یکی هست در محله ی ما؛ همه او را برای یک شب دوست
دارند ...
حتا برایش آش نذری هم نمی برند!
او با کسی کاری ندارد؛ خودش را
می فروشد و نان شبش را می خرد!
حاج آقا می گوید:
باید از محله برود؛ چون همه ی جوانان
مسجدی را از راه به در کرده ... ولی چرا مسجدی
ها با یک روسپی از راه به در شدند؛ ولی روسپی با این همه مسجدی به راه راست هدایت
نشد؟!
کسی چه می داند؟ شاید روسپی به
کارش ایمان دارد و مسجدی ها نه!
از «گوگل پلاس» با ویرایش و پارسی نویسی درخور از سوی اینجانب؛
عنوانِ آن را نیز از متن برگرفته ام. ب.
الف. بزرگمهر
برایش می نویسم:
بد نبود زیرش می نوشتید که تصویر تزیینی است؛ خوب! من این
کار را می کنم:تصویر تزیینی است و هیچ هماوندی به متن نوشته ندارد!
ب. الف. بزرگمهر ۱۲ آبان ماه ۱۳۹۲
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر