«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ آذر ۱, جمعه

فرار از یادمانده ها!


نوشته است:
«من یک  فراری ام؛ تحت تعقیب خاطرات ...!»

از «گوگل پلاس»

به یاد آن «نُخاله» می افتم که بگمانم وی نیز به همین درد گرفتار است و بجای درست نوشتن یادمانده هایش که وی را آزار می دهند، آن ها را می پیچاند و با مشتی دروغ و فریبکاری که خود ردِ پای آن ها را نمی بیند به خورد خواننده ی بیچاره و ناآگاه از همه جا می دهد.

برایش به شوخی و جدی می نویسم:
گناه کبیره بوده یا صغیره؟ به هرحال برو یک جا اعتراف کن تا شاید روحت بخشیده شود! اگر جایی هم نیافتی، برو به بیابانی، جایی که حلقه چاه های قنات دارد، سرت را در چاه فرو کن و هر آنچه می خواهی بگو تا سبکبار شوی! سبکبار که شدی، زندگیت را به پای زندگی بریز تا رستگار شوی!

البته، من بیجا پا در جای پای پیامبران گذاشته ام! خدا، قلم پایم را برای این گستاخی بشکند!

ب. الف. بزرگمهر             یکم آذر ماه ۱۳۹۲

 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!