اینک آن احمقی که می جستیم! ||
به گمان بسیار، اشاره به داستانی است که فخرالدین عراقی نیز آن را به نظم کشیده
است:
آن شنیدم که عاشقی جانبازوعظ گفتی به خطه ی شیراز
ناگهان روستاییی نادان
خالی از نور دیده و دل و جان
ناتراشیده هیکل و ناراست
همچو غولی از آن میان برخاست
گفت: «ای مقتدای اهل
سخن!
غم کارم بخور که امشب من
خرکی داشتم، چه گونه خری!
خری آراسته به هر هنری!
یک دم آوردم آن سبک رفتار
به تفرّج میانه ی بازار
ناگهانش ز من بدزدیدند؛
زین جماعت بپرس اگر دیدند!»
پیر گفتا بدو که: «ای خرجو
بنشین یک زمان و هیچ مگو.»
پس ندا کرد سوی مجلسیان
که: «اندر این طایفه،
زین* پیر و جوان،
هر که با عشق در نیامیزد
زین میانه به پای برخیزد.»
ابلهی همچو خر کریه لقا
زود برجست از خری برپا.
پیر گفتش: «تویی که در
باری
دل نبستی به عشق؟» ـ
گفت: «آری.»
بانگ برداشت، گفت: «ای
خردار
هان، خرت یافتم، بیار افسار!»
(عشّاقنامه، فصل چهارم، به
اختصار)
برگرفته از «کتاب کوچه»، حرف الف، دفتر دوم، زنده یاد
احمد شاملو، چاپ دوم، تابستان ۱۹۹۵ (با اندک ویرایش درخور بویژه در نشانه
گذاری ها از سوی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)
* این واژه در کتاب، «زیر» نوشته شده که بگمان بسیار، اشتباه
چاپی است و «زین» درست باید باشد. ب.
الف. بزرگمهر
پی نوشت:
پیشکش به همه ی فرومایگان
کودنی که مردم ایران را کودن و نادان یا به گفته ی خویش: «عوام» می پندارند و این
روزها برای ایز گم کردن باز هم به دروغ و نیرنگ بیش تر پناه برده و می برند؛ از آن
به اصطلاح «کارشناس ارشد مسائل سیاسی و استراتژیک!» و «دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضایی»
که گاو نزد وی افلاتون بشمار می رود، گرفته تا آن رهبر نادان و نابکار و کینه توز
که هشتش در گرو نُهش است و شکسته دست و پای بسته به هر دری می زند تا رژیم پوسیده
ی سده ی میانی ولایت فقیهی اش را حتا اگر شده به بهای نگونبختی بازهم بیش تر توده
های مردم ایران و دست به دامن «شیطان بزرگ» شدن، رهایی بخشد!
هم از این سو، اگر نگویم همه ی مردم
ایران، بیگمان بخش عمده ای از توده ی مردم و آگاهان سیاسی کشورمان و هم از آنسو،
«شیطان بزرگ» و همدستانش به ریش چنین کوشش های جانکاهانه و از روی نومیدی می خندند
و به چگونگی پایان ماجرا می اندیشند.
ب. الف. بزرگمهر ششم آبان ماه ۱۳۹۲
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر