کسی است که نوشته هایش
در «گوگل پلاس» از همان نخست، نگاهم را به خود کشید؛ چیزهایی از تاریخ می داند و به
فلسفه و دانش های اجتماعی دیگر نیز نُکی زده است؛ بد هم نمی نویسد. با خود می
گفتم:
این دیگر چگونه جانوری است؟! آیا از آن گروه نیروهای
مسلمان است که به چپ گرایش یافته و می یابند یا از آن کفترهای پرِ قیچی که همه
گونه ی آن را رژیم تبهکار پرورش داده و به میدان می فرستد؟! ...
احساسی دوگانه! و هر بار این سوی کفه سنگین تر می شد. آیا
یکی از پادوهای رژیم است که چپ نمایی می کند؟ چپ نمایی هایی که با انتقادهای آبکی
و گاه حتا تندی هم از آن رژیم تبهکار همراه است؛ پیش تر، در یکی از یادداشتهایم درباره
اش اشاره ای داشتم. شیوه ی نوشتنش که گاه از آنچه باید بر زبان آورد، ناخودآگاه
جدا می افتد، سمتگیری های دوپهلو و به صحرای کربلا زدنش، نشان از آلایش داشت و
دارد؛ و او خود، این ها را نمی بیند و نمی تواند ببیند؛ می گویند:
خدا، خر را شناخت و شاخ نداد!
... و این ماجرای همه ی فرومایگان مزدوری است که به هر
انگیزه ای، پول، فشار، شکست و نومیدی یا چیزهای دیگر، به خدمت اربابان و بهره کشان
درمی آیند و در اینجا بطور کلی می گویم! کم و بیش، همگی شان خرده دانشی دست و پا کرده اند؛ تنها در آن اندازه
که پایی در میدان گذاشته و خودی نشان دهند و بیش تر فریبکارانه و در خدمت آماج های
همان اربابان و بهره کشان برای درازتر کردن زندگی انگلوار، انباشتن پول و سرمایه ی
بیش تر و همچشمی گرگوار با گرگ هایی دیگر بسان خودشان؛ و درست چنین کسانی، بکارشان
می آیند؛ وگرنه، اگر نگویم به هیچ رو، ولی بدرازای تاریخ بسیار اندک بوده اند
کسانی از میان دانشمندان و هنرمندان و اندیشمندان راستین که به خدمت اربابان قدرت
درآمده یا خواسته های آن ها را برآورده کرده باشند. بخش عمده ای از جیره خواران و
تن به مزدوری دهندگان را درست همین گروه کم و بیش انبوه تر کسانی دربرمی گیرد که
خرده دانش یا هنری اندوخته و آن را ابزاری برای نان درآوردن ساخته اند. دانش و هنر
کم مایه شان، آنگاه که چیزی به خواست ارباب می نویسند یا می سازند به آن ها چنین
توانی نمی دهد که بسیاری دُم خروس هایی که از اینجا و آنجای کارشان بیرون می زند،
بپوشانند؛ و باید افزود: خوشبختانه! گاه حتا دیدن یکی از این دُم خروس ها بس است
تا لوشان دهد و در مورد بسیاری از آن ها، حتا به دیده ای تیزبین نیز نیازی نیست؛ بسیار
کم هستند، جاسوسان و مزدورانی چون آن نویسنده ی پرآوازه ی انگلیسی که سال ها ریاست
سازمان جاسوسی کشورش را بر دوش داشت و تنها پس از مرگش، بسیاری ـ با شگفتی ـ از آن
راز آگاه شدند.
اکنون، ببینید چه نوشته است:
«آقای دکتر صالحی (وزیر دیپلماسی انقلابی! دولت عدالت
گستر) هم همچون خلف صالحشان - محمد جواد لاریجانی (دلال رابطه با آمریکا و انگلیس)
ـ آمادگی انعطاف سیاسی جهت حضور مداوم در کلیه مقاطع سیاسی را دارند! چنانچه قوام السطلنه هماره آماده تشکیل کابینه
بود؛ چه در مشروطه احمدشاه قاجار، چه رضاشاه پهلوی، چه محمدرضای زیر سایه حزب توده
یا محمدرضای زیر سایه ملی شدن نفت! با این تفاوت که قوام حداقل در یک کابینه اش
کار بزرگی کرد (فریب شوروی برای خروج نیروهایش از آذربایجان ایران) و اینها هیچ
نکردند!» (از «گوگل پلاس»)
با خود می اندیشم:
... محمدرضای زیر سایه حزب توده؟! این دیگر چه داستانی
است؟! آن شاه گوربگورشده که چشم دیدن حزب توده ایران را نداشت و پس از کودتای
ننگین ۲۸ امرداد ماه ۱۳۳۲ بسیاری از افسران و اعضای فداکار آن حزب را شکنجه داد و به دار آویخت
یا تیرباران کرد! ... آیا روی ناآگاهی نسلی که از گذشته کم تر چیزی می داند، حسابی
گشوده و چنین یاوه هایی سرهم می بافد؟ بله! باید چنین باشد. نسل های پا به سن تر
را نمی توان با چنین یاوه هایی فریفت ...
چیز دیگری هم نظرم را جلب می کند؛ بزرگنمایی قوام السلطنه
(یکی از بزرگ ترین نوکران شناخته شده ی یانکی ها در ایران) زیر پوشش سفسطه گویی:
کار بزرگ! ... فریب شوروی برای خروج نیروهایش از آذربایجان
ایران!
این دیگر به شوخی می ماند! نه! چنین شیوه ای، تنها از روی
نادانی نیست. دانسته و آگاهانه، دوغ و دوشاب را به هم آمیخته است. آلودگی به
اندازه ای بسنده به چشم می آید و تنها دست رژیم تبهکار نیز در کار نیست؛ اهریمنان
اروپایی و آمریکایی در اندیشه ی فردای کار امروز نیز هستند و بیگمان نوکران و
مزدوران شان سخت بکار! بویژه در همین پوستین اسلام پناهی که هنوز پوششی شایسته و
درخور است:
«بگذار، هرچه بیش تر سر درگم شوند و راه را از چاه
بازنشناسند؛ آنگاه ماهی های چاق و چله تری به تور خواهیم زد!» ولی، این تنها یکسوی
چالش است؛ سوی دیگر و شاید مهم تر آن، همراستا با روند تاریخی در کشور ما، گردش به
چپ ناگزیر است؛ دیر یا زود دارد؛ ولی سوخت و سوز ندارد! دیر یا زود آن نیز تا
اندازه ای بسیار بسته به کار فداکارانه و آگاهانه ی چپ های راستین و باورمند به
«سوسیالیسم علمی» است که از آمادگی بایسته برخوردار باشند و چشم به این نداشته
باشند که دری به تخته بخورد و راه برای کار علنی برای شان باز شود؛ توده ی مردم به
چنان "چپ" هایی، نه هم اکنون و نه در آینده، نیازی نخواهند داشت!
می بینید، چگونه آب را گل آلود می کنند؟ نشانه ای از ترس
فراوان همه ی بهره کشان ایران و اربابان شان از گرایش و گردش قطعی به چپ!
آیا دست بکار می شویم و برای آن برنامه داریم؟ یا هنوز و
همچنان در دایره بسته ی نمایش های سالنی و شرکت در گردهمایی های جهانی، چرخ می
زنیم؟! بیگمان، «کارگرهمبستگی جهانی» (انترناسیونالیسم پرولتری) نمادی از یک حزب
کمونیست و کارگری است و نباید به آن کم بها داد! ولی، حزبی که از پشتوانه ی کارگری
و ساختارهای اجتماعی و سیاسی بایسته درون کشور خود برخوردار باشد!
آیا خواهیم توانست نیازهای روز و آینده ی نزدیک طبقه
کارگر ایران را برآورده کرده، صف آن را یکپارچه تر، استوارتر و فشرده تر کنیم؟ این
طبقه، همه ی نیروهای آگاه و فداکار چپ را به پیکار و سازماندهی درخور برای
رویارویی های نزدیک در آینده فرامی خواند!
ب. الف. بزرگمهر
۲۴ فروردین ماه ۱۳۹۳
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر