«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ آذر ۲, شنبه

میوه های تلخ سیاست های امپریالیستی ـ سیهونیستی در منطقه!


تصویر نوجوانی که به مرز جوانی رسیده را درج کرده که گویا یکی از بمب گذاران انتحاری یورش به سفارت ایران در لبنان بوده  و زیر عنوان «یکی از حمله‌کنندگان به سفارت ایران» می نویسد:
«... ”معین ابو داهر“ یکی از یورشگران انتحاری است که به سفارت ایران در بیروت یورش برد. وی اهل شهر صیدون، سومین شهر بزرگ لبنان و از کسان نزدیک به ”شیخ احمد الاسیر“، از سلفی‌های مخالف ایران و حزب الله معرفی شده است.»

از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش و پارسی نویسی درخور از سوی اینجانب:  ب. الف. بزرگمهر

می نویسم:
پشت همه ی اینگونه عملیات مرگبار، عامل اقتصادی عمل می کند؛ تنگدستی و نیاز خانواده و دریافت پولی کم و بیش گزاف برای جان باختن جگر گوشه ی مادر و پدری و گاه حتا حراج فرد آماده ی فداکاری، یک سوی ماجراست. سوی دیگر آن را که سیاست های پلید این یا آن دولت عربی و به اصطلاح اسلامی است و ریشه در سیاست های پشت پرده، سیهونیسم و امپریالیسم دارد، هر کسی کم و بیش می دانند.

عامل اقتصادی درست همان عاملی است که بسیاری از سربازان ساده ی آمریکایی را که از بیکاری درازمدت و نبود کار آینده دار رنج می برند به جبهه های جنگ امپریالیستی می کشاند؛ هم از بیکاری رهایی می یابند و هم اگر در جنگ کشته شوند، خانواده هایشان پولی بابت آن دریافت می کنند. اینگونه، خشنود هستند که خانواده پس از مر گ آن ها، آب باریکه ای برای گذران زندگی خواهد داشت. تنها تفاوت آن با مورد بالا، آگاهانه تر بودن روندی است که پی می گیرند؛ به این آرش که سرباز، دانسته و آگاهانه به مزدوری دست می یازد؛ ولی بمب گذار انتحاری تا اندازه ی بسیاری ناآگاهانه و زیر پوشش باورهای مذهبی و دینی که برای آن آماده اش نموده اند؛ گرچه، اگر نیک نگریسته شود، ته ذهن هر دو یکی است: فداکاری برای بهبود زندگی خانواده و بازماندگان خود.

نگاهی به چهره ی گیرایش می اندازم؛ هیچ تفاوتی میان وی با آن بسیجی که میدان مین را با بدن خود روفت و راه باریکی برای رد شدن دیگر سربازان باز نمود، نمی بینم؛ گرچه در این مورد، نگهبانی از آب و خاک زیر پوشش دین و مذهب در میان بود، در آن یک، نمی دانم خشک مغزانِ مذهب اش که آن هم چون شیعه، یکی از شاخه های دین اسلام است، چه بهانه ی خداپسندانه ای برای کشته شدن در راه الله برایش تراشیده اند! در اینجا، تفاوت بزرگی میان آماج های نشانه گیری شده است؛ ولی شیوه های کار همانندی های بسیاری دارد؛ ولی هم این جوان و هم آن یک، هنگامی که به سردمداران و سیاستمداران فرمانروا در اینجا و آنجا باریک شوی، در فرجامِ کار، قربانی همان سیاست های پشت پرده، سیهونیسم و امپریالیسم شده و می شوند؛ سیاست هایی که به عنوان نمونه «ضد انقلاب» را هنوز هم زیر پوستین پاره پوره شده ی انقلاب در جایی سر پا نگه می دارد تا مردمانش را بازهم بیش تر بفریبد و آقازادگان دزد و رشوه خوارشان که تشت رسوایی برخی از آن ها از بام بر زمین افتاده و صدایش در همه جای جهان شنیده شده، راست راست و آزادانه راه بروند و به ریش مردم بخندند! سهم این ها از درگیری و جنگ و کشتار با اربابان امپریالیست شان، داد و ستدهای «خورد و برد» زیر پوشش گفتگوهای هسته ای یا هر بهانه ی دیگری است و سهم آن ها، خودانگیخته پا نهادن در میدان مین یا کشیدن ماشه ی انفجار بمب بسته به خود! تفاوت بزرگ در اینجاست!

ب. الف. بزرگمهر   دوم آذر ماه ۱۳۹۲
 
 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!