«من در انتخابات ۸۸ شرکت کردم و به میرحسین موسوی رأی دادم. رأی مرا
دزدیدند. دزدها یک پیام بیشتر نداشتند:
”رأی شما مردم ارزشی ندارد. ما برایتان
تصمیم میگیریم.“
من در انتخابات ۹۲ رأی میدهم تا یا رأیم خوانده شود، یا آنها را
دوباره مجبور به دزدی کنم. نمیگذارم نامزدِ مورد نظر حاکم، به آسانی برندهی
انتخابات اعلام شود. اگر دزدی برایشان آسان بود، هاشمی را رد صلاحیت نمیکردند.
اما ترسیدند که دوباره ۸۸ بشود. رأی ندادنِ من دقیقن همانچیزی است که دزدها میخواهند:
”شما مردم هیچکارهاید.“ من رأی میدهم
تا هزینهی ”هیچکارهکردنِ مردم“ را برای حاکم بالا ببرم.
در ضمن: من به حسن روحانی رای میدهم» مسعود بهنود («گوگل پلاس»)
باید پرسید:
آیا توده ی مردمی که تاکنون رای به این و آن داده اند،
همه کاره ی کشور بوده اند که چنین تیره روزند و با سیلی چهره ی خود را سرخ نگه می
دارند؟!
آیا این مردک خودفروخته، براستی نمی داند که بیش تر دزدها
و سرسپردگان به کشورهای امپریالیستی در کشورمان به همان مردک پفیوزی رای می دهند
که وی می خواهد رای بدهد؟! یا خود را به کوچه ی علی چپ می زند؟
ب. الف. بزرگمهر
۲۴ خرداد ماه ۱۳۹۲
پی نوشت:
این یادداشت کوتاه را تنها برای یادآوری و شناخت بهتر و بیش
تر جُستار، بویژه برای کسانی که از حافظه ی کوتاه مدتی برخوردارند، درج می کنم؛
آماج من، نشان دادن بیمایگی "منطق" نهفته در سخنان آن مردک خودفروخته
است که در کردار اجتماعی (پراتیک) به عنوان سنگ ترازوی هرگونه باور، ادعا و ایدئولوژی،
سره را از ناسره جدا می کند و چگالی هر یک را اندازه می گیرد. کسانی چون وی در میان
روشنفکران ایران با آنکه خوشبختانه بسیار نیستند، چندان کم هم نیستند که به
نوکری دم و دستگاه کشورهای امپریالیستی و بویژه رسانه های شان تن در داده اند و هر
یک از آن ها و همه ی آن ها رویهمرفته، آنچنان ناچیزند که بخواهم با نام بردن شان، یادداشت و تارنگاشت
خود را بیالایم!
ب. الف. بزرگمهر
۲۱ اردی بهشت ماه ۱۳۹۳
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر