جوانی مذهبی است. وی را در همین «گوگل پلاس»، هنگامی که انتقادی بجا درباره ی شیوه ی برخورد تندم به جُستاری مذهبی نمود، بهتر شناختم. از انتقاد رُک و پوست کنده و بی شیله و پیله اش، نمودی از سرشت پاک وی، خوشم آمد و امیدوارم وی نیز چون بسیاری دیگر از جوانان مذهبی کنونی یا همدوره ی نسل ما تن به بهره برداری های ناشایست و تبهکارانه مشتی «اسلام پناه» دزد فرومایه زیر نام «اسلام» نداده و کرداری ناروا از وی سر نزده باشد.
می نویسد:
«صراحی میکشم پنهان و مردم دفتر انگارند
این بیت شرح حال منه، کمی ریش گذاشتم و گاهی هم یه
چفیه دور گردنم میندازم و ادای آدمهای با ایمان رو در میارم و مردم فکر میکنن که
چه خبره؛ ملت چپ میرن و راست میان به من میگن:
«التماس دعا»، «برادر ما را هم تو نمازهات دعا کن»، «تقبل
الله»؛ اما غافل از اینکه حکایت این ریش و ادا اطوار ما حکایت همون صراحی کشیدن های
پنهان بیت حافظه:
صراحی میکشم پنهان و مردم دفتر انگارند
عجب گر آتش این زرق در دفتر نمیگیرد
اون زمان هم میدیدی طرف زیر آستین خرقه (عبا) خود شراب
سرخ حمل میکرد و مردم هم به منزله رفتار و لباس و ریش، تصور میکردند دفتر و کتاب
(قرآن) هست، «تقبل الله»! از این همه تزویر، ریا، نیرنگ، مکر، حیله و زرق، شگفت
زدهام که چرا آتشی از غیب نمیاد تا در دفتر و دستک و کتاب واقعی من رو بسوزونه؛ چرا
این همه دورنگی، سبب رسوایی من نمیشه؟ ای وای بر من ...
من این دلق مرقع را بخواهم سوختن روزی
که پیر می فروشانش به جامی بر نمیگیرد
ولی از این کارهای بی ارزش خدا با خبره و در ازاء این همه
مردم فریبیها، عقوبتی سخت در انتظار ریاکارانه.»
از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش درخور از اینجانب: ب. الف.
بزرگمهر
برایش می نویسم:
همین ریاکاران، بزرگ ترین دانشمند و مصلح اسلامی دوران،
ملاصدرا را کافر خواندند و وی ناگزیر شد از شهر بزرگی چون شیراز (یا شاید در آن
هنگام اسپهان) به روستای کوچک «کهک» بگریزد. بر دیگردانشمندان و اندیشمندان ایران و
سایر مناطق جهان نیز کم و بیش، همین رفته است. اکنون نیز همین ریاکاران بر جان و
مال و ناموس مردم چیره شده و کشور را به سوی نابودی سوق می دهند.
ب. الف. بزرگمهر ۳۱ اردی بهشت ماه ۱۳۹۳
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر