«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ خرداد ۲۹, پنجشنبه

نمونه ی کوچکی از کارِ فرهنگی در «ولایت آقا»


ورود زنان به ورزشگاه ها

دکتر احمدی نژاد: با یکی از کسانی که قبلا به ایشان ارادت داشتیم و الآن هم دوستشان داریم، چهل و پنج دقیقه صحبت کردیم که تمام این چهل و پنج دقیقه به فحش و ناسزا به دولت گذشت. تهمت های دزدی، جادوگری، رمالی به دولت نثار کرد و گفت تمام مسایل و برنامه های فرهنگی شما از ارزش ها و از مسیر اصلی منحرف است.

من گفتم، شما یک موضع دولت را نشان بدهید که مخالف فتواهای رهبری باشد.

گفت: ورزشگاه ها! من گفتم من با رهبری صحبت کردم، رهبری گفتند، در دولت های دیگر بخاطر اینکه سوء استفاده و بهره برداری سیاسی ممکن بود بشود، اجازه ندادم ولی ایشان به بنده اجازه دادند. بعد چون فضا خراب شد، ایشان فرمودند، موضوع را جمع کنید؛ چون فعلا مسأله اول مملکت این نیست.

بعد از موضع رهبری در قبال کار فرهنگی (مظلومیت فرهنگ)، ما یک سال را سال کار فرهنگی دولت اعلام کردیم؛ در تمام سفرها، کمیسیون فرهنگی تشکیل شد و مصوبات کمیسیون فرهنگی را به رهبری دادم و ایشان تأیید کردند. دقیقاً همان چیزهایی بود که رهبری فرمودند. بعداً آمدند و گفتند که مشایی به ائمه جمعه پول داده است. اولا من داده ام؛ ثانیاً مگر پول دادن به ائمه جمعه خلاف است؟ کجا مهم تر از ائمه جمعه است؟ ائمه جمعه مراجعات مردمی دارند؛ دفاترشان شلوغ است و هزینه دارد. خیلی هایشان درخواست پول داشتند و کسی نگفت که ما نمی خواهیم. بین ۲۰ تا ۵۰ میلیون، بسته به وسعت شهر به همه ائمه جمعه پرداخت شد و هیچکس بجز دو سه نفر هم آنرا پس ندادند. گفتند مشایی به آدمهای فاسد پول می دهد. گفتیم مگر دولت بدون حساب و کتاب است؟ حساب دارد، ذیحساب دارد، مملکت دیوان محاسبات دارد. مگر دستگاههای نظارتی کجا هستند؟ چرا مدرک رو نمی کنند؟ خود آنها هم می دانند که نمی شود یک ریال را هم بدون حساب و کتاب هزینه کرد.

آبان ماه ۹۰

از «گوگل پلاس» با ویرایش درخور تنها در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب؛ برنام نیز از آنِ من است.   ب. الف. بزرگمهر

پی نوشت:

یادداشت بالا را که می خواندم و بویژه اکنون که با همه ی کوشش های جانکاه و پنهانی «آقا» برای جلوگیری از رسوایی دزدانِ کله ی گنده ی باند "ساده زیست" و "مهرپرور"، گند کار تا اندازه ای به روی آب آمده با خود می اندیشیدم:
سازمان برنامه و بودجه را هم بیگمان به همین سادگی از میان برداشته اند ...

شاید مردک چاخان، خدمت «آقا» شرفیاب شده و گفته است:
«آقا» ما می خواهیم پولی به جیب این بنده خداها، ائمه جمعه و جماعت بریزیم تا کمی دخل و خرج شان روبراه شود ... بیچاره ها به جز عیالوار بودن، مراجعات مردمی دارند ... چپ می رویم، راست می رویم، باید حساب و کتاب کار را به این «سازمان برنامه و بودجه» که از زمان «طاغوت» برجای مانده، بدهیم و خلاصه، اینگونه کارها پیش نمی رود. حسابی موی دماغ مان شده اند ... و «آقا» که خدا انشاء الله نصفش کند (بر وزن حفظش کند!) فرموده اند:
موضوع را جمع کنید؛ چون فعلا مسأله اول مملکت این نیس ...

آیا این مردک دروغگو که یک روده ی راست در شکم ندارد، اکنون و در شرایطی که پرونده های فراوانی از دزدی های میلیاردی در دادگاه های «رژیم الله کرم» کش داده می شوند و روشن نیست که آیا این ها تنها نوک کوه یخی است که از آب بیرون زده یا نه، بازهم می تواند با همان گستاخی ادعا کند که:
مگر دولت بدون حساب و کتاب است؟ حساب دارد، ذیحساب دارد، مملکت دیوان محاسبات دارد. مگر دستگاههای نظارتی کجا هستند؟ ...

ولی از این پررو چنانچه درباره ی سرنوشت «سازمان برنامه و بودجه» بپرسند، چیزی اینچنین خواهد گفت:
سازمان برنامه و بودجه؟! این که دوتاست! منظورتان کدامیک است؟ سازمان برنامه یا سازمان بودجه؟ ما اصلن چنین سازمان هایی نداشتیم!

... و پس از پافشاری گفتگوگری که کمی دل به دریا زده و پیه گوشمالی را بجان خریده، خواهد گفت:
منظور شما آن سازمان دوره ی طاغوت است؟ آن را که لولو برد ...

یک چنین بیشرف هایی از سیاهچاله های تاریخ ایران برجسته و به فرمانروایی کشوری باستانی رسیده اند.

ب. الف. بزرگمهر    ۲۹ خرداد ماه ۱۳۹۳


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!