خارجه ما را به مشروطه می شناسند و اگر این ماده نباشد، لیکن تمام مواد، باقیه باشد ما را به مشروطگی نخواهند شناخت. فدوی در جواب او گفتم:
فعلی الاسلام السلام و برخاستم و گفتم:
حضرات جالسین بدانید مملکت اسلامیه مشروطه نخواهد شد، زیرا که محال است با اسلام حکم مساوات.» (از «رساله حرمت مشروطه» از شیخ فضل‌الله نوری، «رسائل مشروطیت»، غلامحسین زرگری نژاد، انتشارات کویر، تهران، سال ۱۳۷۴)

«مشروطه منشأ فساد است و مشروع نیست. مدارس جدیده خلاف شرع و مصادف اضمحلال اسلام است. آیا درس های زبان خارجه، شیمی، فیزیك، عقاید شاگردان را سخیف و ضعیف نمی كند؟... ما شاه لازم داریم، عین الدوله لازم داریم، چوب و فلك میرغضب لازم داریم!... هزار و سیصد و بیست و سه سال است كه خداوند عالم به ما قانون توسط محمد مصطفی مرحمت فرموده. ما قانون مستشارالدوله و تقی زاده و باقر بقال را لازم نداریم.... مدارس را افتتاح کردید. آنچه توانستید در جراید از ترویج مدارس نوشتید. حال شروع به مشروطه و جمهوری کردید؟» (همانجا)

«از برادران و ”هم کیشان ایرانی نژاد“ سئوال می‌کنیم که ”آیا این فتنه‌های عجیب و این مفسده‌های عظیم“ در این مملکت واقع شده است یا نه؟ ”احترام می‌کنیم و نمی‌گوئیم این شرور و مفاسد از مجلس متولّد شده و اینها اولاد اوست ـ می‌گوئیم اینها همزاد اوست.“ برادران دینی ما باید بدانند در این عصر فرقه‌ها پیدا شده‌اند که بالمرّه منکر ادیان و حقوق و حدود هستند... و برحسب مقاومت اغراض اسم‌های مختلف است: آنارشیست، نهلیست، سوسیالیست، ناتورالیست، بابیست و اینها یک نحو چالاکی و تردستی در اثارهٔ فتنه و فساد دارند؛ و به‌‌واسطهٔ ورزشی که در این کارها کرده‌اند، هرجا که هستند آنجا را آشفته و پریشان می‌کنند. سالهاست که دو دسته اخیر از اینها در ایران پیدا شده و مثل شیطان مشغول وسوسه و رهزنی و فریبندگی عوام اضّل من الانعام هستند: یکی فرقه بابیّه است و دیگری فرقه طبیعیّه... و مقصد صمیمی آنها نسبت به‌‌مملکت ایران دو امر عظیم است: یکی تغییر و دیگری تبدیل سلطنت. این اوقات این دو فرقه از سوءالقضا هر دو در جهات مجلس ملّی ما مسلمان‌ها وارد و متصرّف شده‌اند، و جداً جلوگیری از اسلامیت دارالشورای ایران می‌کنند، و می‌خواهند مجلس شورای ایران را پارلمنت پاریس بسازند.» (همانجا)

«مجلسی مورد قبول است که تقویت اسلام بکند ... نه ترویج کفر؛ پس دستهٔ بابی‌ها و دستهٔ طبیعی‌ها و دستهٔ مستضعفین در دین که همه منکر اسلام و مروّج کفرند، باید بالکلّیه خارج شوند؛ چه از متن مجلس و چه از حوالی مجلس. ای برادران دینی‌ ما که در تهران حاضر هستید و به‌‌ متن مجلس و حاشیهٔ آن ناظر هستید، آیا بابی‌ها را و طبیعی‌ها را و مستضعفین را با آن دو چشم روشن ... می‌بینید یا نه؟ اگر می‌بینید که این‌ها بر مجلس ما مسلمانان غلبه کرده‌اند و به کیف خود خیالاتی را که دارند می‌رانند، دیگر چه انتظاری دارید در اقدام عام بر تصحیح مجلس و اصلاح مجلس، تکمیل مجلس؟ ... ای مردم بی‌غرض، تمام اهتمام حضرت حجت‌الاسلام [حاج شیخ فضل‌اللـه] برآنست که رفع شبهات و مشکوک این شیاطین از شماها بشود، والّا بر سفها و سفله و جهّال که در حکم حشرات‌الارض هستند، چه تعلّقی و چه تقیّدی خواهد بود.» (همانجا)

«این مجلسی که می‌بینید که در تحت استیلا و استبداد لامذهبان و آزادی‌طلبان واقع شده است؛ و مجاری احوال و اوضاع آن را مستقیماً بر سیاق پارلمنت‌های اروپا اداره می‌کنند ـ آیا مجلس امر به‌‌معروف و نهی از منکر است؟ یا مجلس نهی از معروف و امر به‌‌منکرات؟... آیات فرق فاسدهٔ مفسده... آشکارا بر نوامیس الهّیه استخفاف نمی‌آورند؟ و بی‌محابا ... گالیله و نیوتون و کپلر و هوگو و روسو العیاذ باللـه از علمای امّت و انبیای بنی‌اسرائیل افضل نمی‌شمارند؟ واهل ذمّه را بر مطالبهٔ مساوات با مسلمین تشجیع نمی‌نمایند؟ و دربارهٔ مکاتب اطفال ما هم‌کیش‌های خویش را مستخدم نمی‌شمارند؟ و به ‌‌تبدیل فطرت... نونهالان ما نمی‌پردازند؟ و تالار آینه میرزا حسین سپهسالار را با قواعدی که ابراهیم واسمعیل [پیامبر] برآورده است، همرتبه نمی‌شناسند؟ و به ‌سرمایهٔ آن فتنهٔ روزگار و به ‌‌زبان آنها ناموس شریعت و اهلش را بر باد نمی‌کنند؟ اینهاست منکراتی که فرقهٔ ضاله مضّله از بهارستان حرّیت و شورویت برای ما فرستاده‌اند. و وعده داده‌اند که منِ بَعد هر دم از این باغ بری برسانند تا رفته رفته آزادی عهد قُباد و مساوات مذهب مزدک را رواج بدهند و هرکس منکر و مزاحم بشود و به ‌‌جلوگیری قیام و اهتمام بکند او را به‌‌ مغلطه حُبّ استبداد و تهمت تخریب مجلس و اسناد گرفتن وجوهات ... و امثال ذلک استخفاف بدهند و روزنامه‌چی‌های وقیح‌الوجه ... خود را بر او تهریش کنند. یک مشت خس و خاشاک و معدودی بی‌پدرهای ناپاک را ملّت غیور نامیده ـ او را به‌‌هجوم آنها تهدید نمایند. و اگر بخواهد مسلمان‌ها را بیدار کرده، دزدهای دین و دغل‌های دنیا را به‌‌‌ ایشان نشان بدهد، از خوف چادر بخوابانند، و منبر بسوزانند و هلهله بکشند و مغلطه بیندازند.» (همانجا)

«چه معنا دارد زن درس بخواند. این عین اشاعه فاحشه خانه ها است و صرف وجوه متبرکه روضه خوانی و وجوه زیارات برای افتتاح مدارس تربیت نسوان و دبستان دوشیزگان مخالف اسلام است.» (همانجا)

متن های برگرفته، تنها در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب ویرایش شده است.    ب. الف. بزرگمهر

 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!