بازهم دوباره این آمیخته واژه
ی «آسیب شناسی» مُد روز شده است؛ چپ و راست، تو هر زمینه ای از بالا تا پایین می
خواهند آسیبی را بشناسند و آن را نشان دهند و هر روز این همه آسیب که از در و
دیوار شهر و کشور ما می بارد. نمی دانم! شاید یک جایی از بدن خود من هم آسیب دیده
که هر وقت به این عبارت توی رسانه ها یا نوشته ها برمی خورم، برانگیخته می شوم تا
یک جایی را با مشت خرد کنم و هر چه هم به خودت نهیب می زنی: «حیوان آرام باش!»،
هیچ سودی در بر ندارد. مگر حیوان آرام می گیرد؟!
همیشه هم آن پزشک یکی از داستان
های عزیز نسین، جلوی چشمم می آید که بیمار در حال مرگ روی تخت بیمارستان را ول می
کند و با خرسندی بسیار به اتاق همکاران دیگرش می دود تا آن ها را برای دیدن یک
بیماری بسیار کمیاب به بالین بیمار بیاورد و در این میان، بیمار جان به جان آفرین
سپرده است؛ ولی، آقای دکتر همچنان سرگرم سخنرانی درباره ی بیماری است و با آب و
تاب برای همکارانش تعریف می کند که چگونه بیماری سرانجام بیمار را می کشد!
حالا، اگر کسی شهامت آن را
دارد برای آسیب شناسی برانگیختگیِ من که دریابد چه مرگم است، این دور و برها پیدایش شود ...
ب. الف. بزرگمهر ۲۸ آبان ماه ۱۳۹۲
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر