نوشته است:
«البته بنده زیاد سر از این بازیهای سیاسی در نمی آورم و
فقط این را میدانم که هر کسی از یک طرف برای منافع خود به جان این مملکت افتاده و
هیچکسی به فکر ایران و ایرانی نیست.»
از «گوگل پلاس»
می نویسم:
«بطور کلی بله! ولی دشواری بزرگ تر اینجاست که نیروی چپ
ایران هنوز کم و بیش پراکنده است و اینگونه هم نیست که هیچکس در اندیشه ی میهن خود
نباشد؛ ولی بیش تر چنین کسانی خود در شرایط سخت بسر می برند و با همه ی این ها دست
شان که برسد از هیچ فداکاری هم دریغ نمی کنند؛ همچنانکه تاریخ ایران این را نشان
داده است. البته در دوره ی
کنونی یکی از بزرگ ترین زیان هایی که آخوندهای شکمباره به ایران زدند به تباهی
کشاندن روشنفکران جامعه بود که نسبت به دوره ی من و شما بسیار بیش تر است؛ ولی شما
که بهتر می دانید؛ مساله اصلی آن باد ملایم و بیدارکننده ای است که وقتی بوزد،
بسیاری را از مستی بیرون خواهد آورد. منظورم روند تاریخی است. هنوز به آنجا نرسیده
ایم؛ ولی من خوش بین هستم و خوش بینی ام هم زمینه ی تاریخی دارد؛ خوش خیالی نیست.
بیگمان در این میان نقش آدم های از جان گذشته در آمایش چنان شرایطی کم نیست.»
پاسخ می دهد:
«کاش زودتر آن باد مستی شروع به وزیدن کند و مستان را از
غم خانه ها بیرون آورد تا بار دیگر رنگ شادی این سرزمین را فرا گیرد و دیوان و ددان
تاریکی از این مملکت رخت بربندند و باز پرتوهای بارقه ی امید بر دل و جان این ملت بتابد.
به امید سرزمینی آباد و آزاد از یوغ یاوه گویان.»
می نویسم:
«آرزوی همه ماست و مردم اگر گزینه ای شایسته ببینند در پی
اش خواهند رفت!»
می نویسد:
«مشکل یافتن آن گزینه ی مناسب است؛ واقعا کسی نیست که
بتواند این ملت را به سوی رهایی از این یوغ سوق دهد؟!»
پاسخ می دهم:
«دشواری کار تنها در چارچوب ایران نیست! اگر چنین بود
تاکنون تومار این رژیم درهم پیچیده شده بود ... به عنوان نمونه، ببینید چگونه مردم
را بر سر دوراهی گردن نهادن به خواست ”شیطان بزرگ“ و همدستانش از یکسو یا درگیری
در جنگ خانمانسوز از سوی دیگر نهادند و از این راه ادامه حاکمیت ننگین خود را به
سرنوشت مردم و ایران گره زدند. خوب! در اینجا، آیا دست ”شیطان بزرگ“
و انگلیس و دیگر کشورهای اروپای باختری دیده نمی شود؟ آن ها در عمل به یاری این
رژیم از درون پوسیده شتافته اند؛ از یکسو از آن ها باج می گیرند و از سوی دیگر با
ترفندهای گوناگون سرِ پا نگهشان می دارند. این جنبه ی جستار برای توده های مردم
ایران بسیار مهم و به زندگی شان بسته است.
از جنبه ی درون خود ایران و نیروهای مخالف این رژیم نیز این واقعیت را باید پذیرفت که هیچ نیرویی به تنهایی نمی تواند در برابر این رژیم پیروز شود. دلیل آن نیز این است که جامعه ی ما بسان بسیاری از جامعه های دیگر از طبقات و لایه های گوناگون اجتماعی دربرگرفته شده که هرکدام خواست هایی با اندک یا بیش تفاوتی نسبت به دیگری دارند و به این ترتیب تا حبهه ای متحد از نیروها پدید نیاید، کار به سرانجام دلخواه نمی رسد؛ این گام نخست که هنوز به آن وارد نشده ایم؛ حتا اگر این گام را برداریم، رهبری چنان جبهه ای به نوبه ی خود بسیار مهم است؛ از دید من، رهبری چنان جبهه ای نمی تواند و نباید در دست نیروهای بورژوازی، لیبرال دمکرات ها، بورژوا دمکرات ها یا از سوی دیگر در دست آنارشیست ها و چپ های تندرو و سوپرانقلابی های دروغین قرار بگیرد؛ آن ها کار را خراب می کنند. تجربه ی بزرگی هم در گذشته ی کشور خودمان و هم جهانی در این زمینه هست. بنابراین، از دید من، می ماند نیروهای چپ راستین با دیدگاه سوسیالیسم علمی و تئوری و پراتیک سازگار با شرایط کشور ما. شوربختانه این نیروها نیز اوضاع چندان خوبی در این دوره ی نزدیک به سی ساله به دلیل های گوناگون نداشته و هنوز هم ندارند. به باور من، همه ی ما با هر دیدگاهی که داریم، اگر براستی میهن پرستیم، باید برای آفرینش چنین جبهه ای بکوشیم. در چنان صورتی من کاملن اطمینان دارم که مردم ایران درنگ نخواهند کرد. مردم ایران با همه ی آلودگی ها و دشواری هایی که دامنگیرشان شده، مردمی باهوشند و از تجربه تاریخی خوبی برخوردارند. دشواری کار از آنجا که نام آن را زمینه ی عینی می گذارم، نیست؛ دشواری در زمینه ی ذهنیِ یکی شدن، یگانه شدن و پیدایش چنان جبهه ی گسترده ای است که بیش ترین توده ی مردم آرزوها و آرمان های خود را در آن بیابند و در پی اش روان شوند.»
از جنبه ی درون خود ایران و نیروهای مخالف این رژیم نیز این واقعیت را باید پذیرفت که هیچ نیرویی به تنهایی نمی تواند در برابر این رژیم پیروز شود. دلیل آن نیز این است که جامعه ی ما بسان بسیاری از جامعه های دیگر از طبقات و لایه های گوناگون اجتماعی دربرگرفته شده که هرکدام خواست هایی با اندک یا بیش تفاوتی نسبت به دیگری دارند و به این ترتیب تا حبهه ای متحد از نیروها پدید نیاید، کار به سرانجام دلخواه نمی رسد؛ این گام نخست که هنوز به آن وارد نشده ایم؛ حتا اگر این گام را برداریم، رهبری چنان جبهه ای به نوبه ی خود بسیار مهم است؛ از دید من، رهبری چنان جبهه ای نمی تواند و نباید در دست نیروهای بورژوازی، لیبرال دمکرات ها، بورژوا دمکرات ها یا از سوی دیگر در دست آنارشیست ها و چپ های تندرو و سوپرانقلابی های دروغین قرار بگیرد؛ آن ها کار را خراب می کنند. تجربه ی بزرگی هم در گذشته ی کشور خودمان و هم جهانی در این زمینه هست. بنابراین، از دید من، می ماند نیروهای چپ راستین با دیدگاه سوسیالیسم علمی و تئوری و پراتیک سازگار با شرایط کشور ما. شوربختانه این نیروها نیز اوضاع چندان خوبی در این دوره ی نزدیک به سی ساله به دلیل های گوناگون نداشته و هنوز هم ندارند. به باور من، همه ی ما با هر دیدگاهی که داریم، اگر براستی میهن پرستیم، باید برای آفرینش چنین جبهه ای بکوشیم. در چنان صورتی من کاملن اطمینان دارم که مردم ایران درنگ نخواهند کرد. مردم ایران با همه ی آلودگی ها و دشواری هایی که دامنگیرشان شده، مردمی باهوشند و از تجربه تاریخی خوبی برخوردارند. دشواری کار از آنجا که نام آن را زمینه ی عینی می گذارم، نیست؛ دشواری در زمینه ی ذهنیِ یکی شدن، یگانه شدن و پیدایش چنان جبهه ی گسترده ای است که بیش ترین توده ی مردم آرزوها و آرمان های خود را در آن بیابند و در پی اش روان شوند.»
ب. الف. بزرگمهر ۱۶ فروردین ماه ۱۳۹۳
برگرفته از «گوگل پلاس»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر