با بیرون آمدن حسن روحانی، یکی از هشت نامزد دستچین شده ی «شورای نگهبان» از جعبه ی پاندورای رژیم تبهکار ایران، می دانستم بازهم گاهنامه ی دوقلوی «راه توده ـ پیک نت» با مشتی ادعا پا به میدان نهاده و خود را پیروزِ میدان پیش بینی و تعبیر و تفسیر از نتایج آن "گزینش" ریشخندآمیز جا خواهد زد. ادعاهایی که تنها در آن زمینه ای که این گاهنامه ی مزدور می توانست از آن آگاهی داشته و در آن باره به تبلیغ بپردازد با "گزینش" ریشخندآمیزتر از آن همخوانی و همسویی دارد؛ به این جُستار در زیر خواهم پرداخت.
گزارش تحلیل گونه ی «در آغاز راه دشوار بیرون بردن ایران از بحران»۱در «پیک نت»، شاید نخستین نوشتار درباره ی جُستار یاد شده پس از "پیروزی حسن آقا" باشد که با نادیده گرفتن ادعاهای میان تهی درمیان نهاده شده در آن، از این سویه که یکبار دیگر نوکری و مزدوری برای آقایانی در بخشی از حاکمیت جمهوری اسلامی را به نمایش می گذارد، شایان درنگ و باریک بینی است. عبارت «گزارش تحلیل گونه» را از آن رو بکار می برم که حتا با نگاهی گذرا به آن نیز بی درنگ می توان دریافت که چیزی بیش از تحلیلی عوام گرایانه (پوپولیستی) بر پایه ی دنباله روی و پا در جای پای مردم نهادن (مردم باوری) و بزرگداشت آن ها که گویا بی پشتیبانی حزب ها یا سازمان هایی سیاسی کاری سترگ به انجام رسانده اند، دربر ندارد؛ نه از بررسی و نقد در آن خبری است و نه نقشی راهنما برای افزایش آگاهی توده های مردم در آن دیده می شود؛ تنها دهن کجی به دیگر همچشمان و پیگیری دستورات ارباب بزرگ در لابلای یاوه سرایی ها. صورتکی که بیش از گذشته کنار زده شده، چهره ی راستین چپ نمای پشت آن را با همه ی دریدگی و چشم سپیدیش بهتر به نمایش می گذارد:
غارغارکی پرهیاهو با پیشینه ای توده ای که کمر به خدمت «از ما بهتران» بسته است!
با بی میلی به این گزارش که نقدی درخور می خواهد، پرداخته ام؛ زیرا درج آن در گاهنامه ای آلوده، خودبخود گونه ای دلزدگی در من پدید می آورد که به آن بپردازم. کمی بیش از یک هفته پیش، بخشی از این نوشته را آماده کرده بودم؛ ولی، با این اندیشه نیمه کاره رهایش کردم که:
به چه درد می خورد؟! این گاهنامه و برادر یا خواهر دوقلویش: «راه توده» که خط مشی سیاسی ویژه ای ندارند؛ نوکرها و کلفت هایی هستند که هر روز به دستور ارباب، سازی تازه کوک کرده و نغمه ای دیگر خواهند نواخت ...
با این همه، خودم را وادار کردم تا کار نیمه کاره را به پایان رسانده، سیاهه ی کارهای برجای مانده ام را سنگین تر نکنم.
***
گاهنامه ی وابسته به جناح بورژوا ـ لیبرال حاکمیت ایران: «پیک نت» در گزارش یادشده، درباره ی نتایج گزینش ریاست جمهوری از میان نامزدهای برگزیده ی «شورای نگهبان» از آن میان، می نویسد:
«... بموجب برخی گزارش ها که به ما رسیده ... میزان آراء ریخته شده به صندوق ها برای حسن روحانی که حتی شمارش نیز شده، بالای ۵۷ در صد است و آن رقمی که وزارت کشور اندکی بیش از۵۰ در صد رقم سازی و اعلام کرد برای رفع مسئولیت از خود و باز گذاشتن دست شورای نگهبان برای ابطال چند حوزه و کشاندن انتخابات به دور دوم بود که دراین زمینه نیز همه شواهد نشان میدهد جدال بزرگی در راس حاکمیت جریان یافت و سرانجام به سود اعلام پیروزی روحانی خاتمه یافت ...
بدین ترتیب، مردم انتخاب خود را کردند و
با دهن کجی به قبیله تحریم کنندگان انتخابات که متاسفانه در خارج از کشور تقریبا
همه در همین قبیله جای گرفته بودند، حسن روحانی را بعنوان رئیس جمهور انتخاب کردند
تا قوه مجریه را در یکی از بدترین شرایط ممکن بدست گیرد. مفسران پس از انتخابات که
تحلیلگران و مشوقان تحریم تا پیش از رای گیری بودند، در رادیو تلویزیون های فارسی
زبان، مانند دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی، از قول مردم اعلام طلب از حسن روحانی
را شروع کرده اند. آنها که عمدتا در خارج از کشورند حتی از تجربه دوران ریاست جمهوری
محمد خاتمی هم درس نگرفته اند. دوران بسیار دشواری در ایران آغاز شده است. با تمام
توان باید کوشید نیروئی که قوه مجریه را از دست داده به جای تقابل با دولت تازه به
نیروی خنثی و حتی همراه این دولت برای عبور از بحران تبدیل کرد و در این کارزار
دست جنجال سازها و تحریک کنندگان را از رسانه های داخلی باید کوتاه ساخت. شک نیست
که دولت آینده یک دولت ائتلافی خواهد بود که نیازمند همراهی نیروهای خارج از
ائتلاف دولتی اما همراه و همفکر چنین ائتلافی است. پیک نت بعنوان رسانه ای که گام
به گام، با موضع قاطع شرکت در انتخابات با مردم و انتخابات ۹۲ حرکت کرد، ضمن تبریک
به مردم سیاست شناس و هوشیار ایران، به آقای دکتر حسن روحانی نیز این پیروزی را
تبریک گفته و در حد و توان خود از حرکت دولت آینده درجهت تغییر سیاست های حاکم،
بهبود وضع معیشتی مردم، دفع خطر خارجی، گشایش فضای سیاسی کشور و بازگشت زندانیان سیاسی
به آغوش خانواده و جامعه حمایت رسانه ای خواهد کرد.»۲
در این گزارش که به نمک تحلیل نیز آغشته است، چند نکته ی چشمگیر دیده می شود:
الف. گویا جدال بزرگی در راس حاکمیت جریان داشته تا در نتیجه گیری آراء دست برده و آن را به دور دوم بکشانند؛
در این گزارش که به نمک تحلیل نیز آغشته است، چند نکته ی چشمگیر دیده می شود:
الف. گویا جدال بزرگی در راس حاکمیت جریان داشته تا در نتیجه گیری آراء دست برده و آن را به دور دوم بکشانند؛
ب. مردم،
حسن روحانی را به عنوان رئیس جمهور برگزیدند و با این کار خود به تحریم کنندگان
انتخابات دهن کجی کردند؛
پ. این، مردم
نبوده و نیستند که خواست های حق جویانه ی خود را در خیابان، در رسانه و هرجایی که
امکان آن را می یابند، بر زبان می آورند که رادیو تلویزیون های فارسی زبان۳ هستند که با بر زبان آوردن خواسته هایی جنجالی و
برانگیزاننده از حسن روحانی که قوه مجریه را در یکی از بدترین شرایط ممکن بدست گرفته،
بار وی را سنگین تر می کنند ... در این کارزار، باید دست هیاهوگران و برانگیزندگان
را از رسانه های درون ایران کوتاه نمود؛
ت. دولت آینده، دولتی ائتلافی خواهد بود که نیازمند همراهی نیروهای همراه و همفکر بیرون از ائتلاف دولتی است؛
ت. دولت آینده، دولتی ائتلافی خواهد بود که نیازمند همراهی نیروهای همراه و همفکر بیرون از ائتلاف دولتی است؛
ث. گاهنامه
ی «پیک نت»، بسان قورباغه ای با موضع شناخته شده و به همین دلیل زخم شده۴ گام به گام پای خود را برای نعل شدن به هوا بلند
نموده و مردم را به شرکت در انتخابات و رای به یکی از نامزدهای
«شورای نگهبان» دلگرم نموده بود، در حد و توان خود از حرکت دولت آینده پشتیبانی رسانه
ای خواهد کرد.
درباره ی آنچه که به عنوان «جدال بزرگ در راس حاکمیت برای دستبرد در آراء و کشاندن رای گیری به دور دوم» در میان نهاده شده، دو نیرنگبازی که یکی از آن ها بیگمان، نادانی نویسنده یا نویسندگان گزارش را نیز به نمایش می گذارد، به دیده می آید:
درباره ی آنچه که به عنوان «جدال بزرگ در راس حاکمیت برای دستبرد در آراء و کشاندن رای گیری به دور دوم» در میان نهاده شده، دو نیرنگبازی که یکی از آن ها بیگمان، نادانی نویسنده یا نویسندگان گزارش را نیز به نمایش می گذارد، به دیده می آید:
ـ نخست آنکه حاکمیت در بالاترین جایگاه
آن، نیازی به کشمکش میان خود برای دست بردن در آرای ریخته شده ی مردم به صندوق های
رای گیری نداشت. آن ها، با دستبرد در روند "گزینش" و محدود نمودن آن به
هشت نامزد برگزیده ی «شورای نگهبان» و بخش نمودن دانسته و آگاهانه ی جناح های
نامیده شده با عنوان هایی نادرست چون «اصولگرا»، «اصلاح طلب» و «اعتدال گرا» دستبرد
را به شکل زیرکانه تری به انجام رسانده و درست همان «ریش حنایی» را از کلاه شعبده
بازی بیرون کشیده اند که درخور کارشان می دانسته اند. طراحی چنین نقشه ی کم و بیش
زیرکانه ای۵ از چندین ماه پیش تر
با کارگردانی مستقیم رهبر نادان و نابکار رژیم و جان گرفتن و دوباره پا به میدان
نهادنِ آبروباخته ای به نام هاشمی رفسنجانی، کلید خورده بود. همان هنگام به چارچوب
کلّی آن نقشه در نوشتاری طنزآمیز با عنوان «به شاخ سرو قُمری داستان زن ...»۶ اشاره نموده بودم؛
ـ دوم آنکه عقب نشینی رژیم از پیش انجام
شده بود و درآوردن «حسن آقا» از صندوق رای، بخشی از این عقب نشینی رژیم در برابر
فشار خردکننده ی رویدادهای گوارا و ناگوار درون و بیرون ایران و از آن میان پیامدهای
رخدادهای ترکیه در کشور ماست. پیش از این در نوشتار دیگری به سویه هایی از این عقب
نشینی همراه با پیش بینی برگزیده شدن «آخوند ریش حنایی» چنین اشاره نموده بودم:
«... می
پندارم که چنانچه بتوانند بار دیگر کلاه گشاد به اصطلاح «مشارکت مردمی» را بر سر
توده های مردم گذاشته، تنور انتخابات فرمایشی را گرم کنند، کار بگونه ای پیش خواهد
رفت که این بار، این آخوند کودن که دلش برای ریاست جمهوری نیز بسیار لک زده را از
جعبه ی پاندورای رژیم در آورده، پایوری آن رژیم تبهکار و بهبود پیوندهای استوارترِ
اقتصادی و سیاسی سرمایه داری وابسته (کمپرادور) ایران با امپریالیست ها را به بهای
تیره روزی و نگون بختی بیش تر توده های مردم، جان و مایه ای تازه بخشند.»۷ از دید من، کاملا طبیعی است که نوکران رسانه ای
«از ما بهترانِ» درون و برون ایران، همه ی این «سناریو» را در کلیّت آن نتوانند
ببنند؛ هریک از آن ها، تنها بخشی از «سناریو» را درخور شرایط خود و صورتکی که بر
چهره داشته و دارند، دریافت نموده و این، دربرگیرنده ی گاهنامه دوقلوی «راه توده ـ
پیک نت» نیز بوده و هست؛ گاهنامه ای که در گذشته، نقش مشخصی در سردرگمی نیروهای چپ
بازی نموده و با اینکه از دامنه ی این نقش، هر روز بیش از پیش کاسته می شود،
همچنان بر پایه ی موضعگیری طبقاتی برخی لایه های اجتماعی میانگین به بالا که برخی
از نیروهای سیاسی پیشین و کنونی چپ را نیز دربردارد، نقش داشته و دارد.
به این ترتیب، بخش عمده ای از چون و چرای گزارش و تحلیل بسیار نادرست و یکسویه آن گاهنامه درباره ی جُستار مورد گفتگو به پیش از «گزینش خرگوش از درون جعبه» بازمی گردد؛ اکنون که بخش های دیگری از «سناریو» آشکار شده و نادرستی تحلیل های آن گاهنامه به نمایش گذاشته شده، یاوه سرایی هایی چون «دهن کجی مردم به تحریم کنندگان»، چیزی جز فرار به جلو یرای پوشاندن آن نادرستی ها و زیاده روی ها نیست.
نکته ی گفتنی دیگر در این باره، فرارویی و گسترش دامنه ی تحریم های امپریالیستی به بخش هایی از درون و پیرامون حاکمیت است؛ روندی که پیش بینی آن برای رژیم جمهوری اسلامی نیز با همه ی واماندگی اش در تحلیل عمومی و مشخص اوضاع، چندان دشوار نبود و همه ی آخشیج های در خور، چون سازمان های خبرگیری و بنگاه های نظرسنجی را نیز برای این کار در اختیار داشت. مهم تر از همه، دگرگونی های تراز نیروها هم درون ایران و هم پیرامون ایران و منطقه بود (و همچنان هست!) که می رفت تا به ازهم پاشی رژیم از درون بیانجامد. همه ی این ها، رویهمرفته، عقب نشینی ناگزیر آن رژیم فرومایه را در پی داشت. عقب نشینی ناگزیری که به گمانم، نمی توانست و نمی تواند بی زد و بند با «شیطان بزرگ» و همدستانش انجام پذیرفته باشد. به این ترتیب، اگر با اندکی باریک بینی بیش تر به روند پیموده شده نگریسته شود ـ و بیگمان دریافت آن برای سرمیرزابنویس (بجای سردبیر) آن گاهنامه نیز چندان دشوار نخواهد بود ـ روند «گزینش کارپرداز پرده سرا و خرگاه رهبری»، تنها بخشی از روندی کلی تر را دربرمی گیرد که در آن رژیم آبروباخته و به بن بست رسیده با آنکه نه راه پس و نه راه پیش دارد، ناگزیر نیم گامی پا به عقب نهاده است. «نه راه پس و نه راه پیش» بویژه از آن سو که چنانچه رژیم ناچار به برخی خواسته های آزادیخواهانه ی مردم (و نه حتا خواست های عدالت جویانه!) تن دهد، توده های مردم و در پیشاپیش آن ها روشنفکران خلقی که بیگمان بخشی از آن دربردارنده نیروهای آگاه تر و پیشرفتخواه با باورهای مذهبی نیز هست، با انگشت نمودن در "سوراخ" پدید آمده، آن را گشادتر و گشادتر نموده، بند بند رژیم را از هم وانموده و زمینه های سرنگونی آن را فراهم خواهند نمود؛ درست بسان آنچه پیش از سرنگونی رژیم گوربگور شده ی پادشاهی با سخنرانی های نویسندگان و هنرمندان آن هنگام در «انستیتو گوته» که نویسندگان توده ای چون زنده یاد محمود اعتمادزاده («م. ا. به آذین») در راه اندازی و سازماندهی آن نقشی ارزنده و بسزا داشتند، رخ داد و تکانه ای کوچک ولی برانگیزاننده در پیدایش نخستین موج های جنبش انقلابی بود.
از سوی دیگر، همگامی بازهم بیش تر رژیم فرومایه با «شیطان بزرگ» و همدستانش که تاکنون نیز گام هایی در این راه برداشته و بخش عمده ای از آنچه در پیمانی با عنوان ریشخندآمیز «بسته ی شفاهی» بر گردن گرفته اند، همچنان سربسته مانده، آن ها را بازهم بیش تر در باتلاقی که خود نیز در پدید آمدن آن دست داشته اند، فرو خواهد برد؛ زیرا نخواهند توانست قراردادهای ننگین خود را که نمودها و نشانه های فراوانی از اجرای آن ها در دست است، برای همیشه از دیدگان توده های مردم پنهان نمایند؛ چنانکه تاکنون نیز با همه ی کوششی که هم از سوی آن ها و هم از سوی همدستان یانکی و "شغال" های اروپای باختری در پنهان نگاه داشتن این قراردادها به عمل آمده، نتوانسته اند آن ها را پنهان نگاه دارند. کشورهای امپریالیستی باخترزمین («شیطان بزرگ» و همدستانش) نیز که با همه ی رسوایی های شان در لگدمال کردن بسیاری از حقوق و آزادی های اجتماعی در سرزمین های زیر فرمان خود، هنوز صورتک دمکراسی و «حقوق آدمی» (حقوق بشر) بر چهره دارند، در هماوندی با رژیمی چون رژیم تبهکار جمهوری اسلامی با همان دشواری هایی روبرو هستند که در واپسین سال های «جنگ دوم جهانی» با گروهی از نزدیک ترین دستیاران «هیتلر» به رهبری «هیملر»، نیرومندترین آدم آن دم و دستگاه دوزخی پس از «هیتلر» در رژیم نازی آلمان، روبرو بودند. گرایش نیرومندی و از آن میان گرایش ضد شوروی آن ها وادارشان می کرد که دست دراز شده از سوی «هیملر» را که به سوی شان دراز شده بود، بفشارند و با همداستان شدن با بخشی از آن رژیم دوزخی، نه تنها بخش عمده ای از اروپا را از چنگ به گفته ی شان: «سرخ ها» یا «بلشویسم» برهانند که از آن بدتر به رژیم فاشیستی آلمان امکان بدهند تا همه ی نیروی نظامی خود را در بخش خاوری آن برای رویارویی با نیروهای قهرمان و پیروزمند «ارتش سرخ» که جانفشانی شان در آن جنگ و شکست اهریمن فاشیسم و نازیسم، جهان را از بدبختی و تیره روزی بیش تر رهانید، بسیج نمایند.
با چهره ی زشت و پلیدی که در پی کردار ددمنشانه نازی ها در پیگرد نیروهای انقلابی، راه اندازی کوره های آدم سوزی و لگدمال نمودن سایر ملت ها به عنوان ملت های کهتر، جلوی دیدگان مردم اروپا، ایالات متحد و سایر کشورهای جهان نمایان شده بود، «شیطان بزرگ» و همدستانش بویژه امپریالیست های انگلیسی از ترس رسوایی ناچار بودند، همداستانی و رسیدن به قرارداد پایانی با نمایندگان «هیملر» را زیر پوشش سازمان جاسوسی «سیا» و یکی از کارکشته ترین رهبران آن سازمان تاکنون: «آلن دالس» در ژنوِ سوییس، دور از دیدگان توده های مردم پیش ببرند و خوشبختانه با کوشش نیروهای میهن پرست و انترناسیونالیست اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی و دیگر کشورها، این همدستی میان پلیدترین رژیم های زمانه نیمه کاره ماند و شکست خورد؛ درست از همین روست که رسوا نمودن دروغگویی و نمایش رژیم جمهوری اسلامی به عنوان رژیمی دمکرات، بیش از پیش اهمیت می یابد؛ نمایشی که یکی از پلیدترین و نیربگبازترین آخوندهای سیاست بازِ تاریخ ایران: اکبر رفسنجانی، رو به سوی باخترزمین، درباره ی آن می گوید:
به این ترتیب، بخش عمده ای از چون و چرای گزارش و تحلیل بسیار نادرست و یکسویه آن گاهنامه درباره ی جُستار مورد گفتگو به پیش از «گزینش خرگوش از درون جعبه» بازمی گردد؛ اکنون که بخش های دیگری از «سناریو» آشکار شده و نادرستی تحلیل های آن گاهنامه به نمایش گذاشته شده، یاوه سرایی هایی چون «دهن کجی مردم به تحریم کنندگان»، چیزی جز فرار به جلو یرای پوشاندن آن نادرستی ها و زیاده روی ها نیست.
نکته ی گفتنی دیگر در این باره، فرارویی و گسترش دامنه ی تحریم های امپریالیستی به بخش هایی از درون و پیرامون حاکمیت است؛ روندی که پیش بینی آن برای رژیم جمهوری اسلامی نیز با همه ی واماندگی اش در تحلیل عمومی و مشخص اوضاع، چندان دشوار نبود و همه ی آخشیج های در خور، چون سازمان های خبرگیری و بنگاه های نظرسنجی را نیز برای این کار در اختیار داشت. مهم تر از همه، دگرگونی های تراز نیروها هم درون ایران و هم پیرامون ایران و منطقه بود (و همچنان هست!) که می رفت تا به ازهم پاشی رژیم از درون بیانجامد. همه ی این ها، رویهمرفته، عقب نشینی ناگزیر آن رژیم فرومایه را در پی داشت. عقب نشینی ناگزیری که به گمانم، نمی توانست و نمی تواند بی زد و بند با «شیطان بزرگ» و همدستانش انجام پذیرفته باشد. به این ترتیب، اگر با اندکی باریک بینی بیش تر به روند پیموده شده نگریسته شود ـ و بیگمان دریافت آن برای سرمیرزابنویس (بجای سردبیر) آن گاهنامه نیز چندان دشوار نخواهد بود ـ روند «گزینش کارپرداز پرده سرا و خرگاه رهبری»، تنها بخشی از روندی کلی تر را دربرمی گیرد که در آن رژیم آبروباخته و به بن بست رسیده با آنکه نه راه پس و نه راه پیش دارد، ناگزیر نیم گامی پا به عقب نهاده است. «نه راه پس و نه راه پیش» بویژه از آن سو که چنانچه رژیم ناچار به برخی خواسته های آزادیخواهانه ی مردم (و نه حتا خواست های عدالت جویانه!) تن دهد، توده های مردم و در پیشاپیش آن ها روشنفکران خلقی که بیگمان بخشی از آن دربردارنده نیروهای آگاه تر و پیشرفتخواه با باورهای مذهبی نیز هست، با انگشت نمودن در "سوراخ" پدید آمده، آن را گشادتر و گشادتر نموده، بند بند رژیم را از هم وانموده و زمینه های سرنگونی آن را فراهم خواهند نمود؛ درست بسان آنچه پیش از سرنگونی رژیم گوربگور شده ی پادشاهی با سخنرانی های نویسندگان و هنرمندان آن هنگام در «انستیتو گوته» که نویسندگان توده ای چون زنده یاد محمود اعتمادزاده («م. ا. به آذین») در راه اندازی و سازماندهی آن نقشی ارزنده و بسزا داشتند، رخ داد و تکانه ای کوچک ولی برانگیزاننده در پیدایش نخستین موج های جنبش انقلابی بود.
از سوی دیگر، همگامی بازهم بیش تر رژیم فرومایه با «شیطان بزرگ» و همدستانش که تاکنون نیز گام هایی در این راه برداشته و بخش عمده ای از آنچه در پیمانی با عنوان ریشخندآمیز «بسته ی شفاهی» بر گردن گرفته اند، همچنان سربسته مانده، آن ها را بازهم بیش تر در باتلاقی که خود نیز در پدید آمدن آن دست داشته اند، فرو خواهد برد؛ زیرا نخواهند توانست قراردادهای ننگین خود را که نمودها و نشانه های فراوانی از اجرای آن ها در دست است، برای همیشه از دیدگان توده های مردم پنهان نمایند؛ چنانکه تاکنون نیز با همه ی کوششی که هم از سوی آن ها و هم از سوی همدستان یانکی و "شغال" های اروپای باختری در پنهان نگاه داشتن این قراردادها به عمل آمده، نتوانسته اند آن ها را پنهان نگاه دارند. کشورهای امپریالیستی باخترزمین («شیطان بزرگ» و همدستانش) نیز که با همه ی رسوایی های شان در لگدمال کردن بسیاری از حقوق و آزادی های اجتماعی در سرزمین های زیر فرمان خود، هنوز صورتک دمکراسی و «حقوق آدمی» (حقوق بشر) بر چهره دارند، در هماوندی با رژیمی چون رژیم تبهکار جمهوری اسلامی با همان دشواری هایی روبرو هستند که در واپسین سال های «جنگ دوم جهانی» با گروهی از نزدیک ترین دستیاران «هیتلر» به رهبری «هیملر»، نیرومندترین آدم آن دم و دستگاه دوزخی پس از «هیتلر» در رژیم نازی آلمان، روبرو بودند. گرایش نیرومندی و از آن میان گرایش ضد شوروی آن ها وادارشان می کرد که دست دراز شده از سوی «هیملر» را که به سوی شان دراز شده بود، بفشارند و با همداستان شدن با بخشی از آن رژیم دوزخی، نه تنها بخش عمده ای از اروپا را از چنگ به گفته ی شان: «سرخ ها» یا «بلشویسم» برهانند که از آن بدتر به رژیم فاشیستی آلمان امکان بدهند تا همه ی نیروی نظامی خود را در بخش خاوری آن برای رویارویی با نیروهای قهرمان و پیروزمند «ارتش سرخ» که جانفشانی شان در آن جنگ و شکست اهریمن فاشیسم و نازیسم، جهان را از بدبختی و تیره روزی بیش تر رهانید، بسیج نمایند.
با چهره ی زشت و پلیدی که در پی کردار ددمنشانه نازی ها در پیگرد نیروهای انقلابی، راه اندازی کوره های آدم سوزی و لگدمال نمودن سایر ملت ها به عنوان ملت های کهتر، جلوی دیدگان مردم اروپا، ایالات متحد و سایر کشورهای جهان نمایان شده بود، «شیطان بزرگ» و همدستانش بویژه امپریالیست های انگلیسی از ترس رسوایی ناچار بودند، همداستانی و رسیدن به قرارداد پایانی با نمایندگان «هیملر» را زیر پوشش سازمان جاسوسی «سیا» و یکی از کارکشته ترین رهبران آن سازمان تاکنون: «آلن دالس» در ژنوِ سوییس، دور از دیدگان توده های مردم پیش ببرند و خوشبختانه با کوشش نیروهای میهن پرست و انترناسیونالیست اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی و دیگر کشورها، این همدستی میان پلیدترین رژیم های زمانه نیمه کاره ماند و شکست خورد؛ درست از همین روست که رسوا نمودن دروغگویی و نمایش رژیم جمهوری اسلامی به عنوان رژیمی دمکرات، بیش از پیش اهمیت می یابد؛ نمایشی که یکی از پلیدترین و نیربگبازترین آخوندهای سیاست بازِ تاریخ ایران: اکبر رفسنجانی، رو به سوی باخترزمین، درباره ی آن می گوید:
«اگر دشمنان جمهوری اسلامی ایران ذرهای
انصاف داشته باشند، باید بپذیرند که ایران دموکراتترین انتخابات دنیا را برگزار
کرد و هیچ شبههای نمیتوانند به آن وارد کنند.»۸ پررویی آخوند کارچاق کن در بازارگرمی بیش تر برای
«بازی برد ـ برد»، آنگونه که این آخوند نادان و دیگر سردمداران رژیم به آن
امیدوارند، در این جمله ها روشن و آشکار است. افزون بر آنکه چنین سخنان گستاخانه
ای که نشانه های خشنودی «عالیجناب» نیز در آن بخوبی دیده می شود، دست داشتن وی در
بازی کم و بیش از پیش طراحی شده ی رد صلاحیت وی در نامزدی برای ریاست
جمهوری را نیز که با کمک آن، نامزد گروه جن گیران حکومتی رد صلاحیت شدند، بخوبی
آشکار می نماید. «کم و بیش» را نیز از آن رو می گویم که هیچگونه ضرورتی نداشته است
که دست اندرکاران و بازیگران و از آن میان «شورای نگهبان» رژیم در نقشه ی دستبرد
در روندهای اجتماعی، کُلِّ «سناریو» را از پیش بدانند؛ برای هر یک از آن ها، درخور
با نقش هر یک، دانستن بخشی از آن بس بوده است؛ و بیگمان سهم «سرمیرزابنویس» که درباره
ی هر فرمایش و خرده فرمایشی از سوی ارباب، گاه با زیاده روی، آت و آشغال بسیاری،
یکی از دل دیگری درمی آورد و به خورد خوانندگان نگونبخت خود می دهد، در این میان
چندان نبوده و نیست.
با این همه، اگر به روشی سامانمند، افزون بر «دیالکتیک ماتریالیستی»، روش هایی چون «فرآیند سنجش و تعیین ناشناخته ها بیاری داده های پیشین و تعمیم روند و محدوده دگرگونی ها»۹ را نیز برای شناخت نسبی ماهیت پدیده و جُستار مورد گفتگو بکار گیریم، سرِ نخ های بازهم بیش تر و بازیگران دیگری خواهیم یافت که چه بسا هدفمندتر از سیاست بازان کم هوش و وامانده ی رژیم جمهوری اسلامی، بازی را به سود خود پیش می برند. از همین رو، درباره ی خیمه شب بازی رژیم، توانایی های «آخوند ریش حنایی» و بسیاری چیزهای دیگر گزافه گویی نباید نمود و باید کوشید تا با آگاه نمودن و سازماندهی هرچه بیش تر توده های مردم، نقشه ها و «سناریو» های دشمنان کشورمان و همدستان شان در حاکمیت جمهوری اسلامی را هرچه بیش تر نقش بر آب نمود.
با آنچه گفته شد، روشن است که این مردم نبودند و نیستند که با برگزیدن حسن روحانی به عنوان رئیس جمهور به تحریم کنندگان انتخابات دهن کجی کردند؛ این حاکمیت جمهوری اسلامی بود که با بیرون کشیدن خرگوش مورد نظر از صندوق به تحریم کنندگان انتخابات که کم شمار نیز نبودند (بنا به آمار رسمی، نزدیک ۳۰ درصد دارندگان حق رای) دهن کجی نموده، کلاه گشادی سر توده های مردم گذاشت. دیدن این کلاه گشاد، حتا به «چشم بصیرت»، آنگونه که اربابان آن گاهنامه بجا و بیجا خوش دارند آن را بر زبان آورند، نیازی ندارد.
«سرمیرزابنویس» با برآشفتگی، رسانه های پارسی زبانی را نشانه می گیرد که گویا پا از گلیم خود فراتر نهاده، بجای مردم و از زبان آن ها، زبان درازی می کنند؛ رسانه هایی که با جنجال برانگیزی، گویا بار «حسن آقا» را که با شکم برآمده اش، قوه مجریه را در یکی از بدترین شرایط ممکن بدست گرفته، سنگین تر می کنند!
راستی! وی کدام رسانه های پارسی زبان را می گوید؟! آیا رسانه هایی چون «بی بی سی» را می گوید؟ آن ها که بیش ترشان سرراست یا ناسرراست، خشنودی خود را از برگزیده شدن «آخوند ریش حنایی» نشان داده اند! آیا رسانه ها، جنجال برانگیز یا بی جنجال، نباید سخن خود را بگویند و آیا مردم کورند و نمی توانند رویهمرفته درست را از نادرست بازشناسند؟! راستی، چرا این گاهنامه چنین دلسوزانه به یاری «حسن آقا» شتافته و نگران سنگینی بار نهاده شده بر دوش وی است؟! آیا درباره ی چند و چون باری که وی باید بردارد، سخنی می گوید؟ نه! از این ها همه، هیچ سخنی در میان نیست!
آیا پفیوزی و دریوزگی و دورویی آن گاهنامه ی آلوده، نیازمند توضیحی بیش تر است؟!
پیش از برگزاری "گزینش" ریاست جمهوری، دوستی گفته بود:
با این همه، اگر به روشی سامانمند، افزون بر «دیالکتیک ماتریالیستی»، روش هایی چون «فرآیند سنجش و تعیین ناشناخته ها بیاری داده های پیشین و تعمیم روند و محدوده دگرگونی ها»۹ را نیز برای شناخت نسبی ماهیت پدیده و جُستار مورد گفتگو بکار گیریم، سرِ نخ های بازهم بیش تر و بازیگران دیگری خواهیم یافت که چه بسا هدفمندتر از سیاست بازان کم هوش و وامانده ی رژیم جمهوری اسلامی، بازی را به سود خود پیش می برند. از همین رو، درباره ی خیمه شب بازی رژیم، توانایی های «آخوند ریش حنایی» و بسیاری چیزهای دیگر گزافه گویی نباید نمود و باید کوشید تا با آگاه نمودن و سازماندهی هرچه بیش تر توده های مردم، نقشه ها و «سناریو» های دشمنان کشورمان و همدستان شان در حاکمیت جمهوری اسلامی را هرچه بیش تر نقش بر آب نمود.
با آنچه گفته شد، روشن است که این مردم نبودند و نیستند که با برگزیدن حسن روحانی به عنوان رئیس جمهور به تحریم کنندگان انتخابات دهن کجی کردند؛ این حاکمیت جمهوری اسلامی بود که با بیرون کشیدن خرگوش مورد نظر از صندوق به تحریم کنندگان انتخابات که کم شمار نیز نبودند (بنا به آمار رسمی، نزدیک ۳۰ درصد دارندگان حق رای) دهن کجی نموده، کلاه گشادی سر توده های مردم گذاشت. دیدن این کلاه گشاد، حتا به «چشم بصیرت»، آنگونه که اربابان آن گاهنامه بجا و بیجا خوش دارند آن را بر زبان آورند، نیازی ندارد.
«سرمیرزابنویس» با برآشفتگی، رسانه های پارسی زبانی را نشانه می گیرد که گویا پا از گلیم خود فراتر نهاده، بجای مردم و از زبان آن ها، زبان درازی می کنند؛ رسانه هایی که با جنجال برانگیزی، گویا بار «حسن آقا» را که با شکم برآمده اش، قوه مجریه را در یکی از بدترین شرایط ممکن بدست گرفته، سنگین تر می کنند!
