«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ دی ۸, یکشنبه

این مردک بی ناموس را پیش از زیان رسانی های بیش تر، هرچه زودتر برکنار کنید!


به نوشته ی طنزآمیز زیر با عنوان «ظریف سربازی نکرده و نمی داند ناموس یعنی چه!» اندکی باریک شوید! به گمان بسیار، کسی از اندرکاران درون یا پیرامون رژیم تبهکار و سرشکسته ی جمهوری اسلامی آن را نوشته است. آن رهبر نادان و نابکار، چنین آدم پلیدی را که تاکنون، بسیاری نمودهای خودفروختگی را از خود به نمایش گذاشته، «بچه انقلاب» خوانده است!

گرچه از دل و جان امیدوارم که شرایط سرنگونی این رژیم تبهکار بدست توانای مردم ایران و بی هیچ زمینه ای برای چنگ اندازی نیروهای بیگانه، هرچه زودتر و از هرباره فراهم شود تا کشورمان، ایران از منجلاب تیره روزی و رهسپاری به سوی آینده ای بیمناک بیرون آید و به همین انگیزه، نشانه روی به سوی یکی از کارگزاران و پادوهای آن را بزرگنمایی بخشی از پلشتی در برابر کلّ آن بشمار می آورم، نمی توانم از کنار آن به سادگی و آسودگی بگذرم و این واقعیت را نادیده بگیرم که بکار گماشتن مردکی بی ناموس و خودفروخته در جایگاه وزیر امور خارجه ی کشورمان، چه زیان ها و خطرات مستقیمی برای کشورمان دربر خواهد داشت.

همینجا به عنوان یک ایرانی پاسخگو در برابر تاریخ میهن مان، «بُنگاه مزدک ها و بابک ها» به همه ی نیروهای میهن پرست ایران درباره ی برکناری هرچه زودتر این مردک بی ناموس آمریکا زده، هشدار می دهم. بی هیچ گمانی، نقش آن رهبر نادان و فرومایه در پدیداری چنین اوضاعی که گامی دیگر به سوی پرتگاه نیستی و تکه تکه شدن ایران است از هر کسی بیش تر بوده و هست.

بار دیگر یادآور می شوم که هر روز بیش تر پابرجا ماندن این رژیم ضدملی و ضدخلقی به آرشِ بیش تر فرو رفتن میهن مان در منجلاب و باتلاقی است که بیرون آمدن از آن روز بروز دشوارتر و در لحظه ای ناممکن خواهد شد! باید همه ی نیروهای ملی و میهن پرست ایران را برای سرنگونی این رژیم ضدملی و تبهکار، همسو و همدل نمود!

ب. الف. بزرگمهر    هشتم دی ماه ۱۳۹۲

***

ظریف سربازی نکرده و نمی داند ناموس یعنی چه!

هر چند عالم و آدم به کمالات وافر وزیر محترم امور خارجه اذعان دارند؛ اما ایشان یک اشکال ظریف هم دارند! اشکال «ظریف» وزیر امور خارجه، آن است که ایشان بخت رفتن به خدمت مقدس سربازی را نداشته‌اند. به بیان ساده‌تر، ایشان خدمت زیر پرچم را انجام نداده و حتی یک دوره ساده ی آموزش نظامی را هم ندیده اند! ممکن است، برخی بگویند: این که اشکال نیست؛ یا این که خیلی‌ها خدمت سربازی نرفته‌اند! جهت آگاهی این عزیزان، یادآوری می شود که آقای دکتر از سربازی معاف نبوده و خدمت سربازی خود را خریداری هم نکرده‌اند و این اشکال «ظریف» برای ایشان به عنوان وزیر امور خارجه دشواری های فراوانی در پی داشته است!

در سربازی به آدم ها آموزش می‌دهند که «میهن» حکم ناموس آدم را دارد و آدم نباید حتی از یک وجب از ناموسش (همان میهنش!) با هیچ بیگانه‌ای کنار بیاید.

هنگامی که وزیر حقوق بین‌الملل خوانده ی امور خارجه، آمادگی خود برای گفتگو پیرامون «سوءتفاهم دوستان اماراتی در باب جزیره ایرانی ابوموسا» را اعلام می کند، مطمئن می‌شویم که وزیر امور خارجه باید سربازی برود! چون اگر سربازی رفته بود، در می یافت که نمی بایستی درباره ی «سوءتفاهم دوستان اماراتی» درباره ناموسش (همان میهنش) کوتاه بیاید و نباید اجازه بدهد تا کسی (حتی اگر دوستان اماراتی باشند!) درباره ناموسش سوء تفاهم پیدا کند! پذیرش گفت و گو درباره «سوءتفاهم اماراتی‌ها درباره جزیره ابوموسی»، یعنی پذیرش گفت و گو درباره سوءتفاهم شیوخ اماراتی درباره ی مام میهن! آیا یک آدم معمولی، آمادگی آن را دارد تا درباره ی مادرش با کسی به گفت و گو بنشیند؟ و چنانچه، دوستان اماراتی آقای وزیر خارجه درباره ی جزایر سیری، کیش و یا بندرعباس و اصفهان یا تهران سوءتفاهم پیدا کردند چطور؟! آیا در این موردها هم از دید وزیر امور خارجه می‌توان با «دوستان اماراتی» گفت‌و گو کرد؟ مگر از دیدگاه ایشان که حقوق بین‌الملل خوانده‌اند، میان جزیره ی همیشه ایرانی ابوموسی و تهران تفاوتی هست؟

آیا از دید ایشان، پذیرش سوءتفاهم شیوخ امارات درباره جزیره ی ابوموسی به آرش پدیرش تردید در مالکیت ایران بر جزیره ی یادشده نیست؟ اگر نیست، پس چرا ایشان درباره ی سوءتفاهم صددام نسبت به خوزستان با دولت بعث گفتگو نکردند؟ شاید هم اگر در آن هنگام وزیر امورخارجه بودند، آمده ی چنین گفتگویی می بودند؟!

سربازی نرفتن جناب وزیر پیامد دیگری نیز دارد و آن درنیافتن اهمیت «جنگ ابزار» و امکانات دفاعی است! در سربازی به آدم می آموزند که جنگ ابزار حکم ناموس آدم را دارد و هر سربازی (با هر اندازه از فهم و کمال!) درمی‌ یابد که نباید درباره جنگ ابزارش بی‌دقتی و بی‌حرمتی کند؛ وگرنه، دچار خبط ناموسی شده است! هنگامی که ایشان با دست و دلبازی هرچه بیش تر، توان دفاعی ـ نظامی کشور را آن هم در برابر ارتش گاوچران آمریکا کوچک و خوار می‌کند به آرش آن است که آماده شده تا ناموس میهن را در برابر کابو‌های یانکی کوچک کند؛ گرچه ایشان خود را یک کارشناس امور دفاعی می‌داند، چون گویا ۲۰ سال متون امنیتی آموزش داده و همه ی کتاب های دفاعی و امنیتی آمریکا را خوانده است! بیگمان از کسی که در همه ی زندگیش حتی صدای شلیک یک گلوله کلت را نشنیده، دور از ذهن نیست که به دلیل های یادشده، خود را کارشناس جُستارهای نظامی و دفاعی بداند!

دشواری کار آنجاست که وقتی برومندترین جوانان مملکت به خدمت سربازی می‌رفتند تا از ناموس شان دفاع کنند، جناب وزیر امور خارجه ی کنونی در پیاده‌روهای منهتن نیویورک قدم می زدند!

دشواری اینجاست که ایشان نه تنها سال های انقلاب که سالهای جنگ را هم در نیویورک گذرانده و حتی یک روزِ جنگ ۸ ساله را هم در ایران نبوده‌اند تا آرش دفاع و امنیت را دریابند!

نمی‌توان به کسی که پُز خواندن همه ی متون امنیتی آمریکا را می‌دهد و به ۲۰ سال زندگی پیوسته در آمریکا افتخار می‌کند، یاد داد که شکست آمریکا در جنگ ویتنام یعنی چه؟ این آدم ها جهان را از چشم آمریکا و آمریکایی‌ها می‌بینند و دست خودشان هم نیست؛ چون آمریکایی‌ دیدن جهان، هستی سرشت شان شده است!

اگر قرار بود همه کارشناسان دفاعی بسان آقای وزیر خارجه عمل کنند، آنگاه مساحت کنونی ایران یک چهارم آن هم نبود! آقای وزیر که توان دفاعی ایران در برابر آمریکا را هیچ می‌داند و آماده است درباره جزیره ایرانی ابوموسی با شیوخ امارات گفت و گو کند، اگر پایش بیفتد و اوباما گزینه نظامی‌اش را از روی میز بردارد، آماده می‌شود تا درباره ی اسپهان و شیراز و تبریز هم با «وندی شرمن» و «جان کری» گفتگوی حضوری و تلفنی داشته باشد!

آن ها که پس از بازگشت جناب ظریف به ایران در سال ۶۹ چشم بر نارسایی های او بستند و سربازی نرفتن او را نادیده گرفته و ماسمالی کردند، نمی‌دانستند که این نارسایی به ظاهر ظریف چه پیامدهای ناگوار و و درشتی در پی خواهد داشت؟!

اگر قرار به گفتگو و هماوردی با آمریکایی‌هاست، کسی باید به این کار مهم گماشته شود که آرش میهن و بها و ارزش ناموسی آن را بداند و دفاع از ناموس میهن، برایش به صورت عملی و عینی مهم بوده باشد!
وگرنه، گفتگوی «ظریف» جنگ ندیده، با اندیشه و نگرشی آمریکایی‌که ساده‌ترین نکته های دفاعی (کوچک نشمردن توان دفاعی کشور) را نمی‌داند با گاوچران‌های یانکی نتیجه‌ای جز بخشیدن «سمرقند و بخارا» به خال هندوی دشمن دربرنخواهد داشت!

از «گوگل پلاس» با ویرایش، پارسی نویسی و بازنویسی از سوی اینجانب:  ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!