«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ خرداد ۲۵, یکشنبه

زنان برزیلی، زنان ایرانی، خون کدام رنگین تر است؟

یک «مساله شرعی» که باید از «شاه ولایت» پرسید.

شادباش به والیبالیست‌های پرتوان ایران که دل مردم‌ را شاد کردند.

ای کاش هم اکنون که همه چیز در سطح استاندارد جهانی برگزار می شود (شمار دوربین ها، کیفیت تصویرها، تبلیغ‌های دور زمین، کیفیت بازی، ...) از بازی بعد، بدیهی‌ترین و ابتدایی‌ترین حق نیمی از جمعیت ایران را برای ورود به ورزشگاه دوازده‌هزار نفری آزادی  پایمال نکنند. ورود به ورزشگاه و بهره وری از فضاهای عمومی و لذت بردن از ورزش، حق همه‌ی شهروندان است. فکر نمی‌کنم حتی اگر بازی را در عربستان هم برگزار می‌کردند، دولت عربستان جلوی ورود زنان عربستانی به ورزشگاه را می گرفت. براستی شرم ‌آور است که حراست یک سازمان یا مدیریت یک فدراسیون به خودش اجازه میدهد به بهانه‌های پوچ این حق بنیادین  را از زنان ایرانی بگیرد. چه تفاوتی میان ما و دیگر کشورهای جهان است؟! مگر خون زنان برزیلی که امروز در ورزشگاه بودند از زنان ایرانی رنگین‌تر است؟! نبود زنان در ورزشگاه هیچ نسبتی با شعارهای دولت تدبیر و امید درباره ی برابری جنسیتی ندارد. با فشار رسانه‌‌ها و افکار عمومی، بکوشیم که ... به این تبعیض سامانمند علیه زنان پایان یابد!

از «گوگل پلاس» با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب؛ برنام و زیربرنام نوشتار از آنِ من است.    ب. الف. بزرگمهر 

 پی نوشت 

پاسخی از اندیشه و زبان «شاه ولایت»: 
بیگمان خون زنان برزیلی، رنگین تر از خون شماست؛ زیرا آن ها هنوز اهلی نشده اند. انشاء الله به حول قوه الهی، آن هنگام که آن ها را نیز اهلی کردیم، همه شان را به کنج آشپزخانه ها خواهیم فرستاد تا کشک بسابند و با همسران ولایتمدار خود، والیبال، فوتبال یا هر بازی دلخواه دیگری انجام دهند.* 

ب. الف. بزرگمهر    ۲۵ خرداد ماه ۱۳۹۳  

* پاسخ «شاه ولایت» بر بنیاد برخی دیدارهای هر از گاهی وی با زنانی دستچین و چندلا در چادر و چاقچور پوشیده شده که به هیچ رو نماینده ی بخش بزرگی از زنان ایران، حتا در منطقه های روستایی و عشایری ایران نیستند از دیدگاهی تنگ نظرانه است. وی که جنبش زنان کشور را دستِکم می گیرد، شاید با خود می پندارد که سرسختی نشان دادن زنان در برابر قانون های برگرفته شده از هماوندی های اجتماعی پیش از سده های میانیِ تازیان بیابانگرد عربستان، تنها شماری اندک از زنان تهران و یکی دو شهر بزرگ ایران را دربر می گیرد و یادش رفته یا شاید با همه ی ادعاهای پوچ انقلابیگری اش، هرگز بزرگی و دامنه ی جنبش زنان را که در انقلاب بزرگ بهمن ۵۷ گاه پیشتاز و برانگیزاننده ی مردان ایرانی بوده اند به چشم ندیده است.

 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!