«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ فروردین ۳۱, یکشنبه

در این ناسزاگونه نیز حکمتی است: پیر خرفت!


نوشته تصویر پیوست را درباره ی دگردیسگی منش آدمی و هماوندی آن با افزایش سن و سال، درج نموده است؛ به چند و چون و اندازه ی درستی یا نادرستی آن کاری ندارم؛ ولی به گمانم، با نادیده گرفتن همه ی ناهمسانی ها و دگرش منش آدمیان، یک چیز در همه ی کسانی که پیر می شوند، کمابیش گریزناپذیر است:
خرفتی!

می نویسم:
به هر رو از این سخنان حکیمانه که بگذریم، هر کسی که پیر می شود، گام بگام بگونه ای خرفتی دچار می شود؛ حافظه ی آدم یاری نمی کند؛ پیوند میان مانش ها و گواهمندی ها در مغز أدمی به همان شتابی که پدید می آید، از هم می پاشد و ... از آن گریزی نیست! نشنیده اید، می گویند:
پیر خرفت! در این ناسزاگونه نیز حکمتی است! و شاید بیش از آن سخن حکیمانه!

ب. الف. بزرگمهر     ۳۱ فروردین ماه ۱۳۹۳


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!