راستی! وی کدام رسانه های پارسی زبان را می گوید؟! آیا رسانه هایی چون «بی بی سی» را می گوید؟ آن ها که بیش ترشان سرراست یا ناسرراست، خشنودی خود را از برگزیده شدن «آخوند ریش حنایی» نشان داده اند! آیا رسانه ها، جنجال برانگیز یا بی جنجال، نباید سخن خود را بگویند و آیا مردم کورند و نمی توانند رویهمرفته درست را از نادرست بازشناسند؟! راستی، چرا این گاهنامه چنین دلسوزانه به یاری «حسن آقا» شتافته و نگران سنگینی بار نهاده شده بر دوش وی است؟! آیا درباره ی چند و چون باری که وی باید بردارد، سخنی می گوید؟ نه! از این ها همه، هیچ سخنی در میان نیست!
آیا پفیوزی و دریوزگی و دورویی آن گاهنامه ی آلوده، نیازمند توضیحی بیش تر است؟!
پیش از برگزاری "گزینش" ریاست جمهوری، دوستی گفته بود:
با این انتخابات بازهم دست های دیگری رو
می شود ...
سخنی بیگمان درست که گفتار و راه و روش گاهنامه ی دوقلو و چپ نمای «راه توده ـ پیک نت» درستی آن را بیش از پیش به نمایش می گذارد. می گویند:
سخنی بیگمان درست که گفتار و راه و روش گاهنامه ی دوقلو و چپ نمای «راه توده ـ پیک نت» درستی آن را بیش از پیش به نمایش می گذارد. می گویند:
«آب که از سر گذشت، چه یک گز، چه صد
گز!»
گزارش، درباره ی دولت به اصطلاح ائتلافی می گوید:
گزارش، درباره ی دولت به اصطلاح ائتلافی می گوید:
«... دولت
آینده یک دولت ائتلافی خواهد بود که نیازمند همراهی نیروهای خارج از ائتلاف دولتی
اما همراه و همفکر چنین ائتلافی است.»۱۰ در اینجا، شاید به دلیل چارچوب محدود نوشتار،
تعریفی از «دولت ائتلافی» و آن نیروهای بیرون از «ائتلاف دولتی» که گویا همراه و
هم اندیش با چنان گروهبندی یی هستند، نمی یابیم.
آیا «سرمیرزابنویس»، مانند بسیاری موردهای گذشته، ذوق زده نشده که هنوز چند و چونِ گروهبندی (ائتلاف) روشن نشده به پیشواز آن می رود و آمادگی خود را برای نعل شدن اعلام می کند؟!
برادر یا خواهر دوقلوی آن گاهنامه، درباره ی آنچه که «وحدت ملی» می نامد، چنین توضیح می دهد:
آیا «سرمیرزابنویس»، مانند بسیاری موردهای گذشته، ذوق زده نشده که هنوز چند و چونِ گروهبندی (ائتلاف) روشن نشده به پیشواز آن می رود و آمادگی خود را برای نعل شدن اعلام می کند؟!
برادر یا خواهر دوقلوی آن گاهنامه، درباره ی آنچه که «وحدت ملی» می نامد، چنین توضیح می دهد:
«وحدت ملی
همانگونه که از عنوان آن پیداست، در درجه نخست عبارتست از وحدت میان ملت، میان
خلق. کشور ایران از ملیت ها و خلق های گوناگون با مذاهب مختلف تشکیل شده و داخل هر
ملت نیز قشرها و طبقات مختلف با منافع متفاوت و گاه متضاد زندگی می کنند. بنابراین
وحدت ملی در درجه اول یک برنامه اقتصادی و اجتماعی است که بتواند منافع ملت ها و
خلق های گوناگون ساکن ایران از یکسو و منافع قشرها و گرایش ها و طبقات مختلف
اجتماعی کشور ما را با یکدیگر آشتی دهد و نوعی سازش میان آنان ایجاد کند.»۱۱
در تعریف بالا، خوشبختانه «سرمیرزابنویس» یادش نرفته است که بخش هایی از طبقات و لایه های اجتماعی، منافع گاه ناهمتا (متضاد) با یکدیگر دارند؛ شاید کاکلی کوچک در سری تاس و بیمو به نشانه ی دوران گذشته؟! با این همه، در واپسین بخش تعریفِ خود از برنامه ای سخن می راند که بتواند «منافع قشرها و گرایش ها و طبقات مختلف اجتماعی کشور ... را با یکدیگر آشتی دهد و نوعی سازش میان آنان ایجاد کند»!
«سرمیرزابنویس» با آنکه چندان چیزی از دانش مارکسیسم ـ لنینیسم نیاموخته و به گفته ی خود درجایی: «مثل كلاس، درس به آقا معلم پس دادن» چیزهایی طوطی وار از این دانش برگرفته، نمی تواند دستِکم این الفبا را نداند که دو طبقه ی اصلی جامعه ی سرمایه داری در هرجایی و از آن میان کشور ما، منافع طبقاتی ناهمتا و آشتی ناپذیر (آنتاگونیستی) دارند و نمی توان میان آن دو سازش یا حتا «نوعی سازش» پدید آورد که پایه و بنیاد دولتی با عنوان «وحدت ملی» یا هر عنوان گولزنک دیگری شود؛ چه برسد به آشتی که گامی فراتر است!
به چنین گاهنامه ای که پشت تصویرهای شهیدان حزب توده ایران پنهان می شود و کوشش جانکاهی به خرج می دهد تا کمی هم شده، سر و رویی تئوریک به خود بدهد، چه باید گفت؟!
نکته ای روشن است که کشور ما تا هنگامی که طبقه ی کارگر و حزب نماینده ی آن از نیرویی بسنده برخوردار نیست، امکان پیمودن سرراستِ «راه رشد سوسیالیستی» را ندارد؛ ولی دشواری کار که هم اکنون با روشنی هرچه بیش تری در پهنه ی اقتصادی خود را به نمایش گذاشته، این است که پیگیری بازهم بیش تر راه رشد سرمایه داری و پیروی از الگوهای نولیبرالیستی کشورهای مادر سرمایه داری و بنگاه های اقتصادی شان چون «بانک جهانی» و «صندوق بین المللی پول»، کشورمان را به سوی فروپاشی سوق می دهد؛ اینجا، پایان راه بن بست و آستانه ی پرتگاه ژرفی است که ایستاده ایم. این، همان چالشی است که بخش عمده ای از «کشورهای پیرامونی»۱۲شمال آفریقا، منطقه خاورمیانه ی عربی و بسیاری دیگر از کشورهای رشد نیافته با آن روبرو بوده و باید راهکارهایی درخور تراز اقتصادی ـ اجتماعی کشور خود و به سود توده های مردمی که در پی سیاست های گرانبار شده ی کشورهای امپریالیستی به آن ها هر روز بیش از پیش له می شوند، بیابند. این راه رشد، چیزی جز «راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی»۱۳ نخواهد بود که هر کشوری درخور با شرایط اقتصادی خود، سرانجام ناگزیر از پیمودن آن است؛ راه رشدی دشوار، ناهموار و گاه مه آلود؛ ولی با این همه، شدنی! شدنی بودن این راه را برخی کشورهای آسیا و آفریقا پیش تر با همه ی شکست های کوچک و بزرگ آن پایور (اثبات) نموده اند. نمونه های تازه تر و کم و بیش کامیاب چنین تجربه هایی را برخی کشورهای امریکای لاتین به نمایش نهاده اند.
چندی پیش، یکی از وزیران پیشین دولت به اصطلاح سازندگی در گفتگو با «خبرگزاری جمهوری اسلامی» («ایلنا»)، چنین گفته بود:
در تعریف بالا، خوشبختانه «سرمیرزابنویس» یادش نرفته است که بخش هایی از طبقات و لایه های اجتماعی، منافع گاه ناهمتا (متضاد) با یکدیگر دارند؛ شاید کاکلی کوچک در سری تاس و بیمو به نشانه ی دوران گذشته؟! با این همه، در واپسین بخش تعریفِ خود از برنامه ای سخن می راند که بتواند «منافع قشرها و گرایش ها و طبقات مختلف اجتماعی کشور ... را با یکدیگر آشتی دهد و نوعی سازش میان آنان ایجاد کند»!
«سرمیرزابنویس» با آنکه چندان چیزی از دانش مارکسیسم ـ لنینیسم نیاموخته و به گفته ی خود درجایی: «مثل كلاس، درس به آقا معلم پس دادن» چیزهایی طوطی وار از این دانش برگرفته، نمی تواند دستِکم این الفبا را نداند که دو طبقه ی اصلی جامعه ی سرمایه داری در هرجایی و از آن میان کشور ما، منافع طبقاتی ناهمتا و آشتی ناپذیر (آنتاگونیستی) دارند و نمی توان میان آن دو سازش یا حتا «نوعی سازش» پدید آورد که پایه و بنیاد دولتی با عنوان «وحدت ملی» یا هر عنوان گولزنک دیگری شود؛ چه برسد به آشتی که گامی فراتر است!
به چنین گاهنامه ای که پشت تصویرهای شهیدان حزب توده ایران پنهان می شود و کوشش جانکاهی به خرج می دهد تا کمی هم شده، سر و رویی تئوریک به خود بدهد، چه باید گفت؟!
نکته ای روشن است که کشور ما تا هنگامی که طبقه ی کارگر و حزب نماینده ی آن از نیرویی بسنده برخوردار نیست، امکان پیمودن سرراستِ «راه رشد سوسیالیستی» را ندارد؛ ولی دشواری کار که هم اکنون با روشنی هرچه بیش تری در پهنه ی اقتصادی خود را به نمایش گذاشته، این است که پیگیری بازهم بیش تر راه رشد سرمایه داری و پیروی از الگوهای نولیبرالیستی کشورهای مادر سرمایه داری و بنگاه های اقتصادی شان چون «بانک جهانی» و «صندوق بین المللی پول»، کشورمان را به سوی فروپاشی سوق می دهد؛ اینجا، پایان راه بن بست و آستانه ی پرتگاه ژرفی است که ایستاده ایم. این، همان چالشی است که بخش عمده ای از «کشورهای پیرامونی»۱۲شمال آفریقا، منطقه خاورمیانه ی عربی و بسیاری دیگر از کشورهای رشد نیافته با آن روبرو بوده و باید راهکارهایی درخور تراز اقتصادی ـ اجتماعی کشور خود و به سود توده های مردمی که در پی سیاست های گرانبار شده ی کشورهای امپریالیستی به آن ها هر روز بیش از پیش له می شوند، بیابند. این راه رشد، چیزی جز «راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی»۱۳ نخواهد بود که هر کشوری درخور با شرایط اقتصادی خود، سرانجام ناگزیر از پیمودن آن است؛ راه رشدی دشوار، ناهموار و گاه مه آلود؛ ولی با این همه، شدنی! شدنی بودن این راه را برخی کشورهای آسیا و آفریقا پیش تر با همه ی شکست های کوچک و بزرگ آن پایور (اثبات) نموده اند. نمونه های تازه تر و کم و بیش کامیاب چنین تجربه هایی را برخی کشورهای امریکای لاتین به نمایش نهاده اند.
چندی پیش، یکی از وزیران پیشین دولت به اصطلاح سازندگی در گفتگو با «خبرگزاری جمهوری اسلامی» («ایلنا»)، چنین گفته بود:
«دولت آینده
باید با ارجاع دادن کارها به متخصصان و کمک گرفتن از عقل جمعی کشور را از بحرانی
که در آن هستیم، نجات دهد.»۱۴ اعترافی به اینکه در سی و اندی سال گذشته، عقل گروهی در کار نبوده و
«ویژه کارانی» کاردان، رهبری کاری در کشورمان را به دست نداشته اند؛ بسان دوره ی
پیروزی تازیان بادیه نشین بیابان های عربستان در کشورمان که کودن ترین شان را که
همزمان فریبکارترین و ناهنجارترین شان بودند، برای فرمانروایی منطقه های گوناگونی
در کشورمان که از سطح فرهنگ، سازندگی و آبادانی بسیار پیشرفته تری نسبت به بیابانگردان
برخوردار بودند از سوی خلیفه های اسلام فرستاده می شدند؛ خونخواهیِ پرکینه از
مردمی که دین آن ها را در بیش تر جاها به زور شمشیر پذیرفته بودند و هنوز به
بسیاری چیزها گردن نمی نهادند!
آیا تبهکاران اسلام پیشه، کار آن ها را پی نگرفته اند؟! چرا! ولی، این هنوز دربرگیرنده ی همه ی جُستار نیست.
اگر بنای کار را بر نادانی کسانی بگذاریم که چنین سخنانی را آن هم پس از گذشت بیش از سه دهه از پیروزی انقلاب بهمن ۵۷ بر زبان می رانند، باید به روز و روزگار مردم میهن مان گریست که چنین دوالپایان نادانی را همچنان بر گرده ی خویش برمی تابند؛ زیرا سخن تنها درباره ی سپردن امور به کاربدستان و ویژه کاران هر کشور و مهم تر از آن، مدیرانی آگاه و کاردان نیست؛ سخن در درجه ی نخست، بر سر راه رشد و اینکه کدام راه را برمی گزینیم، است. آیا راه رشدی که برخلاف خواست های انقلاب بهمن ۵۷ به سود اربابان سرمایه، دلالان و داد و ستدگران و بازرگانان پی گرفته شد، همچنان دنبال خواهد شد؟ یا به سوی بهبود زندگی توده های سترگ مردم، توده های کار و زحمت که سازندگان و آفرینندگان همه ی فرآورده های مادی و معنوی اجتماع هستند، سمتگیری می شود؟ حتا الگوهای رشد اقتصادی بر پایه ی پاسخ به این پرسش بنیادین، ساخته و پرداخته می شود؛ و نه پیش از آن! و درست از همین روست که بسیاری از الگوهای درهم برهمی که تاکنون ریخته شده، هیچکدام به جایی نرسیده و جز صرف هزینه های گزاف، سردرگمی و از هم پاشی بیش تر امور اقتصادی و اجتماعی، چیزی دربر نداشته است؛ ولی، بیگمان سخن تنها بر سرِ نادانی نیست!
گفته های آن وزیر را در سخنان آخوند پلید: اکبر رفسنجانی و دیگر لیبرال دمکرات ها درباره ی لزوم بکارگیری «ویژه کاران» (متخصصین) یا «تکنوکرات» ها برای گشودن بن بست اقتصادی ـ اجتماعی در «دولت بنفش» آخوند ریش حنایی می یابیم که جای درنگ بسیار دارد؛ زیرا آن ها که خود گشاینده ی دروازه های اقتصاد کشور بر روی امپریالیست ها و دیگر بهره کشان جهانی بوده و در جایگاه وزارت و مدیریت های کلان اقتصادی در سرپرستی یا راه اندازی بزرگ ترین طرح های صنعتی و اجتماعی کشور دست داشته اند، نمی توانند ندانند و بیگمان نیک می دانند که پیگیری راه رشد سرمایه داری، کشورمان را به فروپاشی بی برو برگرد سوق می دهد و با این همه، چنین سخنانی بر زبان می رانند. درست از همین روست که می توان با بُرشی (قطعیت) هرچه بیش تر گفت که گاهنامه ی «راه توده» و قُل آن «پیک نت»، گاهنامه هایی مزدورند و آب به آسیاب بهره کشان ایران و جهان می ریزند.
آیا حاکمیت جمهوری اسلامی، توان بازگشت از راه بی سرانجام سرمایه داری نولیبرال و پیگیری راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی را دارد؟ هزار و یک نمود و نشانه، گویای آن است که چنین نیست و سر پا بودن این رژیم پوسیده، هر روز که بگذرد، گرامی میهن مان را به پرتگاه نیستی و تکه تکه شدن ایران زمین سوق داده، کار به فرجام نرسیده ی تازیان بادیه نشین را به فرجام خواهد رساند. راهی جز همکاری همه ی نیروهای میهن پرست ایرانی با هر باور دینی و مذهبی و غیر مذهبی، برای سرنگونی رژیم تبهکار برجای نمانده است. به باور من، دیر یا زود بسیاری از نیروهایی که هنوز در این زمینه سردرگم یا دودل هستند و راه های گشایش دیگری می جویند به این نتیجه خواهند رسید؛ از دید من، هرچه زودتر، بهتر!
ب. الف. بزرگمهر ۱۱ تیر ماه ۱۳۹۲
آیا تبهکاران اسلام پیشه، کار آن ها را پی نگرفته اند؟! چرا! ولی، این هنوز دربرگیرنده ی همه ی جُستار نیست.
اگر بنای کار را بر نادانی کسانی بگذاریم که چنین سخنانی را آن هم پس از گذشت بیش از سه دهه از پیروزی انقلاب بهمن ۵۷ بر زبان می رانند، باید به روز و روزگار مردم میهن مان گریست که چنین دوالپایان نادانی را همچنان بر گرده ی خویش برمی تابند؛ زیرا سخن تنها درباره ی سپردن امور به کاربدستان و ویژه کاران هر کشور و مهم تر از آن، مدیرانی آگاه و کاردان نیست؛ سخن در درجه ی نخست، بر سر راه رشد و اینکه کدام راه را برمی گزینیم، است. آیا راه رشدی که برخلاف خواست های انقلاب بهمن ۵۷ به سود اربابان سرمایه، دلالان و داد و ستدگران و بازرگانان پی گرفته شد، همچنان دنبال خواهد شد؟ یا به سوی بهبود زندگی توده های سترگ مردم، توده های کار و زحمت که سازندگان و آفرینندگان همه ی فرآورده های مادی و معنوی اجتماع هستند، سمتگیری می شود؟ حتا الگوهای رشد اقتصادی بر پایه ی پاسخ به این پرسش بنیادین، ساخته و پرداخته می شود؛ و نه پیش از آن! و درست از همین روست که بسیاری از الگوهای درهم برهمی که تاکنون ریخته شده، هیچکدام به جایی نرسیده و جز صرف هزینه های گزاف، سردرگمی و از هم پاشی بیش تر امور اقتصادی و اجتماعی، چیزی دربر نداشته است؛ ولی، بیگمان سخن تنها بر سرِ نادانی نیست!
گفته های آن وزیر را در سخنان آخوند پلید: اکبر رفسنجانی و دیگر لیبرال دمکرات ها درباره ی لزوم بکارگیری «ویژه کاران» (متخصصین) یا «تکنوکرات» ها برای گشودن بن بست اقتصادی ـ اجتماعی در «دولت بنفش» آخوند ریش حنایی می یابیم که جای درنگ بسیار دارد؛ زیرا آن ها که خود گشاینده ی دروازه های اقتصاد کشور بر روی امپریالیست ها و دیگر بهره کشان جهانی بوده و در جایگاه وزارت و مدیریت های کلان اقتصادی در سرپرستی یا راه اندازی بزرگ ترین طرح های صنعتی و اجتماعی کشور دست داشته اند، نمی توانند ندانند و بیگمان نیک می دانند که پیگیری راه رشد سرمایه داری، کشورمان را به فروپاشی بی برو برگرد سوق می دهد و با این همه، چنین سخنانی بر زبان می رانند. درست از همین روست که می توان با بُرشی (قطعیت) هرچه بیش تر گفت که گاهنامه ی «راه توده» و قُل آن «پیک نت»، گاهنامه هایی مزدورند و آب به آسیاب بهره کشان ایران و جهان می ریزند.
آیا حاکمیت جمهوری اسلامی، توان بازگشت از راه بی سرانجام سرمایه داری نولیبرال و پیگیری راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی را دارد؟ هزار و یک نمود و نشانه، گویای آن است که چنین نیست و سر پا بودن این رژیم پوسیده، هر روز که بگذرد، گرامی میهن مان را به پرتگاه نیستی و تکه تکه شدن ایران زمین سوق داده، کار به فرجام نرسیده ی تازیان بادیه نشین را به فرجام خواهد رساند. راهی جز همکاری همه ی نیروهای میهن پرست ایرانی با هر باور دینی و مذهبی و غیر مذهبی، برای سرنگونی رژیم تبهکار برجای نمانده است. به باور من، دیر یا زود بسیاری از نیروهایی که هنوز در این زمینه سردرگم یا دودل هستند و راه های گشایش دیگری می جویند به این نتیجه خواهند رسید؛ از دید من، هرچه زودتر، بهتر!
ب. الف. بزرگمهر ۱۱ تیر ماه ۱۳۹۲
http://www.behzadbozorgmehr.com/2013/07/blog-post_3.html
پانوشت:
۱ ـ «در آغاز راه دشوار بیرون بردن ایران از بحران»، «پیک نت»، ۲۷ خرداد ماه ۱۳۹۲
۱ ـ «در آغاز راه دشوار بیرون بردن ایران از بحران»، «پیک نت»، ۲۷ خرداد ماه ۱۳۹۲
http://pyknet.net/1392/10khordad/27/page/21Aghaz.php
۲ ـ همانجا
۳ ـ یادش رفته بنویسد، کدام رادیو تلویزیون ها! شاید منظور بگونه ای عمده، رسانه های پارسی زبان بیرون ایران است که بیگمان «بی بی سی» را نیز که با گرداننده ی آن گاهنامه گفتگو و جیک و پیک های هر از گاهی داشته و دارد نیز دربرمی گیرد!
۴ ـ این "قورباغه" ی پررو که پایش را بارها و بارها برای نعل شدن به هوا بلند کرده، بجای نعل کردن، درسپوخته اند و بازهم از رو نمی رود!
۵ ـ کم و بیش زیرکانه به این دلیل که بازی دادن مردمی محدود شده از داشتن آگاهی های همه جانبه، آغشته به پریشانگویی های مذهبی، خشمگین و برانگیخته از آشفتگی ها و نابسامانی های اقتصادی ـ اجتماعی که تنها به سوراخی هرچند کوچک برای برونرفت از بن بست می اندیشد، کار چندان دشواری نیست. در این زمینه، نویسنده ی تیزبین ایتالیایی: ایگناتسیو سیلونه در کتاب بسیار ارزنده اش: «مکتب دیکتاتورها»، آورده است:
۲ ـ همانجا
۳ ـ یادش رفته بنویسد، کدام رادیو تلویزیون ها! شاید منظور بگونه ای عمده، رسانه های پارسی زبان بیرون ایران است که بیگمان «بی بی سی» را نیز که با گرداننده ی آن گاهنامه گفتگو و جیک و پیک های هر از گاهی داشته و دارد نیز دربرمی گیرد!
۴ ـ این "قورباغه" ی پررو که پایش را بارها و بارها برای نعل شدن به هوا بلند کرده، بجای نعل کردن، درسپوخته اند و بازهم از رو نمی رود!
۵ ـ کم و بیش زیرکانه به این دلیل که بازی دادن مردمی محدود شده از داشتن آگاهی های همه جانبه، آغشته به پریشانگویی های مذهبی، خشمگین و برانگیخته از آشفتگی ها و نابسامانی های اقتصادی ـ اجتماعی که تنها به سوراخی هرچند کوچک برای برونرفت از بن بست می اندیشد، کار چندان دشواری نیست. در این زمینه، نویسنده ی تیزبین ایتالیایی: ایگناتسیو سیلونه در کتاب بسیار ارزنده اش: «مکتب دیکتاتورها»، آورده است:
«شرایط روانی پیامد بی نظمی همیشگی سبب
می شود که آدم معمولی، کاسه ی صبرش لبریز شود و هر نوع ملاحظه ای را کنار بگذارد و
به هر آشنا و ناشناسی بگوید:
”هر کس بیاید مهم نیست؛ حتی اگر خود اهریمن
باشد. همین اندازه بس است که بتواند با جدیت حکومت کند و به این آشفتگی سر و سامانی
بدهد.“ ...»
۶ ـ «به شاخ سرو قُمری داستان زن ...»، ب. الف. بزرگمهر، نهم مهرماه ١٣٩١
http://www.behzadbozorgmehr.com/2012/09/blog-post_30.html
۷ ـ «کلاه گشاد "مشارکت مردمی" تنور انتخابات فرمایشی را گرم تر خواهد نمود!»، ب. الف. بزرگمهر، ۲۲ خرداد ماه ۱۳۹۲
۶ ـ «به شاخ سرو قُمری داستان زن ...»، ب. الف. بزرگمهر، نهم مهرماه ١٣٩١
http://www.behzadbozorgmehr.com/2012/09/blog-post_30.html
۷ ـ «کلاه گشاد "مشارکت مردمی" تنور انتخابات فرمایشی را گرم تر خواهد نمود!»، ب. الف. بزرگمهر، ۲۲ خرداد ماه ۱۳۹۲
http://www.behzadbozorgmehr.com/2013/06/blog-post_5217.html
۸ ـ سخنان اکبر رفسنجانی پس از «گزینش ریاست جمهوری ۱۳۹۲» در نشست «مجمع تشخیص مصلحت نظام»، ۲۵ خرداد ماه ۱۳۹۲
۸ ـ سخنان اکبر رفسنجانی پس از «گزینش ریاست جمهوری ۱۳۹۲» در نشست «مجمع تشخیص مصلحت نظام»، ۲۵ خرداد ماه ۱۳۹۲
http://khabarfarsi.com/ext/5596997
۹ ـ «... روش هایی چون «فرآیند سنجش و تعیین ناشناخته ها بیاری داده های پیشین و تعمیم روند و محدوده دگرگونی ها» (extrapolation) نیز برای تشخیص روند و جهت حرکت و گسترش پدیده ها و آفرینش بنیانی کم و بیش استوار برای سنجش خبر، تحلیل خبری و کارکرد رسانه های گروهی سودمند خواهد بود.» از نوشتار:
۹ ـ «... روش هایی چون «فرآیند سنجش و تعیین ناشناخته ها بیاری داده های پیشین و تعمیم روند و محدوده دگرگونی ها» (extrapolation) نیز برای تشخیص روند و جهت حرکت و گسترش پدیده ها و آفرینش بنیانی کم و بیش استوار برای سنجش خبر، تحلیل خبری و کارکرد رسانه های گروهی سودمند خواهد بود.» از نوشتار:
«یادآوری نکته ای درخور درنگ»، ب. الف.
بزرگمهر، ۲۵ شهریور ۱۳۸۹،
http://www.behzadbozorgmehr.com/2010/09/blog-post_16.html
۱۰ ـ «در آغاز راه دشوار بیرون بردن ایران از بحران»، «پیک نت»، ۲۷ خرداد ماه ۱۳۹۲
۱۰ ـ «در آغاز راه دشوار بیرون بردن ایران از بحران»، «پیک نت»، ۲۷ خرداد ماه ۱۳۹۲
http://pyknet.net/1392/10khordad/27/page/21Aghaz.php
۱۱ ـ «دولت وحدت ملی دارای چه مشخصاتی است!»، «راه توده»، شماره ۴۱۳ ، ششم تیر ماه ۱۳۹۲
۱۲ ـ سامانه سرمایه داری از جهت های گوناگون چون شیوه رشد سرمایه داری (رشد طبیعی ـ تاریخی در اصطلاح کلاسیک آن یا رشد سرمایه داری وابسته درآمیخته با همبودهای اقتصادی ـ اجتماعی کهنه)، پلّه رشد و گسترش و شتاب دورپیمایی سرمایه (کشورهای توسعه یافته یا درحال توسعه) و اندازه انباشت و پخش سرمایه، به دو گروه عمده کشورهای مرکزی (metropol) و کشورهای پیرامونی (peripheral) بخش می شوند؛ گرچه، اینجانب گروهبندی های «کشورهای شیردوش» و «کشورهای شیرده» را گویاتر می دانم.
«کشورهای پیرامونی» را با پذیرش خطایی نسبی، می توان تا اندازه زیادی هم ارز زبانزد «کشورهای جهان سوم» دانست که بسیار ناسازگار با واقعیت های جهان بوده و به هنگام خود از سوی نظریه پردازان سرمایه امپریالیستی و مائو تسه دون (و نیز پیروانش)، هریک، به منظور دیگر، بکار رفته اند!
از پانوشت نوشتار «اُمید که قبایش دو شود!»، ب. الف. بزرگمهر، ۲۳ آبان ماه ۱۳۸۹
۱۱ ـ «دولت وحدت ملی دارای چه مشخصاتی است!»، «راه توده»، شماره ۴۱۳ ، ششم تیر ماه ۱۳۹۲
۱۲ ـ سامانه سرمایه داری از جهت های گوناگون چون شیوه رشد سرمایه داری (رشد طبیعی ـ تاریخی در اصطلاح کلاسیک آن یا رشد سرمایه داری وابسته درآمیخته با همبودهای اقتصادی ـ اجتماعی کهنه)، پلّه رشد و گسترش و شتاب دورپیمایی سرمایه (کشورهای توسعه یافته یا درحال توسعه) و اندازه انباشت و پخش سرمایه، به دو گروه عمده کشورهای مرکزی (metropol) و کشورهای پیرامونی (peripheral) بخش می شوند؛ گرچه، اینجانب گروهبندی های «کشورهای شیردوش» و «کشورهای شیرده» را گویاتر می دانم.
«کشورهای پیرامونی» را با پذیرش خطایی نسبی، می توان تا اندازه زیادی هم ارز زبانزد «کشورهای جهان سوم» دانست که بسیار ناسازگار با واقعیت های جهان بوده و به هنگام خود از سوی نظریه پردازان سرمایه امپریالیستی و مائو تسه دون (و نیز پیروانش)، هریک، به منظور دیگر، بکار رفته اند!
از پانوشت نوشتار «اُمید که قبایش دو شود!»، ب. الف. بزرگمهر، ۲۳ آبان ماه ۱۳۸۹
http://www.behzadbozorgmehr.com/2010/11/blog-post_14.html
۱۳ ـ «راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی» را گاه «راه رشد غیر سرمایه داری» نیز نامیده اند که از دید من، بسیار بیجا و نادرست است. «راه رشد غیر سرمایه داری» به جز ابهامی که در صورت خود دارد، از نظر ماهیت آن نیز نامفهوم و نادرست است؛ زیرا به هیچ سویی رهسپار نیست و تنها می گوید که چیزی غیر از سرمایه داری است. چه چیزی؟ آن را روشن نمی کند؛ اگر به سوی سوسیالیسم سمتگیری ندارد، پس چیست؟ آیا راهی در میان آن دو است؟! که در آن صورت نادرست بودن آن بیشتر آشکار می شود. زیرا هر دانش آموز ساده ی آموزش سوسیالیسم نیز می داند که لایه های میانی جامعه سرمایه داری از دورنما و افقی برخوردار نیستند. افزون بر آن، جامعه نیز مانند کالبدی زنده حرکت دارد و این حرکت حتا در ساده ترین شکل های آن مانند حرکت یک آمیب، همواره سمت و سوی مشخصی دارد و باید داشته باشد؛ در غیر این صورت آمیب به دونیم بخش می شود یا هریک از اندام های کالبد به سمتی حرکت می کنند که با مجموعه کالبد هماهنگ نیست که معنای آن ازهم پاشیدن کالبد است.
۱۳ ـ «راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی» را گاه «راه رشد غیر سرمایه داری» نیز نامیده اند که از دید من، بسیار بیجا و نادرست است. «راه رشد غیر سرمایه داری» به جز ابهامی که در صورت خود دارد، از نظر ماهیت آن نیز نامفهوم و نادرست است؛ زیرا به هیچ سویی رهسپار نیست و تنها می گوید که چیزی غیر از سرمایه داری است. چه چیزی؟ آن را روشن نمی کند؛ اگر به سوی سوسیالیسم سمتگیری ندارد، پس چیست؟ آیا راهی در میان آن دو است؟! که در آن صورت نادرست بودن آن بیشتر آشکار می شود. زیرا هر دانش آموز ساده ی آموزش سوسیالیسم نیز می داند که لایه های میانی جامعه سرمایه داری از دورنما و افقی برخوردار نیستند. افزون بر آن، جامعه نیز مانند کالبدی زنده حرکت دارد و این حرکت حتا در ساده ترین شکل های آن مانند حرکت یک آمیب، همواره سمت و سوی مشخصی دارد و باید داشته باشد؛ در غیر این صورت آمیب به دونیم بخش می شود یا هریک از اندام های کالبد به سمتی حرکت می کنند که با مجموعه کالبد هماهنگ نیست که معنای آن ازهم پاشیدن کالبد است.
«راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی» را با
«راه رشد سوسیالیستی» نیز نباید یکسان پنداشت. «ساخت» یا ترکیب «راه رشد با سمتگیری
سوسیالیستی» برای کشورهایی بکار می رود که از سطح رشد اقتصادی ـ اجتماعی پایینی
برخوردارند یا اگر حتا رشد اقتصادی ـ اجتماعی در آنجا در حال افزایش پرشتابی است
هنوز از بنیان های مادی و معنوی بایسته و شایسته برای پیگیری استوار «راه رشد» خود
برخوردار نیستند. در این باره، جمهوری توده ای خلق چین، با وجود رشد غول آسای
اقتصادی ـ اجتماعی خود در سال های کنونی نمونه ی بسیار خوبی از کشورهایی است که
«راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی» را برگزیده اند. «ساخت» یا ترکیب «راه رشد با
سمتگیری سوسیالیستی»، افزون بر این آشکارا می گوید که به سوی سوسیالیسم سمتگیری
نموده است و به درجات مشخصی که از این کشور تا کشور دیگر تفاوت های گاه عمده دارد،
از «راه رشد سرمایه داری کم رشد و گسترش نیافته» روی برتافته است. در اینجا،
دانسته به ویژگیها و خطوط عمده «راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی» نپرداخته ام.»
از پانوشت نوشتار: «سمتگیری سوسیالیستی،
گُزینه ای دشوار، دست یافتنی، ولی نه ناگزیر!»، ب. الف. بزرگمهر، ۲۰ بهمن ۱۳۸۹
http://www.behzadbozorgmehr.com/2011/02/blog-post_09.html
۱۴ ـ «ترکان: راه عبور از بحران فعلی سپردن امور به متخصصان است»، تارنگاشت «کلمه»، ۲۲ اردی بهشت ۱۳۹۲
۱۴ ـ «ترکان: راه عبور از بحران فعلی سپردن امور به متخصصان است»، تارنگاشت «کلمه»، ۲۲ اردی بهشت ۱۳۹۲
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر