چندی
پیش، دوستی برایم ای ـ میلی همراه با چند عکس و برخی گفته های علی شریعتی
را فرستاده بود. دیدن عکس های وی و گفته هایش، مرا ناخودآگاه به سال هایی
دورتر بازگرداند؛ سالهایی که انگار همین سال پیش بوده اند ...
هنوز
یکی دو سالی به انقلاب پنجاه و هفت مانده بود و موج گرایش به اسلام و شیعه
گری با خواندن کتاب های وی در میان دانشجویان دانشگاه ها و دانش آموزان
سالهای بالاتر دبیرستان ها با شتاب اوج می گرفت؛ همانها که از میانشان
بسیاری در جبهه های جنگ جان باختند و برخی دیگر پله های جاه و مقام را در
جمهوری اسلامی پیمودند. با اندیشه ها و نگرش ویژه او، این «سوسیالیست
خداپرست» بود که بسیاری از فرهیختگان میهن ما، «اسلام» و «تشیع سرخ علوی»
را از نو یافتند و با جان و دل به آن گرویدند؛ ولی آن «اسلام» کجا و نگرش
تنگ نظرانه و فرهنگ ستیزی که با «انقلاب اسلامی» رفته رفته تار و پود میهن
مان را فراگرفت کجا؟
روشن
نشد چگونه مُرد. انگار، جایی برای او در انقلاب شکوهمند بهمن نبود و می
بایست جای خود را به کسانی می سپرد تا «خودی» و «ناخودی» را در ذهن توده
های مردم بکارند و آنها را به روز سیاه بنشانند ...
یادش گرامی باد!
یادش گرامی باد!
ب. الف. بزرگمهر
http://www.behzadbozorgmehr.com/2011/04/blog-post_15.html
***
«زنده بودن را به بیداری بگذرانیم که سالها به اجبار خواهیم خفت.»
«در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی می کنند و بر حسینی می گریند که آزادانه زیست و آزادانه مرد.»
«انسان مجبور نیست حقایق را بگوید ولی مجبور است چیزی را که می گوید حقیقت داشته باشد.»
«خدایا چگونه زندگی کردن را به من بیاموز چگونه مردن را خود خواهم آموخت.»
«خدایا هر که را عقل دادی ، چه ندادی؟ و هر که را عقل ندادی ، چه دادی؟؟؟»
«هرگز از کسی که همیشه با من موافق بود ، چیزی یاد نگرفتم.»
«با شیطان همداستان شدم تا در برابر هیچ آدمی سر تسلیم فرود نیاورم.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر