«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ آبان ۲۰, دوشنبه

... دیدار رخ یار دل ‌افروز و دگر هیچ


شمعیم و دلی مشعله ‌افروز و دگر هیچ
شب تا به سحر گریه ی جانسوز و دگر هیچ

افسانه بود معنی دیدار که دادند
در پرده یکی وعده ی مرموز و دگر هیچ

حاجی که خدا را به حرم جست چه باشد
از پاره ی سنگی شرف اندوز و دگر هیچ

خواهی که شوی باخبر از کشف و کرامات
مردانگی و عشق بیاموز و دگر هیچ

روزی که دلی را به نگاهی بنوازند
از عمر حساب است همان روز و دگر هیچ

زین قوم چه خواهی که بهین پیشه‌ورانش
گهواره‌ تراش‌اند و کفن‌ دوز و دگر هیچ

زین مدرسه هرگز مَطَلَب علم که اینجاست
لوحی سیه و چند بدآموز و دگر هیچ

روح پدرم شاد که می گفت به استاد
فرزند مرا عشق بیاموز و دگر هیچ

خواهد بدل عمر، «بهار» از همه گیتی
دیدار رخ یار دل ‌افروز و دگر هیچ

ملک‌الشعرای بهار

از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش درخور در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب؛ عنوان را از متن سروده برگزیده ام.  ب. الف. بزرگمهر
 
 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!