«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ دی ۲۵, چهارشنبه

نه! اینجوری بدرد نمی خورد! باید با ششلول کار را به انجام رساند …


تصویر کنار را پیوست نموده و نوشته است:
«پایانِ ترم: استاد ... جونِ مادرت»!

از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش و پارسی نویسی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر  

می نویسم:
نه! اینجوری بدرد نمی خورد! باید با ششلول کار را به انجام رساند؛ گرچه، نه بسان آن مداح کودن که شلیک کرد و آبروریزی راه انداخت! باید همانگونه که دستت روی ششلول هست ـ البته نه بگونه ای خودنمایانه؛ تنها به آن اندازه که استاد آن را دیده، جدّیت جریان را دریابد! ـ پیشش بروی و بجای «استاد ... جون مادرت»، «استاد! مادرت ...» بگویی. اندیشه ی بد به دل راه ندهی! منظور سروده ای چون آنچه عوفی برای پادشاه ولینعمتش سروده بود، است؛ آن هم برای اینکه جریان کار، اندکی «تلطیف» شده یا به زبان امروزی رمانتیک تر شود:
استاد!
«مادرت خوان کرم بود و بداد از پس و پیش               

به گدایان زر و سیم و به فقیران بز و میش»
 

تو که داده ای به ما درس آزادگی و مهر و وفا*          
بده نیز چون کریم مادرت نمره ای در راه خدا!**

کامیاب و پیروز  باشی!

ب. الف. بزرگمهر   ۲۵ دی ماه ۱۳۹۲

* راهنمایی شماره یک:
بجای واژه های لوس و بیمزه ی مهر و ... که آدم را یاد مهرورزی پیاز و سیب زمینی گونه می اندازد و به چابلوسی نزدیک است، کسی که ششلول بر کمر بسته، بهتر است نام همان درس یا درس هایی که نمره کم آورده را با اندک دگرگونی در وزن و قافیه یادآور شود! تاثیرش بسیار بیش تر است.

** راهنمایی شماره دو:
هنگام بر زبان راندن چنین سخنانی، دست باید همچنان روی قبضه ی ششلول باشد!

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!