بیایید ای فرزانگان،
یکچند به آنچه که در این محفل
می گذرد
گوش فرادارید.
چرا که من،
داستان رابین هود دلاور را باز
می گویم.
دلاوری که هیچ کمانداری چون
او،
تیر بر هدف نتوانستی زد.
آنگاه که دشمن خانه ی هود را
به آتش کشید،
او ترس را واپس نشاند
و با گروهی از کمانداران دلاور
به جنگل «شروود» زد.
در افسانه ها آمده است که صد
مرد
ندای او را پاسخ گفتند.
صد مردی که سیصد مرد کارکشته
هماوردشان نیارستندی شد.
از یاران هود، جان کوچولو
آن یاغی دلاور آزاد
اگر عزم نبرد کردی،
سه همنبرد را برتافتی.
توانگران،
حتا اگر جامه ی رزم پوشیدندی،
از دهشت کمانداران پرهیبت
جرات آمد و شد در جاده ها را
نداشتندی.
کشیشان ردا به دوش که عمری را
به خودبزرگ بینی سر کرده بودند،
مورد نفرت رابین هود بودند؛
اما رابین هود،
چنان نجیب، چنان جوانمرد بودی
که
اگر وامانده ای بر او بگذشتی
از تیمار او دریغ نورزیدی؛
که بر آن ها کرم کردی،
نیازهای شان را برآوردی.
تنگدستان،
دست برای دعای او بلند کردندی،
و آرزوی کامگاریش را به دل
عزیز داشتندی.
او
بیوگان و یتیمان را دست می
گرفت،
و گرسنگان را
به خوراک مهمان می داشت.
بر کشاورز و رنجبر ستم روا
نداشتی
از آنکه می دانستی
که زندگی هرگز،
بر کام شان شیرین نبوده است.
برگرفته از کتاب «تاریخ سده های میانه»، آ. و.
آگیبالووا و گ. م. دنسکوی، برگردان رحیم رییس نیا، چاپ دوم، سال ۱۳۵۷، انتشارات
پیام (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر