«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ خرداد ۱, پنجشنبه

گور بابای چرچیل ...


چرچیل (نخست وزیر انگلیس  در دوره ی جنگ جهانی) روزی سوار تاکسی شده برای گفت و گویی رادیویی به دفتر «بی بی سی» می‌رفت. هنگامی که به آن جا رسید به راننده گفت:
«آقا لطفاً نیم ساعت صبر کنید تا من برگردم.»

راننده گفت:
«نه آقا! می خواهم بی درنگ به خانه بروم تا سخنرانی چرچیل را از رادیو گوش بدهم». چرچیل از دلبستگی او به خود، خوشحال و ذوق‌زده، یک اسکناس ده پوندی به وی داد.

راننده با دیدن اسکناس، گفت:
«گور بابای چرچیل! اگر بخواهید، تا فردا همینجا منتظر می‌مانم.»

از «گوگل پلاس» با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب؛ برنام را از متن برگزیده ام. ب. الف. بزرگمهر



هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!