«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ خرداد ۱, پنجشنبه

من آل را دیدم!


امروز نهمین روز تولد پسرم فربُد ه. بعد از گذشت نه روز، یک ساعتی، ما دو تا توی خونه تنها شدیم. از روزهای قبل همه به من توصیه می کردند که مبادا تا ده روز بعد از زایمان توی خونه تنها بمونم؛ من هم با یه لبخند معنی دار به توصیه کنندگان می گفتم: چشم  ...

تو این یک ساعت تنهایی به روش های مبارزه با آل عزیز که علاقه ای خاص به جگر زن تازه زا و نوزادش داره فکر می کردم. به اینکه با چاقو بزنمش یا دمپایی ...

چشمام داشت گرم می شد که چهره زن جوونی جلوی چشمام نقش بست. یه بطری آب معدنی کوچیک دستش بود و داشت به زور آب می خورد. قیافش تو نگاه اول تو ذوق می زد؛ ابروهای تاتو کرده و دماغ عمل کرده سربالاش کمی ترسناک بود. اومد سمت ما. فربد توی کریرش خوابیده بود، از ترس سرمای کولر پتو رو هم تا جایی که میشد روش کشیده بودم.

گفت: پتوش رو میزنی کنار، صورتش رو ببینم. با اینکه دلم نمی خواست، آروم پتو رو کنار زدم.

با دیدن نوزادم، اون چهره ی خشن لبخندی زد و دلداری به من داد؛ بعد شروع کرد از خودش گفتن ... اینکه یه دختر پنج ساله و یه پسر هشت ساله داره. دخترکش هنگام تولد با مشکل قلبی متولد شده و اون برای درمانش خیلی رنج کشیده ... و الان که تو این آزمایشگاه حضور داره، می خواهد آزمایش بافت کلیه بده تا برای سلامتی بچه اش، کلیه اش رو بفروشه.

وقتی به حرفهای اون زن قوی گوش می کردم، همون زنی که درمورد قیافه اش، قضاوت خوبی نکرده بودم، آزمایشگاه داشت برام تنگتر و تنگتر می شد. نمی دونستم چی باید بگم. فقط سکوت کردم و الان از اون سکوت پشیمونم.

یک ساعت تنهایی ما هم به پایان رسید و خواب هم با مرور خاطره روز گذشته از چشم من گریخت؛ اما  آل نیومد که نیومد. فهمیدم که آل این روزها علاقه ای به جگر زن تازه زا و نوزادش  نداره، سلیقه ی آل عوض شده ... اون کلیه میخواهد؛ کلیه با گروه های خونی متفاوت.

با غصه به پسرم نگاه کردم که تو سرزمین آل های متفاوت به دنیا آمده:
آل کلیه، آل شرافت، آل نجابت، آل ناموس، آل انسانیت.


از «گوگل پلاس» با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!