«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۴, یکشنبه

مرگ خوب نیست؛ حتا برای همسایه!


به گزارش زیر از «خبرگزاری هرانا» اندکی باریک شوید و کمی هم شده درباره ی فشار روزافزون اوضاع کنونی که بخش عمده ی آن را زندانیان سیاسی استوار و پایدار میهن مان بر دوش می کشند، درنگ کنید.

چندی پیش در رسانه ها آمده بود که شمار کسانی که برای اعتراض به کتک خوردن و زخمی شدن و کوچک شمرده شدن زندانیان سیاسی از سوی رژیم تبهکار جمهوری اسلامی در برابر یکی از سازمان های مسوول گرد آمده بودند، چیزی کم و بیش ۲۰۰ نفر و دربرگیرنده ی خانواده های آن ها بوده است. جای پرسشی بنیادین از همه ی کسانی است که سنگ مردم را به سینه می زنند و دستِکم در زبان به هواخواهی ستمدیدگان می پردازند:
آیا نباید به پشتیبانی از خانواده های زندانیان سیاسی، دستِکم با آن ها همراه و همگام بود؟ آیا نمی توان چنین کاری را تا اندازه ی ممکن از پیش هماهنگ نمود تا با کم ترین هرج و مرج به پشتیبانی از زندانیان سیاسی برخاست و اعتراضی خاموش و آرام را سازمان داد؟ بگمانم می توان چنین کاری کرد و باید نیز کرد؛ زیرا جز این، تنها به این آرش است:
«مرگ خوب است؛ ولی برای همسایه!» و اگر چنین است که بگمانم بسیاری از روشنفکران لایه های میانگین به بالای ایران ـ برخلاف نسل های پیشین ـ از آن پیروی می کنند، آنگاه «از ماست که بر ماست!» و یادمان باشد که «این شتر در خانه ی یک یک ما نیز خواهد خوابید»!

برای رهایی زندانیان سیاسی ایران از بند همه ی کوشش خود را بکار بریم و نهراسیم؛ وگرنه، نه تنها شایسته ی کم ترین آزادی ها نیستیم که توسری های درخور تازه ای نیز زیر برنام «انقلاب فرهنگی» در کار خواهد بود! «آقایان»، به پندار خود، کار سیاست را به فرجام رسانده و اکنون نوبت عروسِ صیغه ای «فرهنگ و اقتصاد» است که چادر و چاقچوری کُلُفت تر بر سرش بکشند و به دست اربابان جهان سرمایه بسپارند.

همراهی و همگامی با خانواده های زندانیان سیاسی و کوشش پیگیر برای آزادی زندانیان سیاسی، کم ترین کاری است که بر وجدان تک تک مان سنگینی می کند. بشتابید و این میدان کوچک تر و کم خطرتر پیکار را بیازمایید؛ نیک می دانم که بسیاری از مردم را آنچنان درگیر دشواری های اقتصادی نموده اند ـ و از دید من، بخشی از آن دانسته و آگاهانه! ـ که از بام تا شام در پی سیرکردن شکم زن و فرزند بدوند و به چیز دیگری نیندیشند؛ ولی، آیا حال و روز بسیاری از ما روشنفکران، بدتر از کارگران و دیگر زحمتکشانی است که در خفقان اقتصادی و زیر خط تنگدستی، دست و پا می زنند و با این همه، آنگاه که بایسته است، برای بهبود وضع خود و دیگران که شما را نیز دربرمی گیرد، خود را به آب و آتش می زنند؟!

ب. الف. بزرگمهر    ۱۳ اردی بهشت ماه ۱۳۹۳

***

مریم شفیع پور با دستبند به بیمارستان جابجا شد

مریم شفیع پور، دانشجوی زندانی که از روز پنجم امرداد ماه سال گذشته در زندان اوین به سر می برد، در هفته گذشته با دستبند و بدون آگاهی خانواده به یکی از بیمارستان های بیرون از زندان اوین جابجا شده است.

مریم شفیع پور، در حالی به علت ناگواری وضعیت بدنی اش به بیمارستان جابجا شد که پزشکان بیمارستان تشخیص دادند، دلیل درد و ناراحتی ایشان در داخل زندان به درستی تشخیص داده نشده و داروهایی نادرست تجویز شده است.

گفتنی ست که در بیمارستان از وی «سونوگرافی» به عمل آمده است که هنوز نتیجه آن گفته نشده است.

یک منبع آگاه نزدیک به خانواده شفیع پور می گوید:
«کاهش وزن و رنگ پریدگی مریم شفیع پور در آخرین ملاقات کاملا مشهود بوده است.»

چندین بار پرشمار، مراجعه مریم شفیع پور به منظور بهبودی معده، درد شدید و حالت تهوع به بهداری زندان اوین، در شیفت های مختلف، هر یک از پزشکان که در بهداری حاضر بوده اند، تشخیص های متفاوتی داده و انواع داروها را بر روی ایشان آزموده اند؛ ولی دگرگونی در وضعیت معده ایشان صورت نگرفته است.

این در حالیست که درخواست های پرشمار خانم شفیع پور نیز برای انجام «آندوسکوپی معده» مورد موافقت پزشکان و مسوولان زندان قرار نگرفته و در فرجام نیز هیچ درمان مناسبی برای بهبود درد معده و حالت تهوع وی صورت نگرفته است و نامبرده همچنان از این بابت در ناراحتی است. همچنین، این زندانی سیاسی از ناراحتی قلبی، ناراحتی های پوستی، ناراحتی معده، دندان درد و به تازگی، درد از ناحیه غدد لنفاوی در زندان دچار دشواری شده است.  مریم شفیع پور پیش تر، یک بار در زندان دچار بیهوشی شده بود.

پیش از این، «سازمان عفو بین الملل» با ابراز نگرانی از تندرستی مریم شفیع پور، خواستار آزادی بی قید شرط و بی درنگ و همچنین درمان او شده بود.

مریم شفیع‌پور، دانشجوی پیشین رشته‌ی مهندسی کشاورزی، گرایش آب «دانشگاه بین‌المللی قزوین» است که پس از دو ترم تعلیق از آموزش به دلیل فعالیت دانشجویی، در حالی که در ترم هشتم بود، از دانشگاه بیرون رانده شد. او در سال ۸۹ نیز از سوی «دادگاه انقلاب قزوین» به خاطر فعالیت‌های دانشجویی و وبلاگ‌نویسی به یک سال زندان تعلیقی به مدت ۵ سال محکوم شد.

مریم شفیع‌پور، میانه ی تیرماه امسال از سوی دادسرای امنیت فراخوانده شد و روز پنجم امرداد ماه ۱۳۹۲، پس از حضور در دادسرای شماره دو (شهید مقدس) در زندان اوین به دستور بازپرس بازداشت گردید.

شایان ذکر است، پرونده وی که به حکم دادگاه بدوی به ۷ سال حبس تعزیری محکوم شده برای بازبینی به شعبه ۵۴ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی پور عرب فرستاده شده است.

۱۳ اردی بهشت ماه ۱۳۹۳

برگرفته از تارنگاشت «هرانا» با پارسی نویسی و ویرایش درخور از سوی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!