نخستین بار که نوشتاری از وی درباره ی دورنمای سیاسی هماوندی های میان دو سوی اقیانوس اتلس خواندم به دلم ننشست و با خود چنین پنداشتم که پایش را در کفشی بسیار بزرگ تر از اندازه ی پای خود فرو برده است. این نوشتار را همراه چند کتاب دیگر گم نمودم یا شاید ملاخور شد و دیگر آن را در جایی نیافتم و دنبالش هم نگشتم؛ اکنون، تنها اشاره ای است و بس!
چندین سال پس از آن، همراه با
موج چپاولگری ها و هرج و مرج اقتصادی ـ اجتماعی در روسیه و افزایش ناخشنودی که بازگشت به گذشته و گونه ای ملی گرایی در کالبد "سوسیالیسم" را در
میان توده های مردم در پی داشت، بخشی از برگردان پارسیِ کتابچه ای در ستایش
استالین از وی خواندم که افزون بر نارسایی های نوشتار
پیش تر یادشده، برخی ندانمکاری های روش شناختی در پژوهش را دربرداشت و به «فرصت جویی سیاسی» («اپورتونیسم») نیز آغشته بود. می خواستم نوشتاری جداگانه در آن باره بنویسم که به انگیزه هایی و به پندار خود، عمده
نبودن جُستار به آن نپرداختم و تنها در یادداشتی، اشاره ای گذرا و سرسری به آن نمودم.
پس از آن، بارها در
موضع گیری هایی سبُک در این یا آن مورد که آن ها را به هیچ رو در حد و اندازه ی
موضع گیری لنین، کونیال و دیگرانی چون آن ها ندیدم ـ و این را نیز بیفزایم که
رهبران حزب های کمونیست و کارگری جهان امروز، دستِکم باید از این شایستگی و
توانایی برخوردار باشند که روی دوش کلاسیک های «سوسیالیسم علمی» («مارکسیسم ـ
لنینیسم») بایستند! ـ وی را رویهمرفته کسی یافته ام که بیش از آنکه
کمونیستی باورمند به راه و خوب ساز و برگ یافته به دانش «سوسیالیسم علمی» باشد، بسان برخی دیگر از رهبران چپ لمیده بر «مارکسیسم ـ لنینیسم» که
این دانش کاربردی را به چیزی تجریدی، قاب گرفته و به دیوار آویخته، دگردیسه نموده
اند، آدمی فرصت جوست. در مورد همه ی چنین
رهبرانی، همواره یاد ترفند آن رفیق ارزنده ی حزبی می افتم که
ریشی تا زیر سینه داشت و هرکس وی را می دید، بی درنگ به یاد گروه های هرج و مرج
جوی ساز و برگ یافته از سوی بازاریان اسلام پناه می افتاد. وی در روز یورش
نابکاران «حزب الله» به دفتر حزب توده ایران که نه به آرش راستین، حزب بودند و نه «الله»
به آن ها نمایندگی ساختن چنان حزبی را داده بود، چندین بار گلّه ی لات ها و چاقوکشان نابکار را درست آن هنگام که به دفتر حزب نزدیک می
شدند با فریاد الله اکبر و به دو واداشتن شان به سوی بالا
و پایین خیابان سر دوانده و گیج و گم شان کرده بود.
گاه با خود می اندیشم که نقش
برخی از رهبران حزب های کمونیست، بویژه در بخش اروپایی آن، همانندی هایی با کار آن
رفیق ارزنده ی حزبی دارد؛ با این تفاوت بزرگ که ترفند آن رفیق، سبب شد تا اندکی هم
شده، بخت آن بدست آید تا چیزهای ارزشمندی که ممکن بود بدست آن نابکاران افتاده و
نابود شود را از آن دفتر بیرون برده و برخی رفیقان حزبی نیز از آنجا بیرون بروند؛ این گروه از رهبران چپ نیز کم و بیش همان کار را با نیروهای خود انجام می دهند و با سر دواندن و هرز بردن نیروهایی که اگر نگویم
همه، ولی بخشی از آن تا پای جان آماده ی فداکاری و نبرد در راه سوسیالیسم و برقراری عدالت اجتماعی به آرش گسترده
ی آن است و با نداشتن چشم اندازی راهبردی و کم و کاستی های بزرگ و کوچک دیگر، سامانه ی نابسامان سرمایه داری را که دیگر زمینگیر شده، نیرویی تازه می بخشند.
دیروز که بیانیه حزب کمونیست
یونان درباره ی رویدادهای اوکرایین و کریمه را می خواندم به نکته ای بس ارزنده در
آن برخوردم که وادارم نمود تا خود آن را به پارسی برگردانم و در تارنگاشتم درج کنم. در این بیانیه، از آن میان گفته می شود:
«جدایی خواهی کریمه و پیوستن
آن به روسیه ، جریان های ملی گرا را هم در اوکرایین و هم در روسیه، بیش تر نیرو می
بخشد. این روند، میلیون ها کارگر را به دام رویارویی بر بنیاد ملی گرایی
خواهد انداخت؛ انگیزه های درگیری و همچنین تنها جایگزین گره گشایی که برای کارگران
هستی دارد و در کالبد دیگری از رشد یافت شده، سوسیالیسم را می پوشاند. همچنین،
خطر گشوده شدن «جعبه پاندورا» در قلمرو سرزمین های دیگر هست؛ بویژه در بالکان به
آنجا می انجامد که دیگر سرزمین های پیوست شده، به عنوان نمونه، پیوست کوسوو به
آنچه «آلبانی بزرگ تر» نامیده شده با پیوست قلمروی کشورهای همسایه جفت و جور شود.»۱ (برجسته نمایی از ب. الف. بزرگمهر)
پیش تر در یادداشتی درباره ی آرای بیش از ۹۶ درصدی نمایندگان جمهوری خودمختار
کریمه به «اعلامیه استقلال جمهوری خودمختار کریمه و شهر سواستوپل» از آن میان،
نوشته بودم:
«نمی توانم خرسندی خود را از
واکنش بجا و به هنگام مجلس کریمه و رای بسیار بالای نمایندگان آن پنهان کنم؛ خرسندیم
از آن سویه نیست که این جمهوری خودمختار کوچک در چارچوب هماوندی های سیاسی ـ حقوقی
نزدیک تر با روسیه قرار خواهد گرفت که بیش تر از این سویه است که از کشانده شدن
خونریزی و کشتار و سرکوب مردم از سوی باندهای فاشیستی کودتاچی به آنجا که اینک
کشور اوکرایین را جولانگاه هرج و مرج جویی، کمونیست کشی و آتش زدن اینجا و آنجا
قرار داده اند، دستِ کم در یک بازه ی زمانی که امیدوارم هرچه بیش تر به درازا
بکشد، جلوگیری خواهد شد.»۲
اکنون نیز همچنان بر دیدگاه در
میان نهاده شده در بالا که سویه ی خرسندی خود را دانسته و آگاهانه نشان داده ام،
پایبند هستم؛ زیرا کریمه از دیدگاه تاریخی، همانگونه که آمیختگی بیشینه مردمان آن نشان می
دهد، بسی بیش از اوکرایین به روسیه نزدیک است و تنها در چارچوب بخش بندی های کشوری
«اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی»، بازهم به عنوان «جمهوری خودمحتار» در چارچوب
جمهوری بزرگ تر اوکرایین قرار گرفت؛ بنابراین، حتا اگر سویه های سیاست روز را در
آنجا و پیرامون آن سرزمین که امپریالیست ها می کوشند از آن بحرانی جهانی بیافرینند،
نادیده بگیریم، از دیدگاه تاریخی، کریمه به روسیه بازگشته است؛ همین و بس! به این
ترتیب، "شکرخوری" های اوباما، عروسک خیمه شب بازی امپریالیست های
«یانکی» و دیگر عروسکان رژیم های تبهکار اروپای باختری و جاهای دیگر و یاوه هایی
گستاخانه درباره ی به رسمیت نشناختن پیوست کریمه به روسیه، راه به جایی نخواهد برد
و هر گام نابکارانه ی آن ها، ریسک یکسره شدن سرنوشت بخش بزرگی از کشورهای
امپریالیستی، بویژه سرزمین های جنوب اروپا را با خود همراه خواهد داشت. این نکته را اگر برخی
از عروسکان نمایش ندانند، راهنمایان سیاست های دوربردی و راهبردی امپریالیستی،
کسانی چون «کی سینجر» ها و «برزینسکی» ها نیک می دانند و درمی یابند!
با آنچه آمد، باریک بینی هرچه
بیش تر به بیانیه یکی از کارآزموده ترین حزب های کمونیست روزگار ما: «حزب کمونیست
یونان» و بویژه از دید من آن بخشی که برجسته نمایش داده ام، اهمیتی بسیار برای چشم
انداز آینده و در پیش گرفتن سیاست های درست برای رویارویی با امپریالیست ها و نوچه
های شان در همه جا دارد. اگر ارزیابی این بیانیه ارزنده را در کفه ترازویی و گفته
های به تازگی برزبان رانده شده از سوی رهبر «حزب کمونیست روسیه» را در کفه ی دیگر
آن بنهیم، به روشنی سبُکی این یکی و سنگینی آن یکی را درمی یابیم.
«گنادی ژوگانف» در این باره از
آن میان، گفته است:
«هنگامی که شهروندان همه ی شبه جزیره برای همه پرسی به مراکز رای گیری آمدند و بگونه ای روشن و باحضور
بی همتای خود، متحدانه رای دهند، پیروزی راستین دمکراسی بود. این پیروزی
اجازه می دهد [تا] مردم با احساس مشترک و سازماندهی، با نادیده گرفتن ملیت و گرایش
سیاسی برای جلوگیری از هرگونه کارشکنی در نظم با اتحاد کامیاب شوند. این پیروزی
ستایش انگیز که با دلاوری همراه بود، نمونه ی همبستگی روحی و گرایش به زندگی مشترک
در راه صلح و دوستی را نشان می دهد؛ و نمونه ای است برای بسیاری از مردمان
اوکرایین که امروزه با تنگدستی و رنج و دشواری دست و پنجه نرم می کنند.»۳
از خود می پرسم:
از کدام گونه دمکراسی سخن می
گوید؟! بیگمان، دمکراسی سوسیالیستی نمی تواند منظور وی باشد. نادیده گرفتن گرایش
سیاسی به چه آرشی است؟! سخنی از این یاوه تر نمی توان گفت! آیا در برگردان آن،
ندانمکاری رخ داده؟ نه! هر اندازه که برگردان نارسا باشد که هست، چنین عبارت ساده
ای نمی تواند نادرست برگردانده شده باشد ... آیا این نمونه ای برای مردم اوکرایین
است که قلمرو خود را تکه تکه کنند؟! ...
سپس، یادآوری ارزنده ی حزب
کمونیست یونان انگار در گوشم زنگ می زند:
این روند، میلیون ها کارگر را به دام رویارویی بر
بنیاد ملی گرایی خواهد انداخت؛ انگیزه های درگیری و همچنین تنها جایگزین گره گشایی
که برای کارگران هستی دارد و در کالبد دیگری از رشد یافت شده، سوسیالیسم را می
پوشاند ...
بار دیگر در اندیشه می شوم:
نه! برگردان درست است ...
رهبر حزب کمونیست روسیه، تنها
اندکی پس از گفته ی بالا افزوده است:
«... می خواهم یادآورشوم [که]
در ”دونتسک“، ”لوگانسک“ و ”خارکف“ امکان سرمشق گرفتن از کریمه هست. با سازماندهی مستقل، از آن میان، برگزاری همه
پرسی (رفراندوم) برای گرفتن حق و حقوق منطقه ای که بسیار نیرومند و آموزش دیده است، دشوار نیست ... بگذار مردم کریمه
نمونه ای در اوکراین برای جلو گیری از آتش جنگ باشند»۴
آیا این سخنان نابخردانه از
دهان یک کمونیست بیرون آمده است؟! نه! از دید من، چنین آدمی نه تنها از کمونیسم سر
در نمی آورد که حتا آن اندازه شِم طبقاتی ـ سیاسی که برخی آدم ها از آن برخوردارند
و به چشم خود، بویژه در میان برخی کارگران سالخورده تر ایران دیده ام، ندارد. سپس
با خود می اندیشم:
نه! این نتیجه گیری شتابزده،
بر این پایه استوار شده که وی در سوی کارگران و زحمتکشان آن کشور و جهان ایستاده و
از جایگاه طبقاتی آن ها و به سودشان سخن می گوید ... شاید هم اینگونه نیست و وی از
شمِ سیاسی خوبی برخوردار باشد که از آنِ طبقه ی دیگری است (؟!). نمی دانم ... آینده در
پیش است و همه چیز روشن تر خواهد شد. آنچه برایم از روز روشن تر است، نیاز هرچه
فزاینده تر طبقه کارگر جهانی به حزب های کمونیستی استوار و پیگیر و رهبرانی است که
بسان حزب سرفراز بلشویک روسیه و سپس در دوره ای: حزب کمونیست آن کشور و رهبر
فرزانه اش: و. ای. لنین، دانش کاربردی «سوسیالیسم علمی» را خوب بکار گیرند و از آن
اهرمی برای دگرگونی و به جنبش درآوردن طبقه کارگر و توده های مردم برای برپایی
سوسیالیسم در همه ی جهان بسازند. تاریخ، یکبار دیگر چنین رهبران و حزب هایی را با
بهره وری از همه ی آخشیج های روبناییِ سودمندِ برجای مانده از گذشته، خواهد زایید!
ب. الف. بزرگمهر ۲۸ اسپند ماه ۱۳۹۲
پانوشت:
۱ ـ «بیانیه دفتر رسانه ای
کمیته مرکزی حزب کمونیست یونان درباره ی اوکراین و همه پرسی کریمه»، ۱۴ مارس ۲۰۱۴،
برگرفته از «تارنگاشت حزب کمونیست یونان»:
برگردان
پارسی درج شده در پیوند زیر:
برگردان از ب. الف. بزرگمهر
۲ ـ «گامی بجا و به هنگام در برابر یورش
و کودتای فاشیست ها و پشتیبانان شان در اوکرایین!»، ب. الف. بزرگمهر، ۲۰ اسپند ماه
۱۳۹۲
http://www.behzadbozorgmehr.com/2014/03/blog-post_2766.html
۳ ـ برگردان م. چابکی از تارنگاشت «حزب کمونیست روسیه
فدراتیو»، ۱۷ مارس ۲۰۱۴،
برگرفته از
«تارنگاشت نوید نو»
با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب؛
برجسته نمایی ها و افزوده های درون [ ] نیز از آنِ من است. ب. الف. بزرگمهر
۴ ـ همانجا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر