زیر برنام «جاودانه شدن» نوشته است:
پدر بزرگم همیشه پس از پایان خوراک، رو می کرد به
مادر بزرگم و می گفت:
«به جان خودم، تو جادو می کنی؛ تو یک جادوگر محشر
و مهربان و زیبایی. غذا درست نمی کنی؛ جادو می کنی! ممنونم.»
... و ما از او یاد می گرفتیم
که فرشتگان، آسمانی نیستند؛ تنها گاهی به علت بی دقتی ما از دیدگان مان، پنهان می مانند!
و ما یاد گرفتیم که باید از فرشتگان قدردانی کرد.
از «گوگل پلاس» با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب؛ عنوان نیز
از آنِ من است. ب. الف. بزرگمهر
می نویسم:
... و برخی، آنچنان خبره می شوند که
کار به شیره مالیدن سر "فرشته" ی بینوا می رسد!
ب. الف. بزرگمهر ۲۵ دی ماه ۱۳۹۲
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر