«لب جوی» و «لب جام» و «لب یار» ای ساقی!
نوبهارست و گل و سبزه و ما عمر عزیز
میگذاریم به غفلت، مگذار ای ساقی!
موسم گل نبوَد، توبه ی عشاقِ درست
توبه یعنی چه؟ بیا باده بیار ای ساقی!
اگر از روز شمارست سخن، روز شمار
چون منی را که در آرد به شمار ای ساقی؟
شاهد و باغ و گل و مل همه خوبند، ولی
یارِ خوش خوشتر ازین هر سه چهار ای ساقی!
آید از بوی سمن، بوی بهشت ای عارف
خیزد از رنگ چمن، نقش نگار ای ساقی!
جام نوشینِ تو تا پر میِ لعل است مدام
میکشد جام تو ما را به خمار ای ساقی!
بینوایم، غزلی نو بنواز ای «سلمان»
در خمارم، قدحی نو ز خُم آر، ای ساقی!
سلمان ساوجی
پی نوشت:
رندی در پی می افزاید:
لب جوی و لب جام است میسر ساقی
لیک آن یار، وفادار نباشد ساقی ...
با خود می اندیشم:
«بودور که وار»! همین است که هست!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر