از کجا معلوم روز قیامت، آن جاسمِ جاروکش کوچه ها رد شود و من هنوز تو آفتاب قیامت ایستاده باشم؟!
تصویر بهجت نامی را درج کرده و درباره اش نوشته است:
«کلاس های ایشان کجا تشکیل می شد؟ در زمانی که من بودم،
کلاس ها همه در منزلشان تشکیل می شد. یک منزل محقر خرابه ای داشتند، وقتی وارد می
شدیم، فکر می کردیم منزل نوکر آقاست نه خود آقا! اصلاً قالی در آن خانه دیده نمی شد.یک
گلیمی پهن بود؛ خیلی هم خوش نقش بود؛ ولی با نایلون بافته شده بود و آن را هم عموی
ایشان فرستاده بود و گفته بود اگر شما به حق الناس معتقد هستید، من این را وقف
بیرونی شما کردم و برای شما نفرستادم. چون اخلاق آقای قاضی در این مسائل خیلی عجیب
بود. آقای قاضی به سید هاشم می فرمودند:
من به تو و به همه شمایی که می آیید این جا می گویم که من
هم یکی هستم مثل شما. از کجا معلوم که شما چند نفر در کار من مبالغه نمی کنید و
روز قیامت، آن جاسم جاروکش کوچه ها رد شود و من هنوز تو آفتاب قیامت ایستاده باشم؟!
عطش//موسسه مطالعاتی شمس الشموس»
عطش//موسسه مطالعاتی شمس الشموس»
می نویسم:
آدم زیادی خداترس هم باشه، خوب نیست! این آقا لابد هر شب،
خواب روز رستاخیز و می دیده و زبونم لال کار خرابی می کرده ... با خدا باید دوست شد و حتا اگر شد سربسرش هم
گذاشت!
ب. الف. بزرگمهر ۲۶ بهمن ماه ۱۳۹۲
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر