گویند: «ولیِ امر» ادعای پیامبری
و ولایت بر جهان را نمود!
خلق گفتندش:
اگر معجزه ای نمایی به تو می
گرویم که باری هر پیامبر را معجزه ای باید!
گفت:
ـ مرا از نمودن معجزه ای دریغ
نیست. بگویید چه می خواهید.
به این سو و آن سو نگریستند و شیطانی
بزرگ، مردم آزار، اخمو و ترشروی یافتند؛ گفتند:
ـ آزمون را باشد که آن شیطان را
براه آوری تا دست از آزار مردم جهان بردارد.
گفت:
ـ نیک باشد!
آنگاه با باوری ژرف، رویاروی
«شیطان» ایستاده، فرمان داد:
ای شیطان! به فرمان «ولیِ امر»
دست از آزارِ مردم بردار و سگرمه هایت را باز کن تا ما نیز لبخند بر لب آوریم!
ناگفته پیداست که «شیطان» نه
دست از مردم آزاری برداشت و نه رویی خوش نشان داد. «ولیِ امر» به پیش «شیطان»
شتافت و گفت:
اینک من و «شیطان» در کنار هم!
خلق، برآشفته و زهرخندی بر لب، گفتند:
ـ شگفت معجزه ای «ولیِ امر»! ولی،
فرض معجزه آن بود که شیطان را براه آوری ...
«ولیِ امر» گفت:
ـ نادان مردمی که شمایید!
تواند بود آیا که پیمبری را بادِ نخوت در دماغ بوده باشد؟
گفتند:
ـ حاشا، این چگونه باشد؟!
گفت:
ـ نه مگر فروتنی برترین فضیلت
مردانِ خداست؟
گفتند:
ـ چگونه، جز این تواند بود!
پس «ولیِ امر» گفت:
نخستین معجزه که فروتنی،
والاترین صفتِ مردانِ خدا باشد! «شیطان» را گفتم:دست از آزارِ مردم بردار! و چون چنین نکرد، خود به سوی او رفتم و در کنارش قرار گرفتم!
اینک، همو سگرمه هایش را اندکی
گشوده و هم ما لبخند بر لب داریم؛ و این دومین معجزه است!
ایمان بیاورید تا رستگار
شوید!
ب. الف. بزرگمهر ۲۳ مهر ماه ۱۳۹۲
این داستانواره را با الهام از
داستانی طنزآمیز با عنوان «پیغمبران را افاده نیست!» از «کتاب کوچه»، حرف الف،
دفتر دوم از زنده یاد احمد شاملو نوشته ام که بخشی از آن نیز کم و بیش برگرفته از همان
داستان است. ب. الف. بزرگمهر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر