«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ خرداد ۱۵, پنجشنبه

... و به نام «شکیبایی» از درون ویران می شوی!


تا دلت بخواهد پررو هستند. می خواهند به گفته ی خود مردم را با زور رهسپار بهشت کنند؛ و می کنند! با ریسمان های گره خورده الهی و با هزار فریب و نیرنگ دیگر! هرچه سرِخر کم تر، بهتر! سپس نگران کاهش جمعیت، افزایش جدایی میان زن و شوی و کم شدن همسریابی جوانان می شوند؛ بی آنکه اندکی به روی خود آورند که سبب پدیداری همه ی این پدیده ها و بسیاری دیگر از آلودگی های اجتماعی، هستی پلید و پلشت خودشان است. با همه ی این ها، خود را به کوچه ی علی چپ می زنند و پند و اندرز را تا آنجا پی می گیرند که بسیاری چیزهای ناهماوند با یکدیگر را به یکدیگر پیوند می دهند:
ـ سبب بدبختی تان این است که نماز نمی خوانید و روزه نمی گیرید!

... و در گام پسین، آنگاه که شمار بسیاری نماز می خوانند و روزه می گیرند و هر روز به درگاه خدای نادیده زاری می کنند:
ـ ... به این علت است که نمازتان را به هنگام نمی خوانید!

... و در فرجام:
ـ دلیلش این است که قلب تان با خدا صاف نیست!

... و در این میان؛ می دزدند و می چاپند و می گایند و همه جا را به گند می کشند؛ نه تنها در ایران، سرزمینی باستانی با فرهنگ درخشان تاریخی که در همه جای جهان، بوته ای نشاشیده برجای نگذاشته اند و حتا آبخست های «سه گوش برمودا» که کسانی داستان های ترسناک از ناپدید شدن آدم ها و کشتی ها و ... از آن می گویند، پول بار زده و برده اند. تخم ابلیس ها، نیک می دانند که همه ی این ها افسانه پردازی مردمی نادان و نادان نگهداشته شده است و بس! و آنچه مهم است، خدای زمینی یا همان زر و پول و سرمایه است که باید نیک پاسداری شود و بجای نوزده رکعت، صد و نود رکعت در شبانه روز بر آن نماز گذاشته شود تا برکت بیش تر یابد و سهم «شیطان» نیز پرداخته شود! ... و خدای آسمان ها؟ آه، بله! هستی از همه شایسته تر و بایسته تر است؛ اگر او در میان نباشد، زحمتکشان و رنجبران و تهیدستان چگونه فرمان خواهند برد؟ چگونه پذیرای نگونبختی و تنگدستی و نداری خود و خانواده شان خواهند شد؟ دشوار است؛ دشوار! هیچ جایگزینی به از آن نیست ...

آن رهبر بیشرم، پس از این همه گند و پلشتی و دزدی و نابکاری و رسوایی های پی در پی سیاسی و اقتصادی در همه جا تنها هنرش این می شود که دزدان اسلام پیشه را از پرخوری در شب های ماه رمضان نکوهش کند و آن ها را به خاموشی دعوت نماید:
هیس! هیچکس بو نبرد! ... کش ندهید! اگر اشرافی گری هم می کنید، جلوی چشم مردم نکنید! پرده دری نکنید و آبروی برادر اسلام پیشه ی خود را پاس بدارید که آبروی خودتان نیز به آن وابسته است ... رهبری که ۹۵ میلیارد دلار در این سی و اندی ساله به جیب زده  و دوباره یاد «فرهنگ» و «فرهنگ اسلامی» می افتد که گویا با این همه پول و سرمایه ای که سالیانه به جیب و شکم مشتی شکمباره "اسلام پرور" فرو ریخته شده، هنوز پسند وی نیست و زنان را به کدبانوگری در خانه فرامی خواند تا "فرهنگ" دلبسته اش سر و سامان یابد؛ فرهنگی که در آن از پایین تا بال توسری خور یکدیگر و آن بالایی هم توسری خور بیگانه باشد؛ همچنانکه هم اکنون نیز نمودهای آن بروشنی دیده می شود ... انشاء الله امام زمان خواهد آمد و همه چیز را درست خواهد کرد.

نوشته ی دردناک و گزنده ی زیر، تنها گوشه ای از چنین "فرهنگ" پوسیده ای را در ژرفای اجتماع به بادرفته به نمایش می گذارد؛ "فرهنگی" دست پرورده ی «آقایان»!

ب. الف. بزرگمهر   ۱۵ خرداد ماه ۱۳۹۳

برنام نوشتار برگرفته از متن زیر است.  ب. الف. بزرگمهر

***

سرزمینی پر از شهوت ها و هوس های خیالی و واقعی ... آری اینجا ایران است! به چه چیز باید خندید؟

به تن فروشی های شب هنگام مادر به پدر برای اثبات عشق؟

به پوشش خواهر در خانه و لختی مهمانی های شبانه؟

به غیرت پسر به مادر و شوخی های مادر پسر با دوستان؟

به شب کاری های تازه داماد برای پاس کردن چک تالار؟ یا به فیلم بازی کردن نوعروس هنگام هماغوشی نخست؟

شاید هم به گریه و داد مردم از نداری و خریدن ماشین های چند ده میلیونی؟

در شهر من، بکارت همان کاغذ نقره ای رنگ داخل پاکت سیگار است ... پاره که شود، هر کسی هوس می کند که دست درازی کند ... پس باید برای سوختن و تمام شدن آماده باشی ... به زودی دور می اندازندت ... حتی همان کسی که بسته را خودش باز کرده ...

آری، دوست من اینجا ایران است! سرزمین من ... سرزمین تو ... گناه هیچ کس نیست! به نام «عشق»، کالبدت را لگدمالِ بوسه های هوس آلودشان می کنند و به نام «ناپاکی» فراموشت می کنند ...

به نام «نجابت» باید خاموش شوی و به نام «شکیبایی» از درون ویران می شوی.

از «گوگل پلاس» با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!