«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ آذر ۲, شنبه

دوشیزه به بهشت نخواهید رفت!


من تاریخدان نیستم؛ ولی کم نیز از تاریخ ایران و جهان نمی دانم. می پندارم به درازای تاریخ، هیچ رژیمی تا این اندازه پلید و تبهکار پدید نیامده است؛ رژیمی که هم اکنون نیز میهن مان را به سوی نیستی  و نابودی می کشاند.

سرنگون باد رژیم تبهکار جمهوری اسلامی!

ب. الف. بزرگمهر   دوم آذر ماه ۱۳۹۲



پی نوشت:

کسی نوشته است:
«زن ها رو برهنه می کنند و به روی خودمون نمیاریم؟ تو همین مملکت ..... اینجا ایـــــــــــرانـــــــــه ؟
اون وقت اسم من و شما چیه؟ تن مرده ها و زنده هامون لرزید از اینکه ما خلق ایران جا گرفتیم. همیشه در موقع دوراهی، راهی رو انتخاب میکنیم که احساساتی بوده. معنی خیانت از سرمون پریده؛ به شکلی قضیه رو مرور می کنید که انگار توقع چنین حاصلی را نمی کردید.

ما درد چی داریم؟ مرده هامون؟ زنده موندن؟ شادی هامون؟ آزادی مون؟ هدف مون؟ قدرت؟ استقلال؟ ذخیره ارزی؟ یک زمینه تازه؟ فرصت؟

قدرت آخوندا همین ایمان کشکولی مردم هاست که یه روز قپه در میاورند؛ یه روز فتیله ندارند، یه روز سوخت ندارند، یه روز مشعل ندارند؛ اینقدر بهانه برای نشدن نبودن نیستن می آورند تا فقط خودشونو توجیه کنند ایمان شما هم آلت دست آخونداست؛ شما نمی تونید دم از غیرت بزنید، اگه اونا نخواستند. روی آدمیت ما چقدر قیمت گذاشتند؟»

از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش درخور در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب:  ب. الف. بزرگمهر

می نویسم:
آقا یا خانم ...

شیوه ی برخورد شما به جستار با همه ی احترام به احساسات تون، چندان علمی نیست و از نظر تاریخی هم درست نیست. نیروهای راستین دمکرات و نیز کسانی از میان مذهبی ها چون زنده یادان طالقانی و منتظری و کسانی که پس از آن به دست نیروهای راست و فراراست به پوستین اسلام در آمده کشته شدند و در پیشاپش همه ی آن ها حزب توده ایران، همه ی کوشش خود را بکار بردند تا انقلاب پس از مرحله ی نخست آن که سرنگونی حاکمیت شاه و از آن مهم تر فروریختن نظام ستمشاهی چندین هزارساله بود، در مرحله ی بعدی که می بایستی سمتگیری اقتصادی ـ اجتماعی تعیین می شد، سمتگیری ملی ـ خلقی یابد و خواست های توده های مردم انقلابی بطور کلی و خلق های ایران بطور ویژه به ثمر برسد. شوربختانه، آغاز جنگ امپریالیستی صددام بر علیه ایران به همراه ندانکاری ها و هرج و مرج طلبی های برخی نیروهای انقلابی لایه های میانی اجتماع (هم مذهبی های شان از هر دو سو و هم گروه های چپ رو که همه ی آن چیزهای به یکباره نشدنی را یکشبه می خواستند) و بیگمان مزدوران نیروهای امپریالیستی و رژیم پیشین که رنگ عوض کرده به شکل اسلامی درآمده بودند، همه و همه دست به دست هم داد تا نیروهای ضربه خورده ی راست از انقلاب بهمن در یک فرآیند نه چندان کوتاه، سر بلند کرده و دوباره قدرت را بدست گیرند. من، جستار را تا اندازه ی ممکن فشرده کردم. به این ترتیب، شیوه ی برخورد شما از یکسو یادآور این زبانزد است که می گوید: معما چو حل گشت، آسان شود و از سوی دیگر که بی هماوندی با آن زبانزد نیز نیست، بُرشی از کل داستان در دوره ای است که ضدانقلاب دست به یورش زده و کم کم نیروی از دست داده را بدست می آورد. چنین شیوه برخوردی، دانسته یا ندانسته، زیر پا نهادن و نادیده گرفتن همه ی آن کوشش و زحمتی است که نیروهای فداکار یادشده گاه به بهای شکنجه های فراوان، زندان و از دست دادن جان ارجمندشان پرداختند. این شیوه ی برخورد علمی نیز نیست؛ زیرا جُستار بسیار مهم طبقات با منافع گوناگون و بر ضد یکدیگر را نیز نادیده می گیرد و در سطح پدیده که در کشور ما گروه بزرگی از روی نادانی و گروه های مزدور و قلم بمزد سرمایه، دانسته و آگاهانه آن را به جنگ و ستیز میان سکولاریسم با مذهب کاهش داده اند، می لغزد.

ب. الف. بزرگمهر  سوم آذر ماه ۱۳۹۲

 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!