«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ بهمن ۳, پنجشنبه

هیچ ما نمی فهمیم چه گپ است ...


دوستی فرهیخته، نماهنگی افغانی را فرستاده و می نویسد:
«این فیلم نماهنگی است جانبخش از زندگی و پایداری و بلندهمتی در افغانستان. شاپرک خانم افغان، یکی دیگر است از تبار گُردیه و فرانک و تهمینه؛ کسی که در طالبان زدگی و یخ بستگی، نماد روشن زندگی است.

به همراه آن استادش می گویم: ای قربان او چهره مقبول تو، شاپرک.»

نمی دانم چرا از دیدن این نماهنگ، اشک از دیدگانم سرازیر شده و جلویش را نیز نمی توانم بگیرم ... می اندیشم:
بله! همینطوره ... هیچ ما نمی فهمیم چه گپ است ... هنوز ژرفای نگونبختی و خوابی که امپریالیست ها برایمان دیده اند را بدرستی درنیافته ایم!  

ب. الف. بزرگمهر    سوم بهمن ماه ۱۳۹۲




هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!