«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ اسفند ۱۲, دوشنبه

... بر چنين رشته و روح پدرش بايد ريد؟!


توی سر سگ بزنی در این کشور، پدر این یا آن رشته یافت می شود؛ رشته هایی که کم و بیش هیچکدام مادر ندارند و به عنوان بچه سرراهی به فرزندی این یا آن پدر پذیرفته شده اند! به تازگی در یکی از تارنگاشت ها چشمم به جمال پدری تازه روشن شد:
«پدر طبیعت و محیط زیست ایران»!

در شگفت می شوم که مگر طبیعت و محیط زیست ایران، تافته ای جدابافته از طبیعت و محیط زیست جهان پیرامون آن است یا بسان رشته های گوناگون دیگر که هر روز یکی را به عنوان پدرش بازمی شناسند از سرِ راه برداشته شده است؟! سپس به یاد بخشی از سروده ی هجوآمیز میرزاده عشقی می افتم که درباره ی رضا شاه سروده بود:
«پدر ملت ایران، اگر این بی پدر است    بر چنين ملت و روح پدرش بايد ريد» و با خود می اندیشم:
آیا سرراهی بودن چنین فرزندانی، کم توجهی چنین پدرخوانده ها و ناپدری هایی را در پی نداشته که در این مورد تازه در سیستان و بلوچستان و برخی جاهای دیگرش به جز آدمیان که به سایر جاها کوچ می کنند، جانوران نیز از زیست بوم خود می گریزند؟!

اکنون، من مانده ام که با این «پدر طبیعت و محیط زیست ایران» که چنین برنام ریشخندآمیزی را به ریش نیز گرفته، چه کنم!

ب. الف. بزرگمهر    ۱۲ اسپند ماه ۱۳۹۲

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